بعد از حرف و حدیث هایی مبنی بر انتقال آب از خزر به سمنان, اینبار رئیس محیط زیست از انتقال آب دریای عمان به مشهد خبر داد.
رییس سازمان محیط زیست:
اگر بخواهیم آب را از دریای عمان به مشهد منتقل کنیم، هر متر مکعب ۵ یورو هزینه دارد
دولت باید آب مورد نیاز برای شرب و صنعت را تامین کند بنابراین با انتقال آب دریای عمان پس از شیرین کردن موافقیم
انتقال آب از خزر به سمنان و انتقال آب از دریای عمان به مشهد چهره واقعی شوونیسم فارس را نشان میدهد که به عمد دریاچه اورمیه را خشکانده و حتی برای احیا دریاچه ریالی هزینه نمیکنند.
در ضمن دریای عمان به سیستان و بلوچستان نزدیکتر است که خودشان از بی آبی رنج میبرند,نه مشهد
پانزدهم اسفند به نام «دریاچه اورمیه» نامگذاری شده است؛ دریاچه ای که تا سال هایی نه چندان دور با شنیدن نامش، آب، نمک و آرتیمیا (تنها موجود زنده آب شور) در ذهن مخاطبان تداعی می شد.
دریاچه اورمیه که در سال های پرآبی اش با عناوین و القاب خاطره انگیز و زیبایی همچون “نگین فیروزه ای آذربایجان” و “عروس آذربایجان” در بین روزنامه نگاران، ادبا و شاعران شناخته می شد، تا چندی قبل -بخوانید تا ۲ دهه پیش- ابهتی داشت و مناظر چشم نواز و زیبایش شهره عام و خاص بود.
در تبیین عظمت و بزرگی دریاچه اورمیه در دهه ها و سده های قبل همین بس که فتحعلی شاه قاجار، مالکیت و حق کشتی سازی و کشتیرانی در آن را به ملک قاسم میرزا بخشید و او و اعقابش سال ها به این تولیت و فعال مایشاء بودن در حوضه آبریز دریاچه می بالیدند.
اما شکوه و عظمت دریاچه اورمیه در آن سال ها – حدود ۱۷۰ سال پیش – محدود به قلمروی سرزمینی ایران نماند و تنها شاهزادگان قاجار به ملک قاسم میرزا رشک نبردند، بلکه زیبایی های این پهنه آبی نقره فام، حسد امپراطوری روسیه را نیز برانگیخت و بعد از چیرگی همه جانبه آنان بر آذربایجان، روس ها حق کشتیرانی در “نگین فیروزه ای آذربایجان” را به انحصار گرفتند و کشتی “آدمیرال” را برای نشان دادن زور بازویشان در آن به آب انداختند که بعدها در جریان کشت و کشتار و قتل و غارت های سمیتکو نیز محل جنگ و جدال نیروهای تحت امر وی با نیروهای دولتی و مجاهدان آذربایجان شد.
اما هر چه بود دریاچه اورمیه در آن دهه ها و سده ها، منبع نعمت و برکت برای خطه شمال غرب ایران از سلماس تا اشنویه بود و هر یک از ۱۰۰ جزیره کوچک و بزرگ آن برای خود حکایت ها و داستان های عجیب و غریب و شنیدنی بسیاری در نزد ساکنان اجتماعات پیرامونی دریاچه داشت.
خوب به خاطر دارم در سال هایی که هنوز خشکی در دریاچه اورمیه لنگر نیانداخته بود و من دانشجوی دانشگاه تهران بودم، در سفر به پایتخت با قطار، عصرها از کنار دریاچه می گذشتم؛ امواج نیلگون و خروشان آن در عصر هنگام با سواحل سرسبز و مزین به گل های زرد محلی، منظره ای بدیع و فراموش نشدنی برای رهگذران ایجاد می کرد.
در آن سال ها هنوز دریاچه سر حال و همه ساله میزبان دهها هزار نفری بود که به رغم کمبود امکانات و شمار ناچیز خودروها، بر طبق یک سنت مالوف از گوشه و کنار ایران، در فصل گرم سال برای استفاده از لجن های سیاه و درمانی دریاچه خود را به بنادر شرفخانه، رحمانلو و گمیچی و … می رساندند.
البته دریاچه اورمیه در آن مقطع زمانی همیشه خوشی برای مسافران و دلدادگان آب و نمک نداشت و به دلیل عمق زیاد دریاچه و طول ۱۵۰ کیلومتری و عرض ۵۰ کیلومتری آن در بعضی جاها، هفته ای نمی شد که خبر بدی مبنی بر گم شدن یک یا چند نفر در دریا و اعزام نیروهای امداد برای نجات شان در رادیو – تلویزیون پخش و در رسانه های مکتوب منتشر نشود.
اما حالا که فکر می کنم، می بینم هر چند مرگ انسان ها در دریاچه مواج و عصبی دردناک بود، اما این قبیل اتفاقات در آن سال ها از عظمت و بزرگی دریاچه حکایت داشت؛ دریاچه تا آن سال ها (اواسط دهه ۱۳۷۰ شمسی) به قدری آب داشت که هر وقت می غرید، زمین های کشاورزی و حتی جاده های زیادی در ساحل شرقی آن در شهرستان های آذرشهر، بناب و عجب شیر زیر آب می رفت.
هیچ فراموش نمی کنم پدرم تعریف می کرد که از روستای ‘خور خور’ تا جزیره اسلامی مجبور شده بود همراه دوستش تماما از آب بگذرد؛ حساب کنید که فاصله این دو محل بیش از ۱۰ کیلومتر است و امروز قسمت های آبدار دریاچه از ‘خورخور’ بیش از ۳۰ کیلومتر فاصله دارد.
آری! روزهای خوش دریاچه اورمیه اما به ناگهان رخت بربست و شد آنچه که نباید بشود؛ اوایل دهه ۱۳۸۰ بود که کارشناسان نسبت به کاهش سطح و عمق آب دریاچه هشدار دادند؛ البته این ابتدای خطا در مورد دریاچه نبود و قبل از آن در شرایط جنگی و آشوب های غرب کشور، مسوولان ناگزیر از ریختن هزاران تن سنگ در کم عرض ترین قسمت دریاچه برای دسترسی به جبهه های غرب در اوایل دهه ۱۳۶۰ شده بودند.
آری این بود مجملی از داستان تلخ و شیرین دریاچه اورمیه که حوادث زیادی را در طول روزگاران دراز از سر گذرانده و باز خدا را هزار مرتبه شکر که در سال های اخیر در سایه تدابیر اتخاذ شده مانند باز کردن جلوی سدها، پر کردن چاه های غیرمجاز و نیز افزایش نزولات آسمانی، کورسویی برای احیای این زیستکره ثبت جهانی شده پیدا شده است.
ختم کلام اینکه “انسان با امید زندگی می کند” و امروز وظیفه همه ماست که دست در دست هم دهیم و با کمک به احیای “نگین فیروزه ای آذربایجان”، از به خطر افتادن زندگی ۱۵ میلیون انسان در اجتماعات پیرامونی آن جلوگیری کنیم