این مقاله چرا نوشته می شود؟ آیا قصد پاسخگویی به شخصی و یا اشخاصی را داریم؟ و یا می خواهیم موضوع برای برخی دیگر روشن تر گردد؟

روزنامه شرق در مورخه 3 شهریور 95 در شماره 2664 خویش و در صفحه نخست خود مطلبی را باعنوان «سیاست هویت و کمپین انتخاباتی» با قلم سالار سیف الدینی (کارشناس مسائل قومی) منتشر نمود.

و باز همان روزنامه شرق در مورخه 11 شهریور 95 در شماره 2671 خویش در صفحه شش خود مطلب دیگری را با عنوان «قوم گرایی در ترازوی وحدت ملی» با قلم میر مهرداد میر سنجری منتشر نمود.

و دیگر بار همان روزنامه شرق در مورخه 17 شهریور 95 در شماره 2676 خویش در صفحه نخست خود مطلبی با عنوان «این زبان مغولی نیست» با قلم ناصر همرنگ (پژوهشگر زبان و فرهنگ آذربایجان) منتشر نمود

چنانچه مشاهده می فرمایید روزنامه شرق به طور مرتب و برنامه ریزی شده با عناوین مختلف و به قلم نویسندگان متعدد در پی هدف مشخصی می باشد که بر همگان نیز روشن و مبرهن می باشد ما نیز قصد پاسخگویی به این نفرات را نداریم چرا که این نفرات یاد شده در جایگاهی قرار ندارند که در خصوص موارد بیان شده و گاه به نیابت از طرف مردم آذربایجان سخن بگویند. ضمناً پاسخ اساتید و مربیان ایشان را بارها و بارها توسط مقالات و کتابها و دیگر طرق، مردم آذربایجان بیان نموده اند وامروز عقل سلیم حکم می نماید پتانسیل خویش را مصروف پاسخگویی به مهملاتی چنان ننماییم. پس چرا این مطلب نوشته می شود؟!

برای روشن شدن علت پاسخگویی نکته ای را بیان می کنم اینجانب به شخصه تا قبل از دوران ورود به دانشگاه و تا پایان دوران دبیرستان هیچ تصور درستی از فرهنگ و ادبیات مردم خویش آذربایجان عزیز نداشتم برای مثال نمی دانستم این زبانی که بنده در خانه با پدر و مادر با آنها به واسطه آن تکلم می کنم صورت نوشتاری ای هم دارد و به این زبان کتاب هم نوشته می شود و می تواند روزنامه و مجله هم چاپ گردد نمی دانستم که در این زبان (ترکی آذربایجانی) شعرای بزرگی ، شاهکارهای بزرگی را آفریده اند و تاریخ ادبیات آن به فراخنای تاریخ می باشد بدان خاطر همیشه نوعی احساس تحقیر در امثال بنده وجود داشت و وقتی هم کلاسی ام فارسی صحبت می کرد من هم برای خلاصی از این فقدان هویت و برای عقب نماندن از قافله ، سعی می نمودم آنها را همراهی نمایم. ولی همیشه علامت سوالی در ذهنم بود که چرا زبان مورد استفاده هم کلاسی ام این همه افتخارات برایش شمرده می شود ولی زبان من و مردم من تحقیر می شود و هیچ گونه سبقه ای برایش قابل قبول نیست و سعی می شود از آن گریزانده شوند آیا چنین بی عدالتی ای را خداوند بر ما مسلط نموده است؟! ولی به هیچ جوابی نمی رسیدم. البته قابل ذکر می باشد این فقط و فقط مشکل بر زبان نیاورده من نبود و نیست هنوز بسیارند کسانی که در این وضعیت قرار دارند.

آخرین سال دوران دبیرستان بودم (اواسط دهه هفتاد) که یکی از هم کلاسی ها کتابچه چند صفحه ای در قطع وزیری را به کلاس آورد و میان هم کلاسی ها دست به دست می شد وقتی به دست من رسید برای من تازگی داشت و بسیار متعجب گشتم. کتابچه کار تعدادی از دانشجویان دانشگاه تبریز بود که برای زبان ترکی آذری خواسته بودند الفبایی را تعریف نمایند و در آن کتاب از الفبای سیریل (روسی) کمک گرفته بودند این موضوع جرقه ای در ذهن بنده گشت تا در این خصوص تحقیقاتی داشه باشم و با ورود به دانشگاه و آشنایی با اندیشه های جدید این مسیر برایم هموارتر گردید تا اینکه با ورود دنیای رایانه و اینترنت به زندگی مان توانستیم با حجم زیادی از اطلاعات و آگاهی ها خود را از بند جهالت و دام بزرگی که برایمان نهاده شده بود رهایی یایم.

بدین خاطر امروز نیز در مقام پاسخگویی به آن سه نفر نیستم چرا که آن بیچارگان موظف به گفتن و نوشتن آن سخنان هستند (مامورند و معذور) بنده قصد دارم تا حد توان مردم آذربایجان را که مورد سم پاشی آن تفکر خاص قرار دارد آگاه سازم تا این سلاح بر آنان کارگر نیافتد اگر مردم آذربایجان بیدار و آگاه گردند و خطرات و تهدیدها را به خوبی شناسایی نمایند دیگر اقدامات اشخاص منسوب به آن تفکر خاص ، آب در هاون کوفتن خواهد بود و بس. و باز تکرار می کنم قصد بنده فقط تلنگری به مردم خویش می باشد و توصیه همیشگی ما این خواهد بود که مردم با مطالعه بسیار و افزودن بر اطلاعات خویش می توانند در برابر یاوه گویی های مغرضانه ایمن گردند کتابهای بسیاری (حتی در فضای سایبری) موجود می باشد که می توان به آنها مراجعه کرد.

و اما چند نکته حاشیه ای را در خصوص مقالات روزنامه شرق ، برشمارم.

نویسنده مطلب نخست ، بعد از بیرون ریختن نفرت درونی خویش نسبت به طیف عظیمی از هم وطنان خویش در بخش انتهایی نوشته خود با زیرکی خاصی مسیر موضوع را تغییر داده و خواسته است با به نوعی ترساندن و سیاست ترعیب کار را پیش ببرد. تقلای فراوانی گشته است که موضوع به سوی دشمنی با دین و خدا و روحانیت و نظام و ... سوق داده شود تا خواننده از هر کجا بی خبر که اکثراً انتهای مطالب نوشته شده تاثیر بیشتری بر آنها خواهد داشت از ورود به چنان مسائلی ترسانده شود و همچنان جزو مسائل تابو باقی مانده و ایشان نیز نفس راحتی را بکشند. غافل از اینکه دوران ترساندن مدتهاست که سپری گشته و وارد دوران دیگری گشته ایم دورانی که نیازمند ارائه اسناد و مدارک و دلایل می باشد. دورانی که دیگر فرافکنی ها جوابگو نیستند و فایده ای ندارد.

موضوع بعدی، پیشنهاد موذیانه نویسنده مطلب نخست می باشد که می فرمایند نام ترکی آذری به زبان آذربایجانی تغییر یابد این پیشنهاد را همان تفکر خاصی ارائه می دهد که در ادامه مطالبشان، مدام از نگاه به درون و گریز از واگرایی و خطر بیگانگان سخن می راند ولی خود بی شرمانه طرح ارائه گشته توسط استالین رهبر شوروی سابق و مبدع واژه «زبان آذربایجانی» را پیشنهاد می کند برای روشن شدن موضوع می توانید به اسناد موجود مراجعه نمایید تا بدانید از چه زمانی زبان مردم جمهوری آذربایجان (برادران هم زبان و هم کیش و هم مذهب ما)، زبان آذربایجانی نامیده شده و هنوز هم ادامه دارد! و موضوع اشتباهی می باشد. چرا که نام یک کشور یا سرزمین و یا استان نمی تواند بر روی زبان تکلمی آن مردم نهاده شود آیا درست است بگوییم زبان سیستان و بلوچستانی!؟ در حالی که زبان بلوچی تعریف شده و مشخص می باشد. آیا مجاز به استفاده از واژه زبان خوزستانی هستیم در حالی که مردمان آن دیار با زبان عربی سخن می گویند؟! پس مشخص می شود که در مسئله حذف واژه ترکی از زبان مردم این سرزمین اهداف پشت پرده ای موجود می باشد.

موضوع دیگر در خصوص رشته زبان و ادبیات ترکی آذری می باشد که وزارت علوم بر آن گشته است که این رشته و پذیرش دانشجود در آن کد رشته را فعال نماید و برای منسوبین این تفکر خاص چراغ های قرمز روشن گردیده، حال سوال این است چرا سال قبل که کد رشته زبان و ادبیات کردی در دانشگاه سنندج راه اندازی می گردید این اشخاص قیل و داد به راه نیانداختند و یک در میان در روزنامه ها مطلب در خصوص وحدت ملی و ... ننوشتند چگونه است آموزش زبان کردی کارخانه تولید پان کوردیسم نمی گردد ولی آموزش زبان ترکی کارخانه تولید پان تورانیسم معرفی می شود.

نویسنده مطلب نخست سعی می نماید با تحریک احساسات روحانیون و اقشار مذهبی با فرافکنی خاصی، موضوع اصلی را تحت الشعاع قرار دهد جالب است که جناب آقای حجت الاسلام یونسی دستیار ویژه رئیس جمهور، وزیر اطلاعات سابق که روزگاری مسئول نخست تشخیص تهدیدات پنهان و آشکار بوده و هنوز هم در آن زمینه فعال می باشند را ناآگاه به موضوع معرفی می نمایند این توهین بزرگی به یک مقام اطلاعاتی رده بالای یک کشور می باشد که نویسنده بی پروا و بی مهابا به آن دست می یازد.

موضوع دیگر سطح درک و میزان آگاهی از موضوع شخصی است که می خواهد در زمینه اقدامات فرهنگی و خواسته فرهنگی مردم اظهار نظر نماید. نویسنده مطلب نخست می فرمایند: «از مردم تبریز و اردبیل بپرسید بین دو انتخاب سیاست تامین اجتماعی و رفاه و سیاست هویت کدام را ترجیم می دهید؟» حال چنین شخصی که آشکارا مردم را در صورت انتخاب سیاست هویت تهدید به از دست دادن سیاست تامین اجتماعی و رفاه می نماید گستاخانه در خصوص یک اقدام و خواسته فرهنگی مردم اظهار ادب نموده و مقاله می نویسد و جالب تر اینکه خود را کارشناس مسائل قومی معرفی می نماید. ولی همان یک جمله به خوبی نشان می دهد که وی تا چه حد با این مسائل و مشکلات ضدیت دارند.

در ادامه خواستار حق انتخاب مردم در این خصوص شده اند همان مردمی که بارها و بارها خواسته شان را بر زبان آورده اند مطالبه نموده اند در انتخابات با رای دادن به شخصی که وعده اجرای خواسته های آنها را داده، به صورت بسیار دمکراتیک و متمدنانه اقدام نموده اند. ولی این منسوبین تفکر خاص همیشه سعی بر نشنیدن این سخنان و تغییر صورت مسئله بوده اند.

نویسنده مطلب دوم در همان ابتدای نوشته خود با قرار دادن علامت تعجب (!) در برابر کلمه زبان محلی، از محلی بودن زبان مردم آذربایجان بدون نام بردن از آن اظهار تعجب نموده، همان آغاز سخن موضع خویش را آشکار نمود و بر طبل بیگانه و بیگانه هراسی و برچسب اتصال به بیگانگان و ... کوفت و در ادامه در مقام نقد و تحریف اصل مصرح 15 قانون اساسی برآمده و پیشنهاد خنده داری را می دهند که البته بسیار موذیانه مطرح می گردد و آن اینکه «آثار ادبی مناطق مختلف کشور به صورت سراسری تدریس شود» این نشان می دهد این شخص به هیچ وجه حاضر به قبول حق اولیه یک کودک آذربایجانی و یا کردستانی و یا عرب نیست که آن کودک بتواند زبان و ادبیات خویش را به صورت علمی فرابگیرد و با دستور زبان و آیین نگارش زبان خویش آشنا گردد تا بتواند متون نوشته شده به زبان مادری خویش را مطالعه نماید و مسئله را تا حد قرار گرفتن چند قطعه ادبی از زبان های مختلف در کتاب های درسی تنزل داده و به کلی با مسئله زبان مادری و اهمیت زبان مادری و نقش زبان مادری در شکل گیری هویت شخص و ... دشمنی خاصی را پنهانانه پیش می برد.

مردم آذربایجان خواسته شان قرار گرفتن یک قطعه شعر به زبان ترکی آذری در کتب درسی سراسری نیست بلکه خواهان آموزش علمی زبان و ادبیات خویش در مدارس دولتی به همراه فرا گرفتن زبان و ادبیات رسمی کشور هستند. برای مثال اگر سروده بسیار زیبای حیدربابایه سلام شهریار علیه الرحمه در کتاب های سراسری قرار گیرد کودک خوزستانی یا سیستانی یا کرمانی یا ... قادر به مطالعه آن خواهند بود؟ آیا بهره ای از آن خواهند برد؟ آیا قادر به درک زیبایی های موجود در بطن آن سروده خواهند بود؟ مشخص است که پاسخ این سوال ها منفی است پس بعد از مدتی این موارد از کتب درسی حذف گشتنی خواهند بود و دوباره بازخواهیم گشت به روز نخست (امروز). بدین خاطر می گوییم نویسنده بسیار موذیانه و مکارانه چنین پیشنهاد خنده داری را ارائه می دهد.

نویسنده مطلب دوم در ادامه نوشته شان باز پیشنهاد دیگری داده و گفته اند آموزش زبان های محلی می تواند توسط نهادهای خصوصی باشد سوال این است در این صورت نقش دولت در خصوص حفظ و نگهداشت ارزش های فرهنگی این کشور چیست؟ و چگونه می تواند ایفای نقش نماید؟ البته اگر چنین وظیفه ای را بر دولت متصور هستند می توانند پاسخ دهند. در حالی که در تصورات این اشخاص با برداشت نادرستی که از تعاریف مردم – ملت – ملیت و تابعیت دارند و با پس زمینه راسیستی (نژادپرستانه) موجود در افکارشان چنین متصورند که یک کشور فقط با یک زبان وحدت را می تواند در دست داشته باشد در حالی که خلاف این تصور در دنیای امروز بسیار است ولی چشم بصیرت می خواهد آن موارد را ببیند که برخی ها ندارند.

نویسنده مطلب دوم هم دقیقاً با اسلوب و روش نویسنده نخست عمل نموده و در نوشته خود با نزدیک شدن به پایان مطالب از حربه ترعیب و ترساندن و خط و نشان کشیدن استفاده می نماید. می فرماید در ورزشگاه ها و ... توهین می گردد و ... بیایید قوانین سخت گیرانه تری وضع نماییم و ... . چنانچه مشاهده می نمایید باز تغییر صورت مسئله و تحت الشعاع قرار دادن مسئله اصلی است موضوع لزوم آموزش زبان و ادبیات مردم به راحتی به توهین های صورت گرفته در ورزشگاه ها (که خود یک آسیب اجتماعی است و مختص استان مشخصی نیست و در شهر تهران نیز به فراوانی رخ می دهد و نیازمند اقدامات فرهنگی و ... می باشد که مرتبط با این موضوع نیست و بک بحث کارشناسانه می طلبد) ربط داده و خلط موضوع می نماید.

در ادامه نویسنده مطلب دوم باز قصد امنیتی جلوه دادن برخی موضوعات داشته و به موضوع واژه ملت وارد می شود. جهت تنویر افکار عمومی لازم به ذکر است که واژه ملت، به معنی و مفهوم  ناسیونِ Nation لاتینی، واژه ایست تازه که تا نزدیک به یکصد سال پیش در زبان فارسی دری و ادبیات در کنار و یا به جای دین بکار می رفته است. نزدیکترین واژه به آنچه  ما امروز از "ملت" درمی یابیم "امت" می باشد، که برای شناساندن مردمی با ویژگی های زبانی و نژادی یگانه بکار می رفت.

در سروده ها و نوشته های پارسی همه جا ملت در پهلو و یا در عوض دین و مذهب بکار می رود :

"و ملت حق را باقطار و اکناف جهان برسانیدند

"و محاسن این کتاب را نهایت نیست و کدام فضیلت ازین فراتر که از امت به امت و از ملت به ملت رسید و مردود نگشت

کلیله و دمنه، تألیف  نصرالله بن محمد  بن عبدالحمید منشی، تصیح عبالعظیم قریب،  تابستان۶۴، ص۳ و۱۷

هرچه گیرد علتی علت شود        کفر گیرد کاملی ملت شود   «مولوی بلخی»

قبله یی ملت مسیح بده                 آفت توبه یی نصوح بیار     « انوری ابیوردی »

جوری که تو می کنی در اسلام        در ملت کافری ندیدم      «سعدی شیرازی »

در ملت مسیح روا نیست عاشقی    اوعاشق از چه بود و چرا در بلا فزود      «عطار نیشاپوری »

در فرهنگ دهخدا آمده است: ملت یعنی، دین ، کیش و شریعت؛

در غیاث اللغات نوشته اند: کیش ، دین ، آیین و مذهب و فرهنگ معین ملت را چنین بیان میکند: کیش، آیین، شریعت، پیروان یک دین، گروه مردم، قوم ، مجموعۀ افراد یک کشور.

دانشنامۀ کاملاً نو "بروک هاوس" تعریف ملت را چنین آورده است: ”ملت، مجموعۀ از گروه های انسانی ساکنان یک کشور می باشد که به وسیلۀ انکشافات سیاسی شکل گرفته است و خواستار همزیستی  خویشتن در وحدت با هم اند

گوتفرید هردر، ملت فرهنگی را در نظراتش بازتابگر می گردد. هردر، "ملت طبیعی" را به ساکنان همان کشوری اطلاق می کند  که در آن یک زبان با سنت ها و آیین های فرهنگی مردمش حکمروایی نماید. تنها پس از انقلاب فرانسه است که ملی گرایی به خود شکل میگیرد و به مرور زمان  دولت های ملی به ویژه در سطح اروپا مطرح می گردند.

ویلهلم فون هومبولت (۱۷۶۷- ۱۸۳۵) زبان را یکی از اساس های نخستین تشکیل یک ملت میداند وی طی نظریه های خویش در مورد زبان و ملت چنین می نگارد: “زبان های مختلف، صدای ویژگی های اندیشه و احساس منحصر به ملت خویشند. ابزار زیادی، تنها پس از نامگذاری خویش توسط ملت مربوطه ساخته شده و موجودیت یافته اند. زبان در واقعیت امرخود همان ملت میباشد. زبان است که با حضور سرزنده و پر تحرکش و وحدت بیرونی و درونی اش، اندیشیدن را ممکن می گرداند و بدینگونه ملت را می آفریند. همه جا، تأثیر زمان با ویژگی های منحصر به یک ملت در زبان شان پیوند یافته است. صراحت، قاطعیت و تحرک زبان است که ملتش را زنده نگه می دارد، روح و روانش را ممثل می گردد و آنرا از خود متأثر می سازد.”

ملت پس از انقلاب فرانسه دیگر تنها از دید توانایی فعالیت سیاسی یک کشور، کشور- ملت، در برابر مملکت های دیگر و زمینۀ عملکرد قدرت مستقل سیاسی آن تعریف می شود.

بعضى هر ملتی را با دولت تعریف می کنند و نتیجه می گیرند که چون مثلاً در افغانستان یک دولت موجود است، پس فقط یک ملت وجود دارد و آن «ملت افغانستان» می باشد و گروهی ملت را به گروهی از انسانها اطلاق مینمایند که دارای زبان، فرهنگ، آداب و سنت های مشترکند.

بنا به باورعده دیگری در عصر کنونی به مردمی ملت خطاب می شود که در محدوده جغرافیایی واحد، تحت اداره نظام سیاسی واحد و بر محور منافع مشترک ملی خویش با هم زندگی می نمایند و برای ترقی و پیشرفت اقتصادی و رشد و باروری فرهنگی شان کار میکنند. از جمله ویژگی های هر ملت داشتن یک قلمرو جغرافیایی مشترک یعنی موجودیت کشور و احساس دلبستگی و وابستگی به این سرزمین است.

به نظر این اندیشمندان، پیوند مستقیم مفهوم ملت با دولت امر تازه ای است که تاریخ آن از پیدایش ملی گرایی و ناسیونالیسم جدید و دولت های نوین فراتر نمی رود و مربوط به تحولات فکری و سیاسی و اجتماعی اروپا در دو سدۀ اخیر است. از این رو، آگاهی ملی به معنای تعلق به ملت و لزوم تشکیل دولت ملی و داشتن قدرتی یا دولتی متعلق به خود، پیشینۀ طولانی ندارد. به همین دلیل واژۀ ملت نیز در گذشته به معنای سیاسی امروزین نبوده و همانند کاربرد آن در فارسی گذشته به معنای پیروان دین و مذهب بوده است.

بنا به این نظر ارنست رنان، ملت، نتیجۀ یک همه پرسی می باشد که همه روزه تکرار می گردد.

سه عنصر دولت، ملت و کشور در روزگار ما، بُعد سیاسی ـ قومی به مفهوم ملت بخشیده است. به باورِ ارنست رنان، مجموعۀ مردم یک ملت حتما باید یک گذشتۀ تاریخی مشترک داشته باشند؛ دوش به دوش هم فداکاری نمایند و در زمان حال حتما با احساس همدلی ، میل زیستن در کنار یکدیگر را هم اظهار دارند و عیان سازند.

آگاهی قومی که بیشتر به تعلق فرهنگی ارتباط  دارد و عناصر زبان، دین، آداب، رسوم، تاریخ و خاطرۀ قومیِ مشترک مبنای آن می باشد، پیش از پیدایش آگاهی ملی موجود بوده است. چنانکه برای تمایز خویش از دیگران،  یونانیان غیریونانیان را بربر می نامیدند  و تازیان غیرعرب ها را عجم می خواندند .

علوم اجتماعی، عواملی مانند شخصیت ملی یا قومی و زمینه های مشترک فرهنگی و اقتصادی را در تعریف ملت در نظرمی گیرد و آنرا  به مثابه  ترکیبی از همۀ این عوامل می پذیرد.

چنانچه مشاهده می شود تعاریف زیادی از مفهوم جدید واژه «ملت» وجود دارد ولی هیچ کس این موضوعات را به واژه اصلی تر که «تابعیت» است مرتبط نمی داند در داخل کشور ایران تنها یک تابعیت سیاسی موجود است و آن تابعیت ایرانی است و این یک مفهوم سیاسی می باشد ولی واژه ملت که بیشتر جنبه فرهنگی دارد متفاوت از این قضیه می باشد.

نویسنده مطلب دوم در ادامه مطالبش از پان ایرانیسم به عنوان نهضتی وحدت گرایانه یاد می برد صحت و سقم رفتار منسوبین این حرکت در طول تاریخ به کنار، چیزی که امروز از این افراد مشاهده می گردد هیچ سنخیتی با وحدت گرایی ندارد اظهار تعجب از محلی خوانده شدن زبان مردم این سرزمین وحدت گرایی محسوب می گردد؟؟ عدم قبول نمودن لزوم آموزش زبان های مردم این سرزمین و احقاق حقوق اولیه آنان وحدت گرایی است؟؟ تحقیرها و تمسخرهای سیستماتیک علیه مردم این سرزمین از تریبون های مختلف (گاه رسانه ملی و گاه رسانه های بخش خصوصی) وحدت گرایی است؟؟ مشخص نیست منسوبین این تفکر خاص در جهت وحدت ساکنین کشور عزیزمان ایران اسلامی قدم برمی دارند یا در مسیر مشخص شده از طرف دشمنان قسم خورده این سرزمین که همیشه سعی بر نشاندن بذر نفاق و کینه در این سرزمین داشته اند؟؟

آیا آن آذربایجانی ای که خواستار آموزش زبان و ادبیات خویش می باشد به سوی تجزیه طلبی می رود یا شما که این حق اولیه وی را به رسمیت نشناخته و به وسیله طرق مختلف سعی در گمراه نمودن افکار عمومی هستید و با اقدامات خویش ، مردم آذربایجان را رفته رفته از خویش دور می سازید؟!

اگر شماها و منسوبین آن تفکر خاص حق و حقوق هم وطن آذربایجانی خویش را قبل از مطالبه وی ارائه می نمودید و یا لااقل امروز با مطالبه وی با وی همراه می شدید آیا بیگانگان محلی برای نفوذ میان اقشار مختلف این سرزمین پیدا می نمودند؟! نیازی نیست با امنیتی کردن بحث و نسبت دادن همه چیز به باکو و آنکارا و ریاض و ... فرار رو به جلویی نمایید. کنار هم وطنتان بایستید تا او خود آن بیگانگان را ناکام گذارد. در روابط تان با مردم این سرزمین جاذبه داشته باشید دافعه نه

تا کی می خواهید به مانند محمدرضا پهلوی شاه معدوم که هر گونه اخبار و حوادث مربوط به انقلاب را به تحرکات خارجیان و افراد معدودی که از مرز گذشته اند نسبت می داد، عمل نمایید و واقعیت را نبینید؟!

نویسنده مطلب دوم در ادامه باز بسیاز زیرکانه و موذیانه با بیان قسمتی از سخنان رهبر کشور در خصوص هشدار درباره گسل های اجتماعی موجود در کشور که به درستی بیان گردیده اند، باز صورت مسئله را تغییر داده و نتیجه گیری متفاوتی نموده است. رهبر با بیان این موارد و آن هم نه فقط در آن سخنرانی بلکه قبلاً هم در موارد بسیاری بوده است در واقع دولت را در مسیری حرکت داده است که این گسل ها را ایمن سازی نماید یعنی به بیان ساده تر دولت روحانی به علت کمپین انتخاباتی و یا وعده های انتخاباتی و یا فریب مردم دست به این گونه اصلاحات نزده است بلکه این تصمیمات در مراکز بالادستی و با تایید مقامات ارشد نظام و در جهت رفع موارد تنش زا و مستعد مشکل امنیتی اتخاذ گردیده و دولت آقای روحانی با اجرای آنها نظام و کشور را از برخی مشکلات امنیتی پیش رو می رهاند و این دقیقاً در مسیر وحدت گرایی است حال اگر منسوبین آن تفکر خاص دغدغه وحدت گرایی داشتند می بایستی از طرفداران دو آتشه این اقدام دولت آقای روحانی می بودند. ولی با نوشته هایشان نشان دادند که هیچ گونه دغدغه وحدت گرایی در مخیله ایشان وجود ندارد.

باز می گوییم این کشور را هیچ قدرتی توان تجزیه اش را ندارد به جز منسوبین آن تفکر خاص که با کاشتن بذر نفاق و کینه بین مردمان این کشور ، روز به روز فاصله ها را بیشتر می نمایند.

نویسنده مطلب سوم که مکارانه خود را پژوهشگر زبان و فرهنگ آذربایجان معرفی می نماید ولی سبک نوشتاری وی و ادبیات به کار برده وی و حتی از نحوه واژه گزینی وی پرواضح است که وی آذربایجانی نیست و زبان کاربردی اش ترکی آذری نیست و در کل منتسب به مردم یرزمین آذربایجان نمی باشد و مشخص نیست برای چه این حق را به خویش داده که به عنوان یک آذربایجانی سخن بگوید؟!

نوشته است دولت در این شرایط بغرنج چرا شتاب زده دست به کار شده؟! باید پرسید کدام شرایط بغرنج؟!! نظام پس از گذشت 38 سال از وقوع انقلاب در دوره ای از ثبات و آرامش قرار دارد که بهترین زمان برای این گونه امور می باشد موقعیتی که بغرنج نموده کدام است؟! و کجا شتاب زده بوده است؟ از تاسیس رشته زبان و ادبیات ترکی آذری در دانشگاه تبریز در سال 83 دوازده سال می گذرد و این مدت زمان برای بررسی تمامی ابعاد این قضیه زمان کوتاهی نیست.

نویسنده مطلب سوم در ادامه نوشته اش به مانند نویسنده مطلب اول که مردم را بین دو انتخاب مجبور می گرداند می نویسد «گویی در این سامان جز مسئله زبان گره دیگری وجود ندارد» همین یک مطلب می رساند که این بنده خدا هیچ ارتباطی با مسئله فرهنگ و ادبیات ندارد ولی با پررویی و گستاخانه خود را پژوهشگر این زمینه معرفی می نماید.

سپس سراسیمه و هراسان از معرفی شدن زبان معیار، عنان را از کف داده و نگران زبان آذری (منظور همان زبان محاوره ای است که برخی مردمان سرزمین آذربایجان به علت عدم آموزش زبان مادری خود و عدم آشنایی با ادبیات خویش با اختلاط واژه های فراوانی از زبان فارسی به زبان خویش به آن تکلم می کنند و بسیار خنده دار می گردد به طوری که گاه جمله کامل فارسی را با رعایت اسلوب آیین نگارشی فارسی و فقط با تعویض فعل انتهایی بیان می کنند و در تصور ترکی صحبت کردن هستند زبانی که پیرزنان و پیرمردان این سرزمین که آشنایی با زبان فارسی ندارند برایشان نامفهوم است و متوجه آن نمی گردند) می گردد.

نویسنده مطلب سوم باز از زبان دیرین مردم آذربایجان سخن رانده و با قاطعیت آن را معرفی نموده است با اینکه در این زمینه نظرات متفاوت بسیار می باشد ولی باز مهم نیست زبان دیرین آذربایجان هر چه بوده باشد دیگر در تاریخ مانده وتمام شده است امروز مردم این سرزمین به فکر زبان مادری و زنده خویش هستند و کسی به فکر اجیای زبان دیرین سرزمینش نیست. آیا مردمان دیگر سرزمین ها مثلاً به فکر رجوع به زبان دیرینشان هستند؟! آیا شماها در حال رجوع به زبان های اوستایی و سغدی و ... هستید؟! مردمان کشور مصر که امروزه همگی به زبان مصری تکلم می کنند و زبان و ادبیات آن را فرا می گیرند در گذشته به زبان قبطی سخن می گفتند آیا امروز به آن زبان بازمی گردند؟!

زبان دیرین مردم آذربایجان چه ترکی بوده باشد چه فارسی، چه شاخه ای از زبان فارسی باشد چه شاخه ای از زبان های التصاقی. مهم نیست جبر جغرافیایی و تاریخی مسیری را بر این سرزمین نمایان گردانده و به امروز رسانده است و امروز زبان مادری این مردمان، زبان ترکی است باید با واقعیات روز خود را آشنا سازیم.

زبان امروزین ترکی این سرزمین قرابتی آشکار با زبان های هم ریشه خود دارد و این پنهان نمودنی نیست و عیب نیز شمرده نمی شود. برای مثال همگان می دانند که اکثر زبان های اروپایی از ریشه لاتین منشعب گشته اند و قرابت های زیادی با هم دارند و نیازی نیست که این قرابت های تاریخی زبانی را منکر گردند.

نویسنده مطلب سوم در ادامه نوشته اش می نویسد: «بسیاری از تعبیرها و مثل های زبان مردم آذربایجان فارسی و ایرانی است» مشخص است که به علت همزیستی بین مردمان مختلف تبادلات فرهنگی بین آنها رخ می دهد و این در تمامی جوامع رخ می دهد ولی نویسنده با این جمله به صراحت و وضوح نشان می دهد که هیچ تحقیق و مطالعه ای در زبان و ادبیات و فولکلور مردمان آذربایجان نداشته است می توانیم وی را به بسیار کتبی که در این خصوص منتشر گردیده است رهنمون گردیم تا با مطالعه آن متوجه گردند که بسیاری از مثل هایی که امروز مردم این سرزمین هر روزه به کار می برند در هیچ یک از نقاط کشور به کار نمی رود و حتی ترجمه ای نیز برای آنها وجود ندارد اشتراکات در این خصوص با ادبیات زبان ترکی استانبولی بماند.

حال با مرور دوباره آن سه نوشته و دقت بر اشتراکات فکری و گاه سبک نگارشی و ادامه دادن مطلب جدید از نقطه پایانی مطلب قبلی، چنین برمی آید که این سه نوشته در اصل یک نوشته و محصول قلم یک شخص بوده ولی با سه قسمت نمودن و با نویسندگان جداگانه ای درج گردیده است تا تاثیر بیشتری بر مخاطبین داشته باشد و بتوان تا سه هفته موضوع را در بورس اخبار مهم نگه داشت و مدام در این خصوص قلم فرسایی نمود.

ضمناً قرار گرفتن این مطالب در صفحه نخست روزنامه شرق نشان دهنده میزان حساسیت و تلاش سردبیری این روزنامه در این خصوص است اینها تنها مواردی نمی باشد که این روزنامه حق و حقوق مردمان آذربایجان را نفی نموده و در مسیر خلاف آنها قدم برداشته و آخری نیز نخواهد بود.

در موارد بسیاری مشاهده گردیده است که به طور آشکار از دشمنان مردم ایران زمین و علی الخصوص مردم آذربایجان اعلام حمایت و آنها را حمایت رسانه ای نموده است. برای همگان آشکار است که گروهک تروریستی پژاک (که مجبور به تغییر نام نیز گشت) از دل حزب تروریست پ ک ک برآمده است و شاخه ایرانی آن می باشد حال پوشش رسانه ای پ ک ک با ادبیات متفاوت از ادبیات رسمی رسانه ای نظام چه علتی دارد؟! همین روزنامه شرق در یکی از شماره های اخیر خود با ارائه مطلب مبسوطی با عنوان «در جست و جوی صلح» و قرار دادن تصویر خندان جنایتکار جنگی بین النللی عبدالله اوجالان در میانه آن نوشته، چنان القا می نماید که گویی اوجالانی که تروریست هایش ده ها هزار نفر از مسلمانان کشور همسایه را به قتل رسانده اند و همرزمان دیگرشان در کشور ما با نام پژاک خون بسیاری از هم وطنان ما را بر زمین ریخته اند و خانواده های بسیاری را داغدار نموده اند در تلاش برای ایجاد صلح در منطقه می باشد؟! تطهیر چهره جنایتکاری که دستش در خون هم وطنان خودمان نیز مشهود است آیا زیبنده یک روزنامه ایرانی می باشد؟! و باز مشخص می باشد این روزنامه و هم فکرانشان و آن منسوبین تفکر خاص اهداف پنهانی و دستوراتی را از محافل تاریک اندیش دارند که هیچ کدام از آنها در مسیر وحدت گرایی و اتحاد مردمان ایران زمین نیست.

روزنامه شرق بارها و بارها نشان داده است که هیچ اعتقادی به همزیستی مسالمت آمیز مردمان این سرزمین نداشته و ندارد و در هر فرصتی که پدید آمده است توهینی به مردم آذربایجان نموده است.

ان شاالله روزی فرا برسد که مردمان این کشور فرا بگیرند که بتوانند همدیگر را آن گونه که هستند قبول نمایند نه آن گونه که دوست دارند باشند.

امیر محمد آزادمنش – 27 شهریور ماه 1395 – آذربایجان همیشه پاینده

***

نوشته های روزنامه شرق

http://www.filedropper.com/file_330

 Iran microscope map