fgbgfd

 fghhg

نژادپرستی ایرانی، پانفارسیسم و تورک ستیزی در کتابهای درسی جمهوری اسلامی ایران (قسمت دوازدهم و پایانی)- اوجالان ساوالان

نگاهی تحلیلی به استراتژیها و تاکتیکهای حاکمیت جمهوری اسلامی ایران برای ترویج  نژادپرستی ایرانی، پانفارسیسم و تورک ستیزی در کتابهای درسی ایران (بخش 5)

و- استراتژی حذف و نادیده انگاشتن کلی موجودیت، هویت، تاریخ، زبان و فرهنگ ملت تورک از کتابهای درسی

حاکمیت جمهوری اسلامی ایران حتی بدتر و گرمتر از حاکمیت پهلوی نژادپرست فارس پرست و ضد تورک و ضد آزربایجان است. استراتژی حذف موجودیت ملت تورک جهان، ملت تورک ایران (کل تورکها و تورکمنهای ایران) و ملت تورک آزربایجان در کتابهای درسی جغرافیا، تاریخ ایران، ادبیات فارسی، زبان فارسی  و تاریخ ادبیات ایران از استراتژیها و شگردهای شایع حاکمیت در طی نزدیک به چهار دهه موجودیت خودش است. نمونه های این حذف، نادیده انگاشتن، تجاهل العارف و انکار در کتابهای درسی فراوان است اما در این جا برای جلوگیری از اطالۀ کلام به چند مورد مهم اشاره می کنیم.

کتاب درسی جغرافیا (2) جمهوری اسلامی ایران و حذف کامل زبان تورکی از آن

در کتاب درسی جغرافیا (2)، سال سوم آموزش متوسطه، نظری، رشته ادبیات و علوم انسانی، کد 4/271 که سالیان سال است در مقطع متوسطه در کل دبیرستانها و آموزشگاههای کشور تدریس می شود، مؤلفان این کتاب درسی جمهوری اسلامی ایران در درس دوم با عنوان «نواحی انسانی چگونه پدید می آیند؟» که به بررسی چشم¬ اندازهای انسانی یا فرهنگی در جهان می پردازند و «زبان، دین و عوامل اقتصادی» را  از عناصر فرهنگی می شمارند که موجب پدیدآمدن نواحی و چشم اندازهای انسانی یا فرهنگی می شوند، بعد از این که تعریفی از زبان می کنند، و آن را  «از مهمترین شاخصهای فرهنگ» می شمارند و «زبان مشترک را عامل وحدت میان افراد بشر» قلمداد می کنند، به ذکر زبانهای مهم و عمده دنیا که تعداد زیادی سخنگو در کل دنیا دارند، می پردازند و به ترتیب از زبانهای ماندارین (چینی) (999 میلیون نفر)، هندی (457 میلیون نفر)، اسپانیولی (346 میلیون نفر) ، انگلیسی (487 میلیون نفر)، بنگالی (204 میلیون نفر)، عربی (230 میلیون نفر) پرتغالی (186 میلیون نفر)، روسی (280 میلیون نفر)، ژاپنی (126 میلیون نفر)، آلمانی (124 میلیون نفر) ، فرانسوی (126 میلیون نفر)، مالایی اندونزیایی (164 میلیون نفر) در جدولی به عنوان یازده زبان مهم و عمده دنیا نام می برند که در کمال حیرت زبان بین المللی تورکی را در بین این زبانها نمی بینیم (ر.ک. جغرافیا (2)، ص 14)!!!

البته ما ادعا نداریم که زبان تورکی به اندازۀ زبان چینی یا انگلیسی در دنیا سخنگو دارد، اما حقیقت این است که زبان تورکی بی شک از شایع ترین و پرسخنگوترین زبانهای دنیاست که نامش باید در ردۀ اولین زبانهای پرسخنگوی جهان بیاید که نویسندگان پانفارس و نژادپرست کتاب جغرافیا (2) جمهوری اسلامی ایران، به ویژه شخص ناهید فلاحیان، بنا به سائقۀ نژادپرستی عقده ای تورک ستیز و تورک هراس و فارس پرست خودش از ذکر این حقیقت مسلم در کتاب درسی خودداری کرده است، هدف این نژادپرستان حقیر در نادیده انگاشتن زبان تورکی و ملت تورک در جهان، بی هیچ شکی این است که از بیدارشدن ملت تورک آزربایجان جنوبی و تمامی تورکها و تورکمنهای ایران و این که انسانهای تورک بعد از دیدن زبان خودشان در بین زبانهای مهم دنیا احسای غرور ملی انسانی و افتخار کنند، هراس دارند و با این اقدامات احمقانه و رذیلانه و نژادپرستانه و البته حقیرانه در حذف و انکار عامدانه ملت تورک جهان و زبان تورکی می کوشند. در زمینه تعداد سخنگویان زبان تورکی در جهان آمار درستی در ایران منتشر نمی شود، اما حقیقت این است که بیش از 600 میلیون انسان در کل جهان به یکی از شاخه های زبان تورکی، زبانی که از نظر قدمت و اهمیت جزو زبانهای مهم بشری از قدیم الایام تا کنون است، سخن می گویند. برای تفهیم بهتر به ذکر مقاله ای در این باره می پردازیم:

ملل تورک در دنیا

کل جمعیت تورکهای دنیا حدود ۶۰۰ میلیون نفر تخمین زده می شود، که در نقاط مختلف دنیا بشرح ذیل سکونت دارند: الف- کشورهایی که زبان رسمی و نوشتاری آنها تورکی است ومستقل می باشند، هفت ( 7 ) کشورمی باشند که عبارتند از : کشورهای ازبکستان، قزاقستان، قبرس شمالی، تورکیه، تورکمنستان، کشور آذربایجان و کشور قرقیزستان .

ب- سرزمینهایی که جمهوری بوده و بصورت خود مختارند و در داخل کشور روسیه هستند و زبان رسمی و نوشتاری آنها تورکی است ولی در کنار آن زبان مشترک دیگری نیز دارند . که دوازده جمهوری می باشند و عبارتند از :

1جمهوری تورک آلتای

2جمهوری تورک هاکاس (خاکاس)

3جمهوری تورک تانوتوا

4جمهوری تورک تاتارستان

5جمهوری تورک چوواشستان

6جمهوری تورک قوردستان

7جمهوری تورک داغستان

8جمهوری تورک چچنستان ( تورکان ان گوش )

9جمهوری تورک آبخازیا

10جمهوری تورک قره چای ( تورکان چرکس )

11جمهوری تورک بالکار ( تورکان بارتای )

که زبان رسمی و نوشتاری یازده جمهوری مذکور تورکی بوده و زبان مشترک آنها روسی می باشد .

12جمهوری تورک قاغاووز در مولداوی که زبان رسمی آنها تورکی است و زبان مشترک آنها مولداویا می باشد . ضمنا دین اکثریت تورکان مولداوی ارتدکس مسیحی است .

ج- سرزمینهایی که بصورت ایالت بوده و زبان رسمی و نوشتاری آنها تورکی است ؛ عبارتند از :

ایالت سین جان (دوغو تورکستان) در کشور چین که اکثرا از تورکان اویغور بوده و در حال حاضر حدود ۱۰۰ میلیون نفر هستند، یعنی بیش از کل جمعیت ایران جمعیت دارد و زبان تورکی آنها همانند زبان تورکی آذربایجانی است (بسیار شبیه به منطقه قره داغ) . ضمنا زبان مشترک آنان بخاطر واقع شدن در شمال کشور چین و اداره شدن بصورت ایالتی ، چینی می باشد .

د- سرزمینهایی که تورکها در آن بصورت استان ویا جمعیت و یا پراکنده زندگی می کنند که عبارتند از :

1کشور ایران، که نزدیک چهل (40) میلیون نفر ، یعنی بیش از 55% کل جمعیت ایران تورک می باشد.

2کشور افغانستان، که حدود چهار(4) میلیون نفر ، یعنی نزدیک35% کل جمعیت افغانستان تورک است. باتوجه به وضعیت اضطراری افغانستان، نیروهای نظامی کشورتورکیه باهماهنگی سازمان ملل درجهت حمایت ازتورکهای افغانستان، درمناطق تورک نشین آن کشور مستقر، وامنیت آنهارا برعهده داشته اند.

3کشورعراق، درشهرهای کرکوک ، موصل ،اربیل و... که نزدیک به سه (3) میلیون نفر تورک دارد ونیز کشور سوریه که نزدیک سه میلیون تورک دارد.

4تورکهای ازبک ، در کشور تاجیکستان .

5تورکهای آخیسقا ، در کشور گرجستان .

6تورکهای اخیکا ، در کشور اوکراین .

7تورکهای بالکان ، در شبه جزیره بالکان اروپا .

8تورکهای ستاورپل ، درسرزمینهای قفقاز .

9تورکهای دوغو، در سرزمینهای سیبری .

10تورکهای آجار ، توبل ، باش قورد ، میشر ، نوقای و غیره که همگی در کشور روسیه ساکن هستند . توضیح اینکه : تنها تورکهای نوقای روسیه حدود  نه (۹) میلیون نفر جمعیت دارند .

11تورکهای عثمانی در کشور عربی یمن . توضیح اینکه در تاریخ تورکهای یمن آمده است ، درجنگهای داخلی استقلال تورکهای یمن با اعراب ، تورکهای تورکیه به کمک تورکهای یمن می روند و در این راه هزاران نفر شهید می دهند .

12تورکهای کشور آلمان که حدود پانزده (۱۵) میلیون نفر تخمین زده می شوند و اکثرا از تورکهای مهاجر عثمانی هستند .

13در سایر کشور های اروپایی حدود ۲۰ (بیست) میلیون نفر تورک ساکن هستند و برای هماهنگی آنها فدراسیون تورکهای اروپا بوجود آمده است .

14در کشورهای عربستان ، سوریه ، مصر ، الجزایر ، سودان ، لبنان و فلسطین بصورت پراکنده از تورکان عثمانی سکونت دارند.

  ملاحظه می شود که زبان تورکی از نظر تعداد سخنگویان از زبان هندی، اسپانیولی، انگلیسی نه تنها کمتر سخنگو ندارد، بلکه بیشتر دارد؛ اما نویسندگان شوونیست نژادپرست ضدتورک و ضد آزربایجان کتاب درسی جغرافیا از ذکر نام زبان تورکی به عنوان یکی از مهمترین، عمده ترین و پرسخنگوترین زبانهای زنده دنیا بنا به اغراض نژادپرستانه ضد تورک حقیرانه خودداری کرده اند. اما مگر خورشید پشت ابر می ماند؟! سائقۀ نژادپرستانه ایرانی نویسندگان کتاب جغرافیای جمهوری اسلامی ایران زمانی بیشتر به چشم می آید که در ادامه درس جدولی مربوط به «پراکندگی خانواده های زبانی در جهان» آورده اند که در آن جه هم مکارانه از نام بردن زبان بین المللی تورکی خودداری کرده و به ذکر زبانهای «اورالیک و آلتائیک» اکتفا کرده اند. نکته جالب این که رنگ زبانهای اورالیک و آلتائیک را که در اصل یک خانواده زبانی هستند متفاوت زده اند!!! آیا غرض ورزی نژادپرستانه عقده ای در پوشش علم از این واضح تر می شد؟

شکل ۲ نقشۀ پراکندگی خانواده هاى زبانى در جهان

به دلیل این که ما تنها به فایل پی دی اف این کتاب درسی دسترسی داشتیم و کپی پیست پی دی اف سخت است، نقشه بالا را به صورت ناقص آوردیم. خواننده محترم برای دیدن اصل نقشه دراین کتاب درسی به اصل پی دی اف کتاب جغرافیا (2) به تنها مرجع رسمی انتشار فایل کتاب های درسی، وب سایت اداره کل نظارت بر نشر و توزیع مواد آموزشی جمهوری اسلامی ایران به نشانی chap.sch.ir و نیز به نشانی زیر مراجعه فرماید:

http://www.talif.sch.ir/?page_id=34&menu_id=1&menu_item_id=28

نویسندگان نژادپرست کتاب درسی جغرافیا (2) با مخاطب میلیونی در ادامه به ذکر خانواده های مهم زبانی پرداخته اند و خانواده زبانی هندواروپایی را مهمترین خانواده زبانی کل دنیا قلمداد کرده اند: « به نقشهٔ ۲ توجه کنید. در این نقشه گروهى از کشورها با یک رنگ مشخص شده اند. مردم این کشورها به زبانهاى مختلف صحبت مى کنند (مثلاً ایران و آلمان) ولى ریشهٔ زبان هایشان یکى است. به آن دسته از زبان هاى دنیا که یک ریشهٔ اصلى دارند خانوادۀ زبانى مى گویند. کشورهاى هم خانوادهٔ زبانى را مى توان یک ناحیه قلمداد کرد. مهم ترین خانواده هاى زبانى جهان عبارت اند از: ۱ زبان هاى هند و اروپایى: این گروه بزرگ ترین و گسترده ترین گروه هاى زبانى دنیاست. زبان هند و اروپایى خود به شاخه هاى مختلف تقسیم مى شود. به شکل ۳ توجه کنید. یکى  از زیرشاخه هاى زبان هند و اروپایى، هند و ایرانى است که خود به  دو شعبهٔ ایرانى و هندى تقسیم می شود. زبان ایرانى نیز داراى چهار  شاخه به نام هاى فارسى، کردى، اوستایى و پشتو است. ۲ زبان هاى سامى و حامى (آفروآسیائی¬ ئیک): زبان سامى، زبان مردمان عرب و یهود و زبان حامى، زبان بعضى از مردم شمال افریقاست. ۳ زبانهاى آسیاى شرقى: زبان مردم زردپوست ناحیهٔ  آسیاى شرقى است. ماندارین چینى یکى از معرو فترین شاخه هاى  این زبان محسوب مى شود» (جغرافیا (2)، ص 15). ملاحظه می شود که در ذکر خانواده های زبانی نیز اثری از زبان تورکی یا حداقل زبانهای اورال- آلتایی نیست!!! و سپس به جدول زبانهای هندوارپایی پرداخته اند و قدمت آن را به 6000 سال پیش رسانده اند (همان، ص16)!

و اما دربارۀ نژادپرستانه و مغرضانه بودن اسم خانوده زبانی  هندواروپایی و هندوایرانی باید خاطرنشان کنیم که دیدگاه علم زبان¬شناسی، نام اصلی زبانهای هندو اروپایی که شاخۀ هندو ایرانی نیز برای آن تعریف شده است، زبانهای تحلیلی (Analytic language ) است که طیف وسیعی از زبانهای اروپایی از جمله انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، روسی، ایتالیایی و ... و زبانهای آسیایی از جمله زبان فارسی و همۀ زبانهای شبیه فارسی را شامل می¬شود. این دسته از زبانها دارای ویژگیهایی هستند که آنها را از زبانهای التصاقی یا پسوندی یا پیوندی (مثل تورکی) ، زبانهای هجایی (مثل چینی) و زبانهای اشتقاقی یا تصریفی (مثل عربی) جدا می¬کند. این تقسیم¬بندی علمی زبان¬شناختی ربطی به ملتها و نژادهای اروپایی و هندی و ایرانی ندارد؛ اما استعمارگران غربی مخصوصا انگلیسی برای این که ملتهای هندی و ایرانی را گول بزنند و بین خودشان و ملل ایرانی و هندی علاقۀ نژادی و خونی و ژنتیک ایجاد کنند، با نامگذاری زبانهای تحلیلی به زبانهای هندو اروپایی و هند و ایرانی خواسته¬اند وجهه¬ای نژادی به دارندگان این زبانها قائل شوند و اروپاییان، هندیان و ایرانیان را همه را از یک نژاد (نژاد برتر آریایی) قلمداد کنند و ملتهای ایران (تورک و غیرتورک) را در مقابل ملتهای مسلمان تورک و عرب قرار دهند و از این دو ملت مسلمان برای ملتهای ایران دشمنان ازلی و ابدی بسازند. پیداست که منتهای آمال این استعمارگران مکار تضعیف کامل و نابودی عالم اسلام به دست خود ملتهای مسلمانان بوده و هست تا صلیبیهای  نژادپرست بهتر و سریعتر بتوانند به آرمان خود در خاورمیانه دست پیدا کنند. این سوء استفاده از علم زبان¬شناسی برای آفریدن نظریه¬های نژادپرستانۀ استعماری اساس کوششهای فراماسونهای صلیبی اروپایی را از 250 سال پیش به این سو، از زمانی که ویلیام جونز انگلیسی نظریۀ زبان¬شناختی خود را دربارۀ وجود یک زبان مادر و کهن که تمامی خانواده های زبانی هندواروپایی از آن مشتق شده اند، مطرح کرد، تشکیل می¬دهد. به قول دکتر ضیا صدرالاشرافی «ارجاع زبان ها به تبار اسطوره ای (آریائی - سامی) نظیر بیان جغرافیایی (ژئوپولیتیک) آنها (هند و اروپائی یا اورال آلتائیک) جنبه علمی ندارد و درست تر آن است آنها را بنابه ساختار دستوری شان بنامیم: زبان های تحلیلی بجای زبان های “آریائی” و "هند و اروپائی"، زبان های قالبی یا تصریفی بجای زبان های “سامی”، و زبان های پسوندی یا پیوندی یا التصاقی بجای زبان های “اورال آلتائی”: آزیانیک و قفقازی» (ر.ک. مقاله کثرت قومی و هویت ملی ایرانیان از دکتر ضیا صدرالاشرافی). پیداست که استعمارگران فراماسون صلیبی غربی و مخصوصاً انگلیسی کوشیده¬اند با سوء استفاده از یافته¬های علم زبان¬شناسی و تحویل آن به مسائل نژادی و نژادپرستانه به پارادایم سازی علمی نظریه های استعماریشان بپردازند و زمینه های فکری و فرهنگی را برای نابودی عالم اسلام فراهم سازند و نوکران عبد و عبید ایرانی پانفارس این استعمارگران صلیبی ضد تورک و ضد عرب نویسنده کتابهای درسی جمهوری اسلامی ایران دستورات اربابان خودشان را مو به مو اجرا می کنند.

آری! نژادپرستان پانفارس تورک ستیز کتابهای درسی ایران با وجود این که قدمت و جمعیت زبانهای التصاقی یا اورال- آلتائیک (نامگذاری شده غرض ورزانه بر اساس نام مکان و نه نام قوم و نژاد) هیچ چیز کمتر از زبانهای تحلیلی (هندواروپایی) و هجایی (چینی) ندارد، از ذکر نام این خانواده زبانی غرض ورزانه خودداری می کنند، دلیل این بی شک این  است که زبان پرسخنگوی بزرگ تورکی هم جزو این زبانها هست و تورک ستیزی نژادپرستانه سبب شده است تا این گونه غرض ورزانه در قبال این خانواده مهم زبانهای بشری که حتی فنلاندی (فینواویغور)، ژاپنی، مغولی و کره ای را هم دربرمی گیرد و تعداد سخنورانش از زبانهای هجایی و تحلیلی هم بیشتر است، سکوت مغرضانه پیشه کنند و این خانواده مهم زبانی بشری را این گونه خائنانه، رذیلانه، خبثانه و غرض ورزانه از کتابهای درسی که در آنها ادعای علم و آموزش دارند، حذف و بایکوت کنند.

کتاب تاریخ معاصر ایران و حذف تاریخ آزربایجان و فاجعه نسل کشی جیلولوق از آن

از جمله اقدامات نژادپرستانۀ غرض ورزانۀ تورک ستیز در کتابهای درسی جمهوری اسلامی ایران تحریف و حذف کل مطالب مربوط به تاریخ ملت آزربایجان است. این امر به ویژه در کتاب تاریخ معاصر ایران، کلیه رشته ها، سال سوم آموزش متوسطه عمومی، با کد 2/253 و کتاب تاریخ ایران و جهان (2)، سال سوم آموزش متوسطه، رشته ادبیات و علوم انسانی، با کد 3/271دیده می شود؛ برای نمونه در ابتدای کتاب تاریخ معاصر ایران مروری بر پیشینه و تاریخ ایران از آغاز تا دوران قاجار آورده شده است که طبق معمول دوران صد ساله اخیر بر اساس تئوری نژادپرستانۀ آریایی گرایی قدیمیترین ساکنان ایران را آریاییها دانسته اند و از ذکر پروتوتورکهای التصاقی زبانی چون سومرها، ایلامیها، قوتها، لولوبیها، هورها، ساقاها، هونها، اورارتوها و... که ساکنین اصلی و اولیه ایران هستند و غیره به صورت غرض ورزانه و نژادپرستانه ای خودداری کرده اند. سپس از درس اول به حکومت تورکان قاجار پرداخته اند و با نژادپرستی غرض ورزانه بی نظیری کوشیده اند تورکان قاجار را فاقد هرگونه صلاحیتی برای حاکمیت بر ایران نشان دهند. در حالی که ملتی که بی استعداد و بی صلاحیت است هیچگاه نمی تواند 1000 سال حاکمیت سیاسی منطقه را کسب کند و نگه دارد. قبلا نوشته ایم که قاجارستیزی مثل عثمانی ستیزی از استراتژیهای اصلی حاکمیتهای فارس در سدۀ اخیر در ایران بوده است و جمهوری اسلامی در این مورد نیز گوی سبقت را از همتای پهلوی خود ربوده است. تاریخ معاصر ایران جمهوری اسلامی ایران سرشار از غرض ورزی نژادپرستانه علیه ملت تورک آزربایجان و کل تورکهای ایران و جهان است. این زیاد هم عجیب نیست وقتی که نویسندۀ این کتاب نژادپرستان ضدتورک نشان دار حاکمیت جمهوری اسلامی ایران مثل علی اکبر ولایتی و جلیل عرفان منش باشند، این مسئله زیاد هم غیرمترقبه نیست. در کورش پرستی و پارس پرستی جلیل عرفان منش همین بس که کتاب «کوروش و بازیابی هویت ملی ایرانیان، تحقیق علمی درباره پیشینه و کیستی ذوالقرنین، با مقدمه دکتر علی اکبر ولایتی» را نوشته است و در سال 1389 در تهران توسط انتشارات فرهنگ مکتوب به چاپ رسانده است.  و شخص این نژادپرست ضد تورک نویسنده کتاب «حیات معنوی ایرانیان با مقدمه دکتر علی اکبر ولایتی» هم هست که در تهران انتشارات وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران آن را چاپ و منتشر کرده است. پیداست که با وجود چنین نویسندگان نژادپرست فارس پرست و بلکه پارس پرست مغرض ضدتورک و ضد آزربایجانی معلوم است که درجۀ تورک ستیزی و آزربایجان ستیزی ایدئولوژیک صلیبی در کتاب تاریخ معاصر ایران تا چه حد می تواند بالا باشد. به جرآت می توان گفت که هر صفحۀ این کتاب پر است از غرض ورزی نژادپرستانه علیه ملت تورک آزربایجان و تورکان کل ایران که به جهات رعایت اختصار تنها به یکی از موارد مهم اکتفا می کنیم:

حذف فاجعۀ جیلولوق و نسل کشی ملت تورک آزربایجان در سال 1918م. (1296ش. – 1297هـ. ش.) از کتابهای درسی تاریخ ایران

من در کتاب «ایران یا ارن؟ بررسی تحلیلی تاریخ استعمار ملت تورک آزربایجان» خودم و نیز مقاله «علی احسان پاشای تورک عثمانی، سرآغاز دوستی تاریخی بین ملّت بزرگ تورک آزربایجان  و تورکیه (یک ملت، دو دولت)» خودم به این موضوع مهم یعنی حذف شرح نسل کشی مهیب ملت بی دفاع و مظلوم تورک آزربایجان به دست اتحادیه صلیبی ضدتورک (آسوریان، ارمنیان و حامیان اروپایی صلیبی آنها)  در سال سیاه  1918م. (1296– 1297هـ. ش.) به این موضوع بسیار مهم و حیاتی پرداخته ام و در این جا قسمتهایی از نوشتۀ خودم را برای اثبات غرض ورزی نژادپرستانه حاکمیت جمهوری اسلامی ایران در ضدیت با ملت تورک آزربایجان در کتابهای درسی رسمی کشور می آورم:

قتل عام ملت تورک آزربایجان در سال 1918 (1296ش. – 1297هـ.ش.)  با سلاحهای پیشرفته و اهداف صلیبیها از آن

در کتاب ایران و ارن خودم نوشتم که این نکته را باید در نظر داشته باشیم که «ستّارخان و سیصد تفنگچی همراهش در «توطئۀ فراماسونی مجلس دوم مشروطه مبنی بر خلع سلاح همۀ گروههای مسلّح» در 14 مرداد سال 1289/ ه.ش. 1328 ه.ق. /1910م. به دست یپرم خان تیر خورد و چهار سال بعد در سال 1293 ه.ش. /1333ه.ق. / 1914م. (دقیقاً زمان شروع جنگ جهانی اوّل و نسل کشی ملّت تورک آزربایجان در آزربایجان غربی به دست ارمنیها و آشوریها و حامیان صلیبی آنها در چهار سال بعد از آن) در بستر بیماری جان سپرد. سال 1910م./ 1289/ ه.ش. 1328 ه.ق. سال تیرخوردن ستّارخان و افتادن او به بستر مرگ را دقیقاً به خاطر بسپارید چون آغاز سیاه روزی تورکان آزربایجان و همۀ تورکان ایرانِ کنونی است: دقیقاً در اوایل جنگ جهانی صلیبی و تورک کُش و مسلمان کش اوّل، ستّاخان را می کشند تا کسی از تورکان در قتل عامهای مخوف ارومیّه- سلماس- خوی به دست ارامنه و آسوریان که قدرتهای صلیبی غرب از سالها پیش نقشه اش را کشیده بودند 300 هزار تن از آزربایجانیهای مظلوم و بی¬خبر از همه جا در سال 1918م. (1296ش. – 1297هـ. ش.)  قتل عام شدند، مسلّح و آماده به کمک ملّت مظلوم و اسیر فراماسونهای پانفارس تهران شده، نباشد. حال اشتباهِ تاریخی ستّارخان و باقرخان در ایران دوستی شان و عدمِ آزربایجان دوستی شان را دانستید

علاوه بر قحطی ، عامل دیگر نسل کشی تورکان در ایران، بی شک قتل عامهای مخوف قومی و مسلمان کشی و تورک کشی با سلاحهای پیشرفته آن روزگار بوده است که با توجّه به نبود امکانات رسانه ای و پنهان کاری دولتهای استعماری مخوف ترین نسل کشی تمام دوران تاریخ بشر مسکوت باقی گذاشته شده و هنوز نیز در مجامع علمی و دانشگاهی غربی به ویژه انگلیس مسکوت نگه داشته می شود. جالب این که در این جنگ مسلمان کُش این تنها غربیان صلیبی روسها، انگلیسیها و نیز ارمنیها و آشوریهای صلیبی نبودند که با اتّحاد با هم به تورک کشی هولناک دست می زدند بلکه از میان مسلمانان، کردهای یاغی ناجوانمرد و دزد، با سرکردگی اسماعیل سیمیتقو، به مانند آلت دست استعمار نقش خائنانه و جنایتکارانه ای بازی می کردند.

دولتهای روس و انگلیس و فرانسه با همیاری و چشم پوشی عناصر سرسپرده فراماسون داخلی که در تهران و تبریز بر اریکه قدرت تکیه داده بودند،  گروهها و دسته های بیشمار جانی و بی رحم مسیحی آسوری و ارمنی را تجهیز، تحریک و آماده می کردند تا مخوف ترین نسل کشی تاریخ را که نسل کشی یهودیان به دست هیتلر در مقابل آن رنگ می بازد، در آذربایجان مظلوم و بی دفاع به راه بیندازند و این گروههای جنایتکار و خیانتکار از عهده این جنایات دهشتناک برآمدند و حاصل آن قتل اعم وحشیانه و بی امان حداقل سیصد هزار تورک مظلوم و بی دفاع و بی سلاح و غیرنظامی آزربایجانی در شهرهای اورمو، سلماس، خوی و روستاهای آزربایجان غربی بود. و اگر کمک و یاری سپاه مسلمان عثمانی به سرکردگی علی احسان پاشا نبود که به موقع به داد ملت مظلوم تورک آزربایجان رسید، هرآینۀ صلیبیها به هدف شوم خود، قتل عام تمامی ملت تورک آزربایجان جنوبی و ایجاد «آسورستان بزرگ» یا «ارمنستان بزرگ» نائل می آمدند.

    با توجه به آنچه گفته شد، می توان جنگ جهانی اوّل را جنگی به تمامی «صلیبی» و «استعماری» و «ضد اسلام» و «ضدّتورک» دانست که اتّحادیّه کینه توز مسیحی غرب انتقام شکست خود را در ملازگرد و قسطنطنیّه و موهاچ قالا و چاناق قالا و ... از تورکان مسلمان و جهان اسلام گرفت. این جنگ که با تجزیۀ امپراتوی عظیم عثمانی و گسستن اتّحاد عالم اسلام و تجزیۀ امپراتوری عثمانی به عناصر تورک و عرب و سپس ایجاد کشورهای مختلف قبیله ای در جهان عرب با منظور عدم اتّحاد اعراب با تورکان از یک سو و با همدیگر از سوی دیگر  برای مقابله با استعمارگران مسیحی در جهت ممانعت از مقاومت در مقابلِ غارت نفت، منابع معدنی و ثروتهای روزمینی و زیرزمینی توسّط استعمارگران انگلیسی، فرانسوی و روسی و نیز تمهید مقدّمات برای ایجاد کشور یهودی اسرائیل در قلب دنیای عرب صورت گرفت، ویژگی ضداسلام بودن جنگ جهانی اوّل را بیشتر به ذهن می آورد. استعمار صلیبی غرب و به ویژه کشورهای روس، انگلیس، فرانسه و آمریکا حتّی به این تجزیه و فلج کردن عالم اسلام نیز راضی نشدند و با تحریک عنصر کورد به سرکردگی امثال اسماعیل سیمتقو و افزودن آن به عنصرهای متخاصم تورک، عرب و فارس قصد فروپاشی کامل عالم اسلام را از درون کردند. و همین روند و همین پروسه و نقشۀ شوم است که هم اکنون نیز با تبلیغات و تمهیدات شوم مدیای انگلستان، روسیه، آمریکا، فرانسه و قدرتهای صلیبی ضد تورک جهان مرحله به مرحله به اجر درمی آید.

یکی از دهها هدف اصلی این صلیبیهای ضدّ تورک این بود که می خواستند قسمت شمال و شمال غرب ایران و کلّ آزربایجان جنوبی مظلوم و بی سلاح را از عنصر تورک (انسان تورک/ ملت تورک) خالی کنند و کشورهای صلیبی ارمنستان بزرگ یا آسورستان را به جای آن بسازند؛ برای همین بعد از ایجاد قحطیهای موحش و انسان کش در کلّ ایران به ویژه در آزربایجان جنوبی و قتل عام بیش از 9 میلیون انسان ایرانی که 8 میلیون آنها تورک آزربایجانی بود توسط دولت صلیبی ضد تورک انگلیس بین سالهای سیاه 1917-1919م.، قدرتهای صلیبی روسیه، انگلیس، آمریکا، فرانسه و ... آزربایجان مظلوم را هدف حملۀ احزاب داشناک و هینچاک و آسوریان بی رحم ضدّ انسان کردند و پس از کشتن 300 هزار نفر از اهالی مظلوم اورمو، سلماس و خوی می خواستند به هدف شومشان برسند که آمدنِ قهرمانانه و فداکارنۀ دلیران تورک عثمانی از عثمانی به ارومیّه و سلماس و خوی، به رهبری سرتیپ قهرمان و دلاور عثمانی «علی احسان پاشا» سبب نجات ملّت مظلوم شده و مظلوم ماندۀ تورک آزربایجان از دست خوانخواران ارمنی، آشوری و کورد شد. و همین امر سرآغاز دوستی تاریخی بین ملّت بزرگ و همخون و همزبان تورک آزربایجان با تورک تورکیه بود. آن هم پس از 400 سال جنگ بیهودۀ سیاسی- مذهبی از آغاز دوران شاه اسماعیل صفوی  که این خیال شوم صلیبیانِ ضدّ تورک را نقش بر آب کرد.

کمک خواهی ملت تورک آزربایجان از همخونان همزبان و همدرد تورک عثمانی خودشان

مردم تورک آزربایجان، علما و سادات، تجّار و اعیان و اشراف، که از تهران و دولت مرکزی (به پادشاهی احمدشاه جوان و ضعیف شده توسّطِ مجلس بی خاصیّت و بی لیاقت مشروطه با اکثریّت اعضایِ ملّا، سیّد،  پانفارس و ارمنی اعتدالی و دموکراتش) مأیوس و ناامید بودنداز خلیفۀ عثمانی و فرماندهی قشون تورک (تورکهای جوان یا به قول پانفارسهای بی غیرت و زن صفتِ ایران پان تورکیستها) کمک خواستند. سرتیپ علی احسان پاشا مأمور شد با 15000 نفر سرباز زبده به کمک زنان و اطفال مسلمان آذربایجان بیاید و در عین حال قسمتی از جبهۀ شرقی اردوهای عثمانی را از افتادن به دست روس، انگلیس و گول خورده های انها ارمنیها و آسوریها محفوظ بدارد. نفرات علی احسان پاشا از تخته سنگها  و تیغه های برّندۀ کوهها با دست و ناخن بالا آمدند. آذوقۀ کافی نتوانستند بردارند. مقداری گندم بو داده (قووورقا/ قاوورقا) هر سربازی به جیبش ریخته بود. تعدادی از سربازان در کوهها پرت شده و یا از خستگی و گرسنگی مفرط و جانکاه مردند.جمعی نزدیک به 10000 نفر بیست روز زودتر ار آنچه روسها و ارتش ارامنه و آسوریان  تصوّر می کردند، به تبریز رسیدند و من (فتّاح الدّین فتّاحی) با چشم خود در کوچه های تبریز دیدم که سربازان دلیر و با ایمان تورکِ احسان پاشا کفش در پا نداشتند؛ سنگهای تیز و تیغهای کوهها کفشها را دریده از بین برده بود. از پاهای برهنه آنها خون می چکید. لباس تنشان همه پاره-پاره شده بود و بازو و چهره و صورت اغلبشان مجروح بود و رنگ به چهره نداشتند. لبها و گونه ها از خستگی و تشنه کامی و گرسنگی پژمرده گردیده ولی چشمها پر از شادی و نور ایمان و قلبها مالامال از شجاعت و امید بود. تبریز مظلوم غرق شادی شده و به سینه های افسردۀ و مأیوس مردم مژدۀ زندگانی باز آمده و همه از زن و مرد به کوچه ریختند و سربازهای علی احسان پاشا، این فرشته های نجات را چون جان شیرین در آغوش گرفتند. آنها از جوان و مرد، سربازان علی احسان پاشا، همه باشرف و عفیف بودند. طفل ها، بچه ها، کودکها، دخترها، زنها، جوانها و مردهای تبریز آنها را غرق بوسه و اشک شوق ساختند و آنان از شرم و عفاف از سویی و خستگی و گرسنگی از سوی دیگر دیده بر زمین دوخته بودند. فردا صبح خورشید ندرخشیده ، آفتاب نتابیده، علی احسان پاشا و نفرات سلحشور او هنوز از خستگی راه درنیامده بلافاصله بعد از ادای فریضۀ نماز صبح از تبریز (به قصد دفع ظلم ارامنه و آسوریها و روسها و صلیبیانِ کلدانی و گرجی در شهرای ارومیّه، خوی و سلماس) رفته بودندم (ر.ک. هیستری تورک کشی در آذربایجان غربی، ص39، به نقل از سفرنامۀ ممسنی، میرزا فتّاح خان گرمرودی، به کوشش فتح الدّین فتّاحی، انتشاراتِ مستوفی، تهران: صص189-192).     

ماجرای قتل عام مسلمانان ارومیّه، خوی، سلماس و صدها روستای اطراف آنها مثل «عسگرآباد»، «آشاغا آدا»، «یوخاری آدا»، «آقچای»، «الیاس آباد» و ... به دست ارامنۀ گریخته از عثمانی و آسوریها، یعنی ایل بزرگ مسیحی ساکن در مناطق «حکاری» و «وان» عثمانی که اتّحادیّه ضدّ تورک و صلیبیِ انگلیس، روس، فرانسه و آمریکا آنان را به همراه ارمنیان برای تورک کشی و مسلمان کشی تا به دندان مسلّح کرده بودند و ملّت مظلوم تورک آزربایجان به آنها «جیلو» می گفتند، ماجرای جالبی دارد  و به خوبی نشان می دهد که فرهنگ و تمدّن ریشه دار12 هزار سالۀ تورکان آزربایجان و صفاتِ انسان دوستانۀ این ملت شریف و مهمان نواز در سراسر تاریخ پردرد و رنج و پر از عبرت آزربایجان کار دستشان داده است از این رو شایستۀ بررسی و تحلیل بیشتر و دقیق تر است: ماجرای دردناک ملّت ما و مهماجمان جنایتکار صلیبی به این صورت است که بعد از اخراج ارامنه در سال 1915م. 1294ه.ش. به دلیل ایجاد نسل کشی های موحش در خاک عثمانی علیه ملت تورک این دولت مجبور به تهجیر آسوریان و ارامنه شد و این صلیبیها هنگامی که به خاک آزربایجان جنوبی رسیدند، اهالیِ صلح طلب، جوانمرد، مهمان پرست و انسان دوست تورک شهرهای ارومیّه، سلماس و خوی به ارمنیها و آسوریهای تازه وارد که با خانواده و زن و بچه هایشان بودند و با استرحام دنبال پناه می گشتند، با مهمان نوازی کامل رحم کرده و با آغوش باز پناه دادند و آنها را شایستۀ جوانمردی آزربایجانی گرامی داشتند و «قوناق» (مهمان) دانستند و اگر آشی، برنجی، خورشی می پختند، همانند امروز ما به آنها نیز می دادند و... . در عوض این مهمان دوستی و جوانمردی و پناه دادن، وقتی سه سال گذشت و در 1918م. گروه جدید و خطرناک آسوریان و ارامنه  انسان کشِ داشناک و هینچاک و جنایتکاران صلیبیِ جیلو (آسوریان) سر رسیدند، همین ارمنیها و آسوریانی که سه سال از محبّت و خوشرفتاری و مال تورکهای آزربایجان برخوردار شده بودند، به آنها پیوستند و توسّط روسیّۀ صلیبی تا دندان مسلّح شدند و از سوم بهمن 1296 هـ.ش. سازمان مسیحی (برای توهین نشدن به همۀ مسیحیان محترم جهان بهتر است بگوییم «صلیبی») خود را تکمیل کردند و شروع کردند به مدت شش ماه تمام به قتل عام بی رحمانۀ تورکان مسلمان روستاها و شهرهای ارومیّه، خوی و سلماس با بی رحمانه ترین و غیرانسانی ترین شیوه ها در هر فرصتی که به دست می آوردند. مثلاً در شهر بی پناه و غیر مسلّح اورمو (اورمیّه) «آنها بی هیچ شرم و حیایی به حمّام زنانۀ شهر حمله کرده و زنان و اطفال بی گناه را به گلوله میبستند و یا با آن وضع دلخراش به خیابانها و کوچه ها کشانده و لخت و عور  تیرباران می کردند! ارامنه و آسوریها، سرِ کودکانِ تورک آزربایجان را بریده و با سرِ بریدۀ کودکان در جلو چشمان وحشت زده و متحیّر و ناامید پدران و مادرانشان فوتبال (گل کوچک!) و تیله بازی می کردند! خانه ها و مسجدها و آبادیها را به آتش کشیده و ویران کردند» (ر.ک. هیستری تورک کشی در غرب آزربایجان،ص38).  در این گذرگاه در این پنج ماه و بیست و شش روز، بازار تجاوز ناموسی و تعرّض به ناموس تورکان مسلمان و جهت شکستن غرور انسانی و عزّت و شرف تورکان داغ بود و جیلوها و ارمنیهای متمدّن، به زنان، دخترکان، دختران و عروسان تورک که برای درامان ماندن از دست این جانیان، از داخل تنورها به صورتِ خودشان خاکستر و زغال  می مالیدند تا زشت به نظر بیایند، امّا فایده ای نداشت، تعرّض و تجاوز جنسی می کردند! آی! مانقورتهایی که می گویید «فارس و ارمنی برادر ما هستند» اینها را بخوانید و از خودتان و این که دین، شرف و وجدان و انسانیّت و غیرتتان را به مالِ اندک و  دنیا فروخته اید اندکی هم که شده شرم کنید. فکر کنید. فکر، فکر درست و تصمیم نهایی خودتان را بگیرید.

کجاست حقوق بشرِ جهانی و دموکراسی غربی و حقوق بشرِ سازمان ملل و دموکراسی آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و هلندی و غربی؟ چرا تلویزیونهای سیاسی صدای آمریکا و بی بی سی پارسی در هزاران برنامۀ خود که اکثر آنها بر ضدّ دولتهای تورک تورکیه و آزربایجان است، حتّی دو دقیقه نیز از این نسل کشیهای تورکان آزربایجان نمی گویند؟ ولی از نسل کشی ادّعایی و سرتا پا دروغ همین ارمنیها دفاعها می کنند؟! فقط یکی از هزاران قتل عام ناجوانمردانه چنین است: «مردم روستای «عسگرآباد» ارومیّه  برای امان خواهی به مسجد روستا پناه برده بودند به این امید که ارمنیها و آسوریها مسیحی هستند و خدا را می شناسند و به آنها رحم خواهند کرد امّا این مدعیان روسیاهِ عیسی (ع) همۀ مردم روستا را از طفل تا پیر به زور در مسجد تپاندند و با چیدن هیمه و هیزم کلّ مسجد را به آتش کشیدند و از دور به تماشا ایستادند و از صدای ضجّه و نالۀ صدها  انسان که بین آنها زنان باردار با اطفالی در شکمشان بود نشئه شدند و کیف کردند»!!!

جنگ صلیبی ضد تورک و ضد عرب پایان ناپذیر است

این است جنگِ صلیبی! جنگ صلیبی هرگز و هرگز در سال 1291میلادی تمام نشده و انگار  هرگز تمام نخواهدشد. نوک تیز حملۀ این جنگ صلیبی بی پایان جهان تورک و مخصوصا آزربایجان مظلوم را هدف گرفته و دویست سال است تورک  مسلمان می کُشد. مانقورتهای ولایت فقیهی و غیر ولایت فقیهی، قوای مسلّح و اگاه ملّت تورک آزربایجان و ایران، اطّلاعاتیها، سپاهیها، ارتشیها، بسیجیها، انتظامیها، دانشگاهیان و غیردانشگاهیان که به لالایی نژادپرستیِ باطنیِ پارس خفته اند باید بیدار شوند وگرنه تاریخ به هیچ کدام از ما و فرزندانمان رحم نخواهدکرد. بیداری زمانی که ملّت تورکِ ما دوباره قتل عام شوند چه فایده ای دارد؟ آیا کوردها، ارمنیها، پانفارسها و گروههای تروریستی مثل داعش به فرزندان ما، زنانمان و خودمان رحم خواهندکرد؟ این است اعمالِ جنایتکارانۀ صلیبیان دوستان نژادپرستان پارس داخل و خارج از کشور ایران.

جالب این که در کتابهایِ درسیِ «تاریخ معاصرِ ایران» سال سوم دبیرستان چاپ شده در نظام مقدّس (!) جمهوری اسلامی ایران، و در صفحات مربوط به سال1918م. (1296ش. – 1297هـ. ش.)، یعنی صفحات 68 تا 70 که به ذکر وقایع جنگ جهانی دوم و ایران پراخته است، یک سطر، حتّی یک سطر دربارۀ این نسل کشیِ بزرگ تورکان آزربایجانی به دست ارامنه و آسوریان و حامیان صلیبی شان و شهادت بیش از 300 هزار انسان تورک آزربایجانی، که چهارصد و پنجاه هزار نفر از همین تورکان آزربایجانی در رویدادهای قبل، حین و بعد از انقلاب اسلامی ایران و جنگ ایران و عراق برای دفاع از همین ایران شهید شده و هنوز هم در حال انجام خدمت سربازی برای ایران، توسّط تروریسم کوردِ پژاک و پ.ک.ک. در آزربایجان غربی مظلوم از پشت سر سر بریده شده و شهید می شوند،  نوشته نشده است نکند به «برادرانِ همیشه در صحنه و بابصیرت و ولایتمدارِ و همیشه در صحنۀ صلیبی داشناک ارمنی» بربخورد!!! امّا دربارۀ ملّاها و سیّدهای انگلیسی الاصل فراماسون نشان صفحه های بی شماری ازهمین کتاب مزخرف اشغال شده است. (ر.ک. تاریخ معاصر ایران، صص68-74)!!! آری! در کشوری زندگی می کنیم که در نظر نژادپرستان پانفارس فاشیست و راسیت حاکم،  خون 300 هزار انسان ایرانی به جرم تورک بودن ارزش یک سطر نوشته شدن در تاریخ ایران اهریمنی کثیف ضدتورک را پیدا نمی کند، آن هم فقط و فقط و فقط به جرم «تورک بودن» و «آزربایجانی بودن»! در کدامین کشور جهان این نوع نژادپرستی دیده می شود؟! بارها گفته ام و نوشته ام و باز هم می گویم و می نویسم: ما با مکارترین، خطرناکترین، خبیث ترین، نژادپرست ترین و ضد انسان ترین و ضد تورک ترین نوع نژادپرستی زنده جهان سر و کار داریم: نژادپرستی ایرانی یا پان ایرانیسم و یا به عبارت دقیق تر با پان فارسیسم که عزم خود را برای نابودی کامل ملت بزرگ تورک آزربایجان و کل تورکان و تورکمنان ایران و منطقه و حتی جهان جزم کرده است. چرا که این مأموریت صلیبی- ماسونی است که استعمار خبیث صلیبی انگلستان از دویست سال پیش و از دوران ظهور قارچ گونه لژهای فراماسونری در هند و ایران بر عهده اش گذاشته است و هنوز هم با تمام قوای اهریمنی و رسانه ای و تبلیغاتی اش پشت این نژادپرستان نوکر صفت و مانقورتهای نوکر نوکر استعمار است.

  البتّه همان گونه که گفتم در کشور گل و بلبل ایران که صد سال است آلوده به نجاست نژادپرستی پارس است این گونه خیانتها و جنایتها و خباثتهای نژادپرستانۀ ضدتورک یک چیز عادّی است. مخصوصاً این که نویسندۀ کتاب تاریخ معاصر ایران هم شخص شخیصی مثل دکتر علی اکبر ولایتی، یکی از استراتژیستها، تئوریسینهای اصلی و ایدئولوگهای نژادپرست ضد تورک نظام صلیبی فراماسون جمهوری اسلامی ایران باشد که مثل همتای خود غلامعلی حدّاد عادل، پانفارس  ضدّ تورک مشهور و مخوف، که مسئول نوشتن کتابهای درسی فارسی، زبان فارسی، ادبیّات فارسی و تاریخ ادبیات ایران است، وظیفۀ ماسونی صلیبی داده شده به خودش را در حق برادران جهانی صلیبی ضد تورک ارمنی و روس و انگلیسی و یونانی و ... خودش به نحو احسن و با دقّت و ظرافت و امانت (!) انجام می دهد.

http://azoh.info/index.php?option=com_jdownloads&Itemid=27&view=viewdownload&catid=2&cid=697

http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=31439:1395-04-05-05-39-29&catid=2:10&Itemid=18

نادیده گرفتن و حذف رفتار ظالمانه رضا پالانی در طول حاکمیت ظالمانه بیست ساله اش با ملت تورک آزربایجان

در کتاب تاریخ معاصر ایران در درس نهم ، با عنوان ویژگیهای حکومت رضاشاه به عناصر وابستگی به انگلیس، خودکامگی و حکومت فردی، ترویج ملی گرایی افراطی، نظامی گری، تضعیف و تخریب ارزشهای دینی، تغییر کلاه و لباس وکشف حجاب او شاره شده است ولی دریغ از یک سطر در بارۀ جنایات ظالمانه رضا پالانی در باره ملت تورک آزربایجان، ملت لر لرستان و ملت عرب خوزستان. هیچ کلمه ای در باره اقدامات ظالمانه والیان و استانداران رضا پالانی در آزربایجان در توهین و تحقیر و تمسخر ملت تورک برای آسیملیه کردن آنها و نیز ایجاد قحطیهای مصنوعی وحشتناک در آزربایجان گفته نشده است. و جالب این که این رژیم جمهوری اسلامی ایران ادعا دارد که با حاکمیت پهلوی فرق می کند و از آن بهتر است! در کتاب ایران یا ارن خودم به آن به صورت مفصل به جنایات خبیثانه و ظالمانه رضا پالانی عقده ای ضدتورک و نوکر فراماسونری انگلیس پرداخته ام.

نادیده گرفتن و حذف نسل کشی ملت تورک آزربایجان به دست محمدرضا پالانی پانفارس جلاد در سال 1325

این موضوع نیز از موضوعات جالب کتابهای درسی تاریخ معاصر ایران جمهوری اسلامی ایران است. نسل کشی ملت تورک آزربایجان توسط محمدرضا پالانی جلاد در سال 1325 هـ.ش. موضوعی نیست که در تاریخ دوری اتفاق افتاده باشد و ابعاد و زوایای این فاجعه بزرگ که سبب نسل کشی کامل تمامی نخبگان ملت تورک آزربایجان شد و خود من در کتاب ایران یا ارن خودم به آن به صورت مفصل پرداخته ام. در کتاب درسی تاریخ معاصر ایران فقط در یک پاراگراف با عنوان «شکست تجزیه طلبان و تخلیه ایران از نیروهای شوروی» به جای ذکر جنایات موحش و ضدانسانی حاکمیت پهلوی با نخبگان شجاع ملت تورک آزربایجان طبق معول خود پهلوی ها پیشه وری و فرقه دموکرات را وابسته به شوروی و فاقد پشتوانه مردمی معرفی می کنند و علت شکست حکومت ملی آزربایجان را بدون این که به قتل عام مخوف و جنایات وحشتناک حاکمیت پالانی در حق ملت مظلوم تورک آزربایجان اشاره کنند، «رشادت و مقاومت مردم وطن خواه و مسلمان آذربایجان و کردستان» را عامل اصلی شکست حکومت ملی آزربایجان می شمارند (ر.ک. تاریخ معاصر ایران، چاپ 1390، 108-109)! به جرأت می توان گفت در هیچ کشوری، حاکمیت آن کشور در کتابهای درسی رسمی اش در قبال تاریخ یک ملت از ملل خودش آن چنان که حاکمیت تورک ستیز جمهوری اسلامی ایران رفتار کرده است، این قدر خبیثانه و خائنانه و جانبدارانه رفتار نکرده است.

حذف و بایکوت نام و قهرمانیهای تورکان تاریخ ساز قاشقای (قشقای ائلی) از کتاب درسی تاریخ معاصر ایران

یکی از ناجوانمردانه ترین و راسیستی ترین برخوردهای فاشیسم فارس حاکم بر ایران در سدۀ اخیر معامله ای است که حاکمیتهای پهلوی و جمهوری اسلامی ایران با تورکان غیور، تاریخ ساز و ضداستعمار انگلیس ایران، یعنی قشقاییان دلاور کرده اند. هر دو حاکمیت فارس پرست ضد تورک فاشیست ایران، پهلوی و جمهوری اسلامی، مجاهدتهای تورکان غیور قشقایی را به نام «دلیران تنگستان» و «رئیس علی دلواری» به نام قوم فارس و لر بختیاری ناجوانمردانه و رذیلانه و خائنانه و خبیثانه مصادره کرده اند. دشمنی رژیم خبیث و راسیست پهلوی با قشقاییان دلاور از همان دوره رضا پالانی نوکر انگلیس شروع شد. در جریان سرکوب ترکان قشقایی در جنوب ایران رضا پالانی هزاران نفر از ترکان جنوب ایران را قتل عام کرده و سرانجام بزرگ ایل قشقایی اسماعیل خان صولت الدوله را که وکیل مجلس وقت نیز بود در زندان به قتل می رساند . و حسین خان دره شوری ، یکی دیگر از بزرگان ترک جنوب را بهمراه چهل و شش نفر از بزرگان ترکان جنوب اعدام می نمایند . که در تاریخ ترکان قشقایی اسامی همگی آنان ثبت است. دریغ از ذکر یکی از این جنایات رضا پالانی در کتابهای درسی تاریخ ایران.

صولت الدوله قشقایی رهبر تورکان استان خمسه (فارس)، رئیسعلی دلواری رهبر تورکان قشقایی استان بوشهر (تنگستان، دشتی، دشتستان) و حسین خان بیچاقچی رهبر تورکان استان کرمان با همکاری همدیگر و با جنگجویانی از تورکان قشقایی و بیچاقچی، در مقابل تجاوزات انگلیس به جنوب ایران در جنگ جهانی اول (بزرگترین جنگ صلیبی تورک کش و مسلمان کش تاریخ جهان) در سال 1914م./ 1293 هـ.ش. مردانه ایستادند و در بوشهر پوزۀ صلیبیان ضدتورک جانی انگلیسی را به خاک مالیدند، اما در کتاب تاریخ معاصر ایران حتی یک جمله هم در باره تورک بودن و قشقایی بودن رئیسعلی دلواری گفته نشده است. جالب این که اسم صولت الدوله قشقایی که بزرگ ایل قشقایی در مبارزه با انگلیس بود و رئیسعلی به عنوان دستیار او محسوب می شود، در تاریخ نژادپرستانۀ معاصر ایران بالکل حذف شده است. چه تاریخ حقیقی و بی طرفی!!! مبادا فرزندان تورک قاشقای بدانند و بفهمند که از نسل کدامین مردان بزرگ هستند (ر.ک. تاریخ معاصر ایران، چاپ سال 1394 ص 72، برگی از تاریخ)!!! این قشقایی ستیزی جمهوری اسلامی ایران ریشه در انگلوفیل بودن ملایان فراماسون حاکم بر ایران دارد. ما ریشه های این قشقایی ستیزی را در قسمت اول از همین سلسله مقالات بررسی کردیم و نیازی به دو باره نویسی نیست.

حذف تبار تورکی شاعران یا مدح شاهان تورک از کتاب درسی تاریخ ادبیات

در برخی از موارد تورک ستیزی در کتاب درسی تاریخ ادبیات ایران و جهان (2) به گونه ای است که در یک سال مطالبی اندک در باره اصل تورکی یا نیاکان تورک برخی شاعران و نویسندگان یا مطالبی مدح گونه نسبت به تورکان در کتاب نوشته می شود و سال بعد فوراً حذف می شود!! برای مثال محمدجعفر یاحقی در بارۀ عبدالقادر بیدل دهلوی در چاپ سال 1380 چنین نوشته بود: «نیاکان عبدالقادر از ترکان جغتایی بودند که از بخارا به سرزمین هند آمده و در آن جا اقامت گزیده بودند» (تاریخ ادبیات (2)، چاپ سال 1380، ص 53) اما بلافاصله در سال بعد شاخکهای فوق حساس نژادپرستان فارس نویسندۀ کتابهای درسی مرتعش شده و این جمله را حذف کردند. مبادا با تبلیغات مغرضانه صلیبی انگلیسی که بخارا را مانند سمرقند ملک آبا و اجدادی فارسها می شمارد و تلویزیون صلیبی- فراماسونی بی بی سی فارسی وضع هوای این دو شهر اؤزبکستان تورک را در اخبار روزانه خود اعلام می کند تا توهم «ایران بزرگ» و «ایران فرهنگی» (؟) (شما بخوانید پارس بزرگ یا پارس فرهنگی) و «ایرانشهر بزرگ» (؟) ایجاد کند، لطمه ای بخورد. البته تبار بسیاری از شاعران دری سرا تورک بوده است اما نژادپرستان فارس از قدیم الایام تا کنون این نکته مهم را همواره پنهان و انکار می کنند؛ مثلا فرخی سیستانی تورک بوده چون نام پدرش «جولوق» است و بی شک نامی تورکی است نه تاجیکی. آری! نژادپرستی صلیبی فارسی- ایرانی جمهوری اسلامی این است!

  در جای دیگر مدح بی دریغ فرهنگ دوستی و تمدن پروری سلاطین تورک بابری هندی که بازماندگان غزنویان متمدن هنردوست و فرهنگ پرور تورک بودند در چاپ سال 1380 دیده می شد که باز شاخکها حساس شدند و حذف صورت پذیرفت: «سلاطین بابری هند، گذشته از وسعت مشرب و بلندنظری نسبت به شاعران و احترام به مذهب و سلیقه ی انان، اغلب خود نیز اهل ذوق و قریحه ی شعری بودند و به انگیزه ی همین ذوق شخصی در جلب مستعدان می کوشیدند. همین شعردوستی صمیمانه ی آن ها باعث شد که در داخل شبه قاره هند نیز مستعدان ان مرز و بوم به شعر و ادب فارسی بگرایند و آثار و اشعاری به این زبان از خود بر جای گذارند» (تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)، چاپ 1380، ص 41).

ح- استراتژی سوء استفاده از شعرهای ضد تورک شاعران دری سرا برای تورک ستیزی سیستماتیک

این استراتژی و ترفند نیز از ترفندهای رایج و شایع نژادپرستان ضدتورک و ضدآزربایجان جمهوری اسلامی ایران برای تورک ستیزی سیستماتیک و هدفمند بوده و هست؛ برای نمونه در کتاب نژادپرستانۀ تاریخ ادبیات ایران(1) (چاپ 1387) با کد 1/246 یا همان تاریخ ادبیات ایران و جهان (1) با همان کد، در مطلبی که در بارۀ اوحدالدین علی انوری ابیوردی آورده اند، بعد از این که انوری را با ستایش بی دریغ نژادپرستانه و فارس پرستانه همراه با «فردوسی و سعدی» تا حد «پیامبران شعر فارسی» (؟) و «پیامبر ستایشگران» (؟) بالا برده و تقدیس کرده اند، به ذکر مطلبی و شعری از او پرداخته اند که آشکارا رنگ و بوی تورک ستیزانه نژادپرستانه فارس پرستانه دارد. البته در تاریخ ادبیات می بینیم که انوری نیز همچون دیگر شاعران دری سرای هم عصر خود در خدمت تورکان سلجوق به ویژه سلطان سنجر تورک سلجوقی بوده است و شعری که در ذم «تورکان غز» (اوغوز) آورده است، ربطی به تورک ستیزی این شاعر تورک ستا و نوکر تورکها ندارد؛ اما نژادپرستان مغرض نویسنده کتاب درسی از این شعر استفاده نژادپرستانه ضد تورک و ضد اوغوز می کنند و جالب این که تورکان اوغوز جد اعلای ما تورکان آزربایجامف تورکمنان تورکمنستان و تورکهای تورکیه هستند و اصل نژاد ما از تورکهای اوغوز است. از این جا معلوم می شود که چرا جعفر یاحقی نژادپرست ضد تورک ذاتی چنین مطلبی را در کتاب درسی تاریخ ادبیات (1) می گنجاند: «یک بار هم اتفاقاً انوری را شاعری اجتماعی و دردمند و مردم دوست می بینیم که از زبان مردم خراسان در برابر بیدادهای غزان لب به شکوه می گشاید و در قصیده ای ستم های بیدادگران را برملا می سازد. توضیح آن که در سال 548 گروهی از طوایف غز بر اثر ظلم کارگزاران دولت سلجوقی سر به شورش برداشتند و در جنگی سنجر را در هم شکستند و به اسیری بردند. غزان از ان پس بر خراسان تاختند و ویرانی ها به بار آوردند. غارت و ستم کردند و بسیاری از بزرگان و دانشوران ان سامان را از دم تیغ گذارنیدند. این حال دل مردم خراسان و از آن جمله انوری را به درد آورد. درد وی تنها غم خویشتن نبود؛ او از غم همشهریان خود فغان براورد و حاکم سمرقند را- که پسرخوانده ی سنجر بود و از جانب او بر ماوراء النهر فرمانروایی داشت- به یاری خواند و شعری دردناک و صمیمانه و سرشار از تأثر برای او فرستاد:

نامه ی اهل خراسان

به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر/  نامه‌ی اهل خراسان به بر خاقان بر

نامه‌ای مطلع آن رنج تن و آفت جان   / نامه‌ای مقطع آن درد دل و سوز جگر

نامه‌ای در شکنش خون شهیدان مضمر/نامه‌ای بر رقمش آه عزیزان پیدا

قصه‌ی اهل خراسان بشنو از سرصدق / چون شنیدی ز سر لطف به ایشان بنگر

خبرت هست کزین زیر و زبر شوم غزان/   نیست یک پی ز خراسان که نشد زیر و زبر؟

خبرت هست که از هرچه درو چیزی بود/   در همه ایران امروز نماندست اثر

مسجد جامع هر شهر ستورانشان را / پایگاهی شده نه سقفش پیدا و نه در

بر مسلمانان زان نوع کنند استخفاف / که مسلمان نکند صد یک از آن با کافر

به خدایی که بیاراست به نامت دینار / به خدایی که بیفراخت به فرقت افسر

که کنی فارغ و آسوده دل خلق خدا   / زین فرومایه‌ی غز شوم پی غارت‌گر

این شعر که از زیباترین و پرآوزاه ترین اشعار اجتماعی انوری است، تا کنون نظر بسیاری از غربیانی را که با زبان و ادب فارسی سروکار داشته اند، به خود جلب کرده و به چندین زبان بیگانه، از جمله انگلیسی و آلمانی و روسی نیز ترجمه شده است» (ر.ک. تاریخ ادبیات ایران و جهان (1)، چاپ سال 1383، صص 108 و 109).

ملاحظه می شود که موضوع شعر انوری کمک خواستن از یک تورک (سلجوقی) برای دفع حملۀ تورک دیگر (طوایف تورک اوغوز دیگر) است و اساسا موضوع آن تورک ستیزی نیست اما مؤلف کتاب درسی تاریخ ادبیات (1) محمدجعفر یاحقی خواسته است با بزرگنمایی آن و برجسته سازی اش با ذکر نام غربیان صلیبی ضدتورک که این شعر ضد تورک نظرشان را از هزاران شعر تورک ستای دیگر انوری که هفت کرسی آسمان و تمام آباء علوی و امهات سفلی را در مداحیهایش زیر پای سنجر سلجوقی تورک آورده است، جلب کرده است، هدف نویسنده تاریخ ادبیات (1) تورک ستیزی و به ویژه اوغوز ستیزی است و با یک تیر سه نشان می زند و نیاکان تورکهای تورکیه، آزربایجان و تورکمنستان را چنین از زبان انوری ذم و نکوهش نژادپرستانه می کند.

ط- تورک ستیزی سیستماتیک و نژادپرستانه با هر بهانه ای

تورک ستیزی غرض ورزانه، آزربایجان ستیزی نژادپرستانه در کتابهای درسی تاریخ و تاریخ ادبیات جمهوری اسلامی ایران با هر بهانه ای تکرار می شود؛ مثلا در صفحه به صفحۀ کتاب تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)، سال سوم متوسطه رشته علوم انسانی، با کد 1/276، تورک ستیزی سیستماتیک دیده می شود که به آنها می پردازیم:

در درس اول کتاب با عنوان «درآمدی بر عصر حافظ، دوران شکوه و عظمت» به بهانه حملات تیمور تورک که از افتخارات جهان تورک است، محمدجعفر یاحقی چنین تورک ستیزی می کند: «یورش های تیمور که پس از فروپاشی ایلخانان در ایران روی داد، همانند تاخت و تاز مغولان با کشتار و ویرانی و چپاول همراه بود، اما با حملات چنگیز دو فرق عمده داشت: نخست این که تیمور ادعای مسلمانی داشت و دیگر ان که او و لشکریانش به طور نسبی با تمدن آشنا بودند و آداب شهرنشینان را می شناختند. از این رو یورشهای تیمور با همه ی مصایبی که برای مردم و فرهنگ ایران در پی داشت، هرگز به پای حملات بنیان کن و وحشیانه ی چنگیز و تاتاریان نرسید» (تاریخ ادبیات (2)، چاپ 1380، ص 7). عنوان درس یعنی «عصر حافظ» (؟) به روشنی نژادپرستانه است. در زمان پهلوی با وجود تورک ستیز بودن رضا و محمدرضا پالانی عصرها و دوره های ادبی را به اسم شاهان و سلسله های پادشاهی تورک نامگذاری می کردند ولی محمدجعفر یاحقی، این نژادپرست ضدتورک پارس پرست عقده ای پایه گذار بدعتی نژادپرستانه در تاریخ ادبیات نویسی فارسی شده و به اسم شاعران دوره ها را تقسیم بندی می کند! گویی یک سده کامل ارث آبای فردوسی و سعدی و حافظ و امثالهم است که به اسم آنها رقم می خورد! این شگرد نژادپرستانه هم از شگردهای ظریف پانفارسیستی نژادپرستان مولف کتابهای درسی برای تورک ستیزی سیستماتیک جمهوری اسلامی ایران است.

موضوع دیگر این که مقایسۀ تیمور تورک مسلمان با مغولان به انگیزۀ بی فرهنگ و بی تمدن نشان دادن تیمور و تورکها، از شگردهای تورک ستیزی پانفارسهای راسیست ایران در سده اخیر است که در باره آن پیشتر از این سخن گفتیم؛ اما این که تیمور تورک و لشکریان تورکش را «بی تمدن» معرفی می کند خود یک شگرد نژادپرستانه است و البته تورکان در هزار سال اخیر از فارسها از نظر علم و مهارت و هنر و تکنولوژی برتر بوده اند که توانسته اند بر آنها غلبه کنند و آنها را نوکر و خدمتگزار و مداح جان نثار خود سازند. بر این اساس تیمور و لشکریانش از اجداد محمدجعفر یاحقی فارس فاشیست ضدتورک بسی باتمدن تر بودند که با تکنولوژی نظامی برتر (همانند مغولان) بر تاجیکهای بی تمدن و بی علم و بی هنر غلبه کردند. البته که برد در جنگ از قدیمی ترین ازمنۀ تاریخ تا کنون به هوش بالا و علم و تکنولوژی برتر نیازمند است که فارسها از هوش بالا و علم و تکنولوژی برتر پاک بی بهره بودند، بنابراین چاره را نه در جنگ بلکه در تسلیم و نوکری کردن به تورکها و مغولان یافتند. البته در کل تاریخ این تورکها و مغولها بودند که با هم می جنگیدند نه تورکها و تجیکها یا فارسها و اگر استعمار صلیبی انگلیس و روس به داد فارسها نمی رسید سیادت و سروری امروزی را هرگز نداشتند. نکته دیگر این که صرف جنگجو بودن و فاتح بودن امثال تیمور تورک و چینگیز مغول دلیل بر بی تمدن بودن و بی فرهنگ بودن آنها نمی شود. کما این که تورکان غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی و دیگر تورکان که در طول تاریخ بر منطقه کنونی ما حاکم شدند، همگی از نظر درجه فرهنگ و تمدن بالاتر از تاجیکها و فارسها بودند. همگی ادب پرور و فرهنگ دوست بودند و نیمچه زبان فارسی که نژادپرستان فارس این همه به آن می بالند، ادبیاتش را مدیون همین تورکانی هستند که بی فرهنگشان می خوانند. مثلا همین تیمور تورک نوه ای به نام شاهرخ میرزای تورک داشت که مثل تمام تورکان پرافتخار و بافرهنگ و تمدن غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی و ایلخانی و غیره به قول همین نژادپرست فارس محمدجعفر یاحقی «او شهر هرات را مرکز فرمانروایی خود قرار داد و با علاقه ای که به هنر و فرهنگ اسلامی داشت، نظر هنرمندان و صاحبان ذوق از جمله خوش نویسان و نقاشان و شاعران را جلب کرد و حامی نهضت بزرگ هنری عصر خویش شد» (تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)، صص 7 و 8) و اما پسر شاهرخ میرزا، بایسنقر میرزا « بایسنقر میرزا که بعد از پدر زمامدار هرات بود، در این شهر محفل انسی از ارباب فضل و هنر ترتیب داد. خود او اقسام خط های آن روز را شیرین و زیبا می نوشت و در پرتو علاقه ی خاصی که به هنر خطاطی داشت، مشوق هنرمندان آن عصر شد تا آثار ارجمندی برای کتابخانه ی وی پدید آورند. از جمله ی این نسخه ها قرآن و شاهنامه ی معروف به بایسنقری است که شاهنامه ی بایسنقری ( به طور کامل) و برگهایی از قرآن بایسنقری در کتابخانه های ایران از آن جمله کتابخانه ی آستان قدس رضوی در مشهد موجود است و از ارزنده ترین آثار اسلامی به شمار می آید» (تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)، ص 8). ملاحظه می شود که با همت همین بایسنقر میرزای تورک تیموری شاهنامه فردوسی که کتاب مقدس فارسهای شعوبی است، حفظ می شود ولی عجیب این که با وجود این که این نسخه خطی هنوز در مشهد موجود است، هیچ کس اجازه نیافته است که از روی این نسخه خطی شاهنامه را بنویسد و منتشر کند؟ چرا؟ به دلیل این که خیلی از بیتهای الحاقی مثل هنر نزد ایرانیان است و بس و غیره رسوا می شوند. خوب خواننده بی طرف، نه نژادپرستان بیمار ضد تورک پانفارس و مانقورت ایران، از خواندن سطور بالا چه استنباط می کنند؟ جز علم و ادب و فرهنگ و هنر این شاهان تورک؟ چه بیماری مهیبی است بیماری نژادپرستی ایرانی که این همه هنر را به دلیل بیماری «غرض» نمی بینند:

چون غرض آمد هنر پوشیده شد / صد حجاب از دل به سوی دیده شد (مولوی تورک، مثنوی معنوی)

بارها نوشته ام و باز می نویسم یکی از بهترین و روشن ترین اسناد و مدارک بی فرهنگ و بی تمدن بودن فارسها نسبت به تورکها عدم وجود واژگان مربوط به تمدن در زبان فارسی است. بی تمدن و بی فرهنگ بودن و عقب افتاده بودنِ ملت جعلی فارسی¬زبان را با نگرشهای نوین زبانشناختی و با رویکرد جامعه شناسی زبان، می توان حتّی در زبان فارسی امروز مشاهده کرد. با بررسی ساده کلماتی که به تمدّن و اساسی ترین ضروریّات تمدّن بشری مربوط می شود درمی یابیم که این زبان فاقدِ کلمه و مفهوم برای  ابتدایی ترین مظاهر و بلکه زیربنایِ تمدّن بشری که زبان فارسی (دری) فاقد لغت و کلمه است و اکثر این کلمات تورکی هستند: چخماق، چُماق، چراغ، چاقو، چارق، قالی، قالیچه، اوتو/ اُتو، شلّاق/ شاللاق، قاشق، چنگال، قاب، قابلمه، تُشك، قیچی، اوجاق/ اُجاق، اتاق و دهها واژه از این قبیل! پس اگر مثلا اجداد فارسها برای کلمات بشقاب و قاشق و و قابلمه کلمه ای نداشتند آیا روشن ترین دلیل بر این نیست که مثل میمونها با دست غذا می خورند؟ حرفم را به جهت این که تا کنون جوابی از فارسهای نژادپرست نگرفته ام تکرار می کنم: این آقایان و خانمهای پانفارس نژادپرستِ متمدّن و کوروش¬نشان و داریوش¬پرست ضد تورک که در کتابهای درسی و هر کتاب دیگری و همه جا می کوشند اجداد ما تورکها را وحشی و عقب افتاده و بی تمدن نشان دهند آیا لحظه ای به واژه هایی مثل چخماق، چُماق، چراغ، چاقو، چارق، قالی، قالیچه، اُتو، شلّاق، بشقاب، قاشق، چنگال، قاب، قابلمه، تُشك، قیچی، اجاق، اتاق و دهها واژه از این قبیل دقّت نكرده اند كه همگی از ضروریات ابتدایی تمدّن بشری و همگی توركی اند و زبان جعلی فارسی آنها را وام گرفته است یا بهتر بگوییم دزدیده است، و در زبان فارسی (حتی در دری/ تاجیکی) معادلی برای آنها هم ندارد. ما تورکان این واژه ها را هزاران سال است که داریم و استفاده می کنیم. فارسها چه طور؟ اگر برای مثال فارسها و تاجیکها برای قاب و قاشق و بشقاب واژه ای ندارند آیا نمی توان گفت که آنها با دست غذا می خورده اند و از تمدّن و نزاکت دور بوده اند؟ آیا این واژه نداشتن برای ضروری ترین و ابتدایی ترین لوازم تمدّن بشری، بهترین دلیل نمی شود که این زبان از ریشه طفیلی، انگل، جعلی و برساخته از تورکی و عربی و هندی و چینی و دیگر زبانهاست؟

در ضمن این کلمه «ایران» نیز در سطور بالا نژادپرستانه و غرض ورزانه است و منظور مولف از ایران «سرزمین فارسها» است که ابداً چنین نیست و در زمان تیمور ایران به عنوان یک سرزمین و واحد جغرافیایی وجود نداشت. ایران به عنوان یک سرزمین در دوران صفویه و مخصوصاً شاه عباس ملعون ضدتورک صفوی بنیان گذاری شد و هرگونه سخن گفتن از آن قبل از شاه عباس دروغ و نیرنگ نژادپرستانۀ فارسها در سده اخیر است.

در درس چهارم تاریخ ادبیات ایران و جهان (2) با عنوان «درآمدی بر عصر خواجه نصیرالدین یا دوره اوج» باز این تورک ستیزی سیستماتیک و نژادپرستانه دیده می شود: «در عصر خواجه رشیدالدین همان شیوه نویسندگی دوره های قبل ادامه پیدا کرد. نویسندگان متکلف از به کار بردن واژه های ترکی که در اثر حضور و حکومت بیگانگان در فضای فرهنگ و تاریخ ایران رو به فزونی بود، روی گردان نبودند. بنابراین، میزان استفاده از واژه های بیگانه ی ترکی که از دوره ی پیش آغاز شده بود، افزایش یافت. البته وجود پاره ای واژه های ترکی در زبان فارسی نمی توانست فارسی زبانان را با مشکل عمده ای رو به ور سازد. به خصوص که بیش تر این واژه ها بعدها فراموش شد و از قلمرو زبان فارسی رخت بربست» (تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)، صص 32-33).

این سطور بالا نیز سرشار از شیطنت نژادپرستانه در جهت مخفی کردن حقایق مسلم است. اولا ایران به هیچ وجه در هیچ دوره ای از دوران تاریخ «سرزمین فارسها» نبوده است که در عصر خواجه رشیدالدین (؟) باشد. بلکه بی هیچ شکی از هفت هزار سال پیش و بلکه پیشتر ایران «سرزمین مادری تورکها» بوده و هنوز هم بعد از صد سال تسلط نژادپرستان ضدتورک فارس بر ایران سرزمین تورکها هست. اما شیطان نژادپرست محمدجعفر یاحقی چنین حق به جانب طوری نوشته است که انگار ادعای تملک کل ایران را دارد. نژادپرستان فارس حاکم بر ایران در سده اخیر طوری می نویسند که گویی ایران ملک طلق این فارسهای نژادپرست و آبا و اجداد فارسشان است! در کتاب اینترنتی خودم ایران یا ارن؟ با دلایل و اسناد کافی این موضوع را اثبات کرده ام که ایران در اصل سرزمین تورکها بوده و هست البته نیازی به اثبات نیست. راستی در کدام یک از استانهای به ظاهر فارس نشین کشور ایران روستاهای تورک وجود ندارد؟ از سمنان گرفته تا کرمان و اصفهان و غیره در کدام یک؟ آیا این روشن ترین دلیل بر تورک نشین بودن ایران و اصالت تورکها در ایران نیست؟ این که نویسنده نژادپرست می گوید که کثرت کلمه های تورکی نمی توانست فارسی مقدسش را با مشکل رو به رو سازد باید گفت که همان گونه که در بالا آوردیم خیلی از واژه های تورکی را از فارسی بگیری فارسی می لنگد همچنان که اگر کلمات عرب را از فارسی بگیری فلج می شود. البته لغات زبان تورکی در فارسی خیلی زیادتر از ان است که تصور می شود ولی تعدادی از لغاتی که ریشه ترکی دارند و در زبان فارسی مورد استفاده قرار می گیرند، عبارتند از: آینه، آیین، سراغ، چنگ، چنگال، دکمه، یورتمه، چکش، آچار، شلاق، خان، خانم، خاتون، آقا، قدغن، قاچاق، قیچی، ییلاق، قشلاق، قشون،اردو، قنداق، قلدر، چوپان، قرمه، قیمه، قلعه، دره، دنبه، دلمه، قاشق، یاتاقان، یورش،سقلمه،یواش،جار،سقز،سنجاق،توپ،قابلمه،چاپار،چاپیدن،قاتی،بانگ،باتلاق،باجناق،بشقاب،قبراق، دنج،چروک،چرک،چوب،قشقرق،آش،بی¬بی،اجاق،کولاک،گلنگدن ،طاق،بیرق،بیگ،تشک،جار،داغون،چاقو،چاخان،پاتوق،آبجی،داداش،اتراق،آتش،آزربایجان،آرزو، قرق،آلاچیق،النگو،بشکه،دوقلو،تپاله،تپانچه،تخم،تخماق،چمچه،تنبک،توتون،دیشلمه،جرگه،جلگه،چابک، چالاک،چابک،چکمه،چون،من،خاقان،پاشا،خانه،دالان،دانه،دنج،دوختن،سورتمه،سرمه،سنجاق،بقچه،قشنگ،قاپیدن،قال(گذاشتن)،قلچماق،گلنگ،کوچه،کوره،یدک،نرگس،یوغ،یونجه،اذوقه،ایل،ایلات،آلاخون،تسمه،چارق،چالش،قایق،قورباغه،قوطی،یقه،چغلی،چاق،بزک،سرتق،منجوق،قورت،قالپاق،چارق،اتاق،ایلاق، باسمه،ساغر (ر.ک. مقاله کلمات ترکی در زبان فارسی نوشته غلامرضا غلامی قوشچی) و غیره که اگر اینها را از زبان ضعیف فارسی بگیری البته فارسی لطمۀ زیادی می خورد. البته وجود همین لغات نشانه قدمت و اصالت زبان تورکی نسبت به فارسی در ایران کنونی است.

در ادامه نژادپرست بیمار فارس چنین نظرهای نژادپرستانه درباره زبانهای بزرگ تورکی و عربی و حضور آنها در نیم زبان الکن و محتاج به لغت فارسی می دهد: «با این همه اثر ناخوشایند زبان ترکی و عربی در فارسی بلافاصله ظاهر نشد و در قلم و زبان همه ی نویسندگان نیز یکسان نبود. چنان که در عصر خواجه رشیدالدین، کتاب های گوناگون و نسبتاً استوار در زمینه های مختلف پدید آمد و میراث گران بهای زبان و ادب فارسی را غنی تر ساخت» (تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)، چاپ 1380، ص 33). البته باید دانست که اگر زبانهای تورکی و مخصوصا عربی نبودند، نیم زبان الکن فارسی محکوم به اضمحلال و مرگ بود. حتی همین امروز بعد از یک سده رسمیت ظالمانه زبان فارسی و تحمیل نژادپرستانه آن بر کل ملل غیرفارس ایران، اگر لغات تورکی و عربی را از فارسی بگیریم فارسی مثل استخوان پوسیده ای در هم فرومی ریزد. اگر زبان عربی نبود گلستان و بوستان سعدی و دیوان حافظ خلق نمی شد چون بیش از هفتاد درصد کلمات آثار سعدی و حافظ بی شک عربی است. زبان عربی و تورکی خون تاره ای بود که در رگهای خشک شده زبان دری جاری شد، مثلا زبان سبک خراسانی در شعر مبتلا به نقصی به نام «تخفیف وزنی» است مثلا فردوسی نژادپرست ضدتورک و ضد عرب وقتی می گوید:

ستم دیده را پیش او خواندند/ بر نامدارنش بنشاندند

اگر کلمه «نامدارانش» را به صورت طبیعی و به صورت «نامدارانَش» بخوانیم وزن عروضی شعر «فعولن فعولن فعولن فعل» به هم می خورد و مجبوریم برای حفظ وزن نامدارانش را با سکون نون دوم بخوانیم که در صناعات ادبی عیب تنافر حروف محسوب می شود. اما در شعر سعدی و حافظ به دلیل تزریق خون تازه کلمات عربی و تورکی این ایراد بزرگ زبانی و هنری زبان فارسی برطرف شده است و زبان شعر فارسی نرم و انعطاف پذیر شده و کلمات وزن و رقص موسیقایی خاص خودشان را دارند. ولی کاش سلاطین تورک، یعنی اجداد پرافتخار و بافرهنگ ما، با حماقت تاریخی ما این زبان قاتل فارسی را بزرگ نکرده بودند. کاش سعدی و حافظ از کلمات عربی برای قدرتمند کردن این زبان بهره نمی بردند. این زبان فارسی اکنون زبان قاتل زبان مادری ما تورکان در ایران اهریمنی شده است. تف بر این روی استعمار خبیث صلیبی انگلیس و نورکان نژادپرست پانفارس او باد!   

باز هم تورک ستیزی در پوشش قاجارستیزی

در کتاب تاریخ ادبیات ایران و جهان (2) بارها و بارها به بهانه های مختلف تورک ستیزی به بهانه قاجارستیزی دیده می شود؛ این امر به ویژه با بزرگنمایی ملا-سیدهای فراماسونر نوکر انگلیس بیشتر به چشم می آید. بزرگنمایی و تقدیس ملا-سیدهای خائن و خبیث ضدتورک شیعه در کتابهای تاریخ جمهوری اسلامی ایران شایع است.  همین ملا-سیدهای فارس فراماسون از عوامل اصلی قتل ستارخان و فلج شدن آزربایجان بودند. مرگ ستّارخان آغاز پارستازیِ ملّا- سیدهای فراماسون و پانفارسهای آریاگرای فراماسون و سرسپردگان مانقورت فراماسون صلیبیان، برادران داشناک ارمنی و صلیبیان انگلیسی و روسی در ایران بود. رفتن ستارخان بعد از صدور دستور خائنانۀ مجلس دوم فراماسونهای نژادپرست، با نظارت یپرم خان و سردار بهادر جعفرقلی خان بختیاری و مخبرالسّلطنه هدایت (هر سه فراماسون  و خائن به ملّت آزربایجان) از تبریز به تهران اشتباه تاریخی بود. البتّه همراهی او با همین مهره ها چند ماه پیش از این تبعید در فتح تهران و ساقط کردن محمّدعلی شاه قاجار از حاکمیّت ایران نیز اشتباه بود. این کار با توطئۀ قبلیِ استعمار انگلیس و تلگرامِ دعوتِ رسمیِ «مرجع تقلید بزرگ شیعیان جهان» «آخوند ملّا محمّدکاظم خراسانی»، این مهرۀ سرّی فراماسونر ضدّ تورک و ضدّ عرب و مأمورِ استعمار صلیبی انگلستان مقیم نجف، بوده است که مثل همۀ مراجع تقلید فاسد تشیّع، از موقوفۀ معروف «اود» انگلیس می خورده اند. (ارتباطات معنی دار را مرور کنید). ضمن این که نباید فراموش کرد که آخوندهای انگلیسی فراماسون به اصطلاح مرجع تقلیدِ مقیم نجف که همگی با تمامی فرزندان و ایل و تبارشان در نزدیکی سفارت انگلیس صف کشیده و دهانشان به مال حرام موقوفۀ اود انگلیس آلوده بوده است، مثل آیت الله سیّد عبدالله مازندرانی و آیت الله میرزا حسین فرزند میرزا خلیل تهرانی به تحریک انگلیسیها از مشروطه خواهان حمایت می کردند (ر.ک. تاریخ معاصر ایران، ص58). قبل از آنها هم که دیدیم سیّد محمّد باقر شفتی مرجع تقلید در اصفهان در زمان محمّدشاه قاجار، دهانش به مالِ نجس و حرامِ این موقوفه آلوده بوده است! همۀ ملّایان عتبات عالیات «دراهم هندیّه» می گرفتند و می لنباندند هر ساله تنخواه بسیاری به مراجع عظام و ملّایان می رسید البتّه روابط ملّایان با بریتانیا قبل از این پول گرفتن ها بوده است و همین ملا-سیدهای اودخور انگلیسی شیعه از عوامل اصلی تحریک مردم به نارضایتی از شاهان قاجار بودند. حال ببینیم کتاب درسی تاریخ ادبیات (2) جمهوری اسلامی ایران در باره این ملا-سیدها و شاهان قاجار چه نظری دارد: «در دگرگونی های اجتماعی عصر قاجاری و آمادگی و بیداری لازم برای نهضت مشروطه، باید برای مذهب و نفوذ علمای شیعه هم سهم عمده ای قائل شد. زمانی که بر اثر بی کفایتی و اجحاف سلاطین قاجاری نارضایتی در میان مردم بالا می گرفت، رعایا و عشایر سر به طغیان برمی داشتند و شهرنشینان غالبا با اتکا به حمایت علما و مجتهدان مخالفت خود را با هیئت حاکمه و سلطه استبداد نشان می دادند. اوج قدرت فقها و مجتهدان شیعه در مسئله ی لغو انحصار تنباکو مشاهده می شود که با فتوای معروف میرزا حسن شیرازی به صورت حرکتی سیاسی نمودار گردید و حیثست روحانیان آن عصر را چنان بالا برد که سلطان مستبد قاجاری بر خلاف میل قلبی خود در مقابل آن چاره ای جز سکوت و مصالحه نیافت. پیش از ان هم روحانیان تهران در واقعه ی محاصره ی سفارت روس و قتل گریبایدوف (به سال 1244)، وزیر مختار مغرور و مستبد دولت روسیه ی تزاری، قدرت و نفوذ خود را به دستگاه سلطان نشان داده بودند. موضوع تحریم تنباکو که از جانب علما عنوان شد و عامه ی مردم را به مقاومت در برابر دولت واداشت، در عین حال اهمیت افکار عمومی و مقاومت در مقابل استبداد را به صورت یک تجربه ی جدی در تاریخ جدید ایران مطرح کرد» (تاریخ ادبیات ایران و جهان (2)، چاپ 1380، صص 82-83).

ی- فارس پرستی و فارسی پرستی نژادپرستانه در مقدمۀ کتابهای درسی زبان فارسی و ادبیات فارسی

در مقدمه کتابهای درسی آن چنان زبان فارسی بزرگنمایی و تقدیس شده است که گویی خود خدا آن را به واسطه ملائکه مقربش نازل کرده و در اختیار قوم فارس و تمامی ملل آسیا گذاشته است که نخبگان فاشیست قوم فارس به زور سرنیزه و قهر به کودکان و نوجوانان و جوانان ملل غیرفارس ایران تحمیل کنند و انتظار داشته باشند که آنها به خاطر این مائده الهی ممنون و متشکر نیز باشند و زبان مادری شان را در پای این زبان مقدس قربانی کنند؛ برای نمونه مقدمه کتابهای زبان فارسی دبیرستان: « زبان فارسی یکی از چند زبان ارجمندی است که از گذشتۀ بسیار دور، آثار مکتوب گران قدری از آن بر جای مانده که دربردارندۀ ارزش های والای انسانی است. این زبان قرن های متوالی زبان رسمی و فرهنگی بخش وسیعی از جهان، از آسیای میانه تا آسیای صغیر و بی ن النهرین و تمام شبه قاره هندوستان بوده است و نه تنها ایرانیان علاقه مند که بسیاری از غیر ایرانیان با شوق و شور این زبان را فراگرفته بدان شعر سروده و کتاب نوشته اند. زبان فارسی زبان حافظ وحدت قوم ایرانی و به تعبیر دقیق و زیبای مقام معظم رهبری رمز هویت ملی ماست. مهم تر از همه این که ادبیات ایران- که در جهان مقامی بس شامخ دارد و مایه فخر و مباهات و سرفرازی و سربلندی ما در جهان است- به این زبان سروده و نوشته شده؛ پس برماست که زبان فارسی را گرامی بداریم و آن را خوب بشناسیم و بشناسانیم» (مقدمه کتابهای زبان فارسی (1)، (2) و (3) دبیرستانها).  

و در مقدمه کتاب زبان و ادبیات فارسی (عمومی) دورۀ پیش دانشگاهی، مشترک تمام رشته ها، با کد 1/283، چاپ 1391 چنین بزرگنمایی فاشیستی از زبان و ادبیات فارسی شده است. گویی در ایران فقط قوم فارس زندگی می کنند و هیچ ملت دیگری زبان و ادبیات بالنده و قوی ندارد. در ضمن این توصیفات به وضوح بیگانه هراس و فاشیستی است و اگر ایران اسلامی را حذف و آلمان را به جایش بگذاریم دقیقا مثل حرفهای آدلف هیتلر به نظر می آید: «ایران اسلامی همواره و در همه جا به فرهنگ و ادبیات دیرپا و بالنده اش شناخته شده است. این عنصر اصیل، ایران را پیوسته بر سر پا داشته و به حقیقت آن را در برابر تهاجم فرهنگهای بیگانه بیمه کرده است. شناخت روح اندیشه و احساس پیشینیان، آگاهی از سیر تکاملی و تجلیات آن ها در طول قرون، پی بردن به آداب و رسوم و اعتقادات مردم گذشته، به جوانان ما امکان می دهد تا آگاهانه فرهنگ و تمدن خود را بر اندیشه ها، احساسات و سنت های صحیح گذشته بنا نهند و مراتب ترقی و تعالی را یکی پس از دیگری زیر پای آورند». 

در همین کتاب اخیرالذکر در درس بیست و دوم با عنوان «دیوان شرقی» که در بارۀ «دیوان شرقی –غربی» یوهان ولفگانگ گوته شاعر و نویسنده بزرگ و بی نظیر آلمان است، نویسندگان راسیست کتاب درسی، حسن ذوالفقاری، محمد پارسانسب و محمدرضا سنگری چنان در بارۀ حافظ شیرازی غلو و اغراق و مبالغه کرده اند که گویی چهرۀ ادبی بی نظیر جهانی چون گوته هیچ ذوق و استعداد و نبوغی نداشته و فقط با خواندن ترجمه اشعار حافظ توانسته است آثار بی نظیر خودش ورتر، فاوست، اگمونت و نغمه های رومی را بنویسد! نویسندگان فاشیست فارس چنین به بهانه کتاب گوته به بزرگنمایی از حافظ شیرازی پرداخته اند: «گوته شیفته و دل بستۀ حافظ بود. یکی از نویسندگان بزرگ آلمانی (چه کسی؟!) می نویسد: «در هیچ دوره از تاریخ جهان، شاعری را نمی توان یافت که نسبت به شاعر کشور دیگر نظیر تجلیلی که گوته از حافظ ایران کرده است، به جای اورده باشد». «دیوان شرقی- غربی» گوته که یکی از عالی ترین آثار شعر و حکمت گوته و یکی از بزرگ ترین آثار ادب آلمان و اروپاست، واقعاً بیش از ان که به آلمان و اروپا متعلق باشد، از آن ایران است؛ چه اگر حافظ شیراز نبود و گوته با خواندن دیوان او، ان شوق و شیفتگی را نسبت به لسان الغیب پیدا نمی کرد، بی شک جز با دنیای تصنّعی عصر خویش با چیز دیگری آشنا نمی شد»!!! (زبان و ادبیات فارسی عمومی، ص 97). جالب است. جامعه رو به رشد و ترقی و تعالی قرن هجده و نوزده آلمان با انقلاب صنعتی و آن همه نویسنده و شاعر بزرگ و جهانی، با گوته و شیللر و با فیلسوفانی چون کانت و هگل و شوپنهاور و نیچه و امثالهم در نظر فاشیستهای احمق فارس «دنیای تصنعی» دارند و جامعه وحشی قرون وسطایی حافظ شیرازی جهان آرمانی است!!! راستی چند درصد از دانشگاههی مطرح ادبیات جهان گوته را می شناسند؟ چند درصد حافظ را می شناسند؟! توهم عظمت و خودشیفتگی نژادپرستانه اساس  جهان بینی فاشیستهای ضد تورک و ضد عرب فارس ایران است.

آخرین درس!

و اما پایان این سلسله مقالات را با بررسی تحلیلی درس «آخرین درس» از کتاب درسی یادشده به پایان می رسانیم. این درس از کتاب «قصه های دوشنبه» از آلفونس دوده از نویسندگان نامدار قرن نوزدهم میلادی فرانسه انتخاب شده است و تم آن «وطن دوستی و عشق به زبان مادری» است و ترجمۀ فاشیست معروف ضدعرب و ضد تورک عبدالحسین زرین کوب فاشیست فراماسون فارس است. موضوع آخرین درس بازمی گردد به روزهای اشغال فرانسه توسط آلمان که آلمانیهای اشغالگر تدریس درسها به زبان مادری را برای معلمان فرانسوی قدغن کرده بودند. کودکی دیر به مدرسه می آید و معلم بر خلاف معمول با مهربانی او را به درون کلاس دعوت می کند تا آخرین درسش به زبان مادری فرانسوی را به بچه های کلاس بدهد. پس موضوع اصلی درس «ممنوع شدن زبان مادری و ملی یک ملت توسط ملت اشغالگر فاشیست دیگر» است. معلم فرانسوی به شاگردان می گوید: «فرزندان، این بار آخر است که من به شما درس می دهم. دشمنان حکم کرده اند که در مداری این نواحی، زبانی جز زبان خود آنها تدریس نشود. معلم تازه فردا خواهدرسید و این آخرین درسِ زبان ملی شماست که امروز می خوانید. از شما خواهش دارم که به درس من دقت کنید» (زبان و ادبیات فارسی عمومی، صص 139-140). و در ادامه معلم با مهر و نرمی و در حالی که بغض گلویش را می فشرد جملاتی می گوید که به صورت عجیبی درد ما انسانهای ملت تورک آزربایجان است که یک سده است اسیر چنگال کثیف فاشیسم فارس ایران هستیم. این جملات چنان حسب حال و وصف حال ما تورکان آزربایجان است که گویی یک معلم ملتچی و وطن پرست تورک آزربایجانی ان را به زبان تورکی برای شاگردان تورک خودش می گوید. به همین دلیل جمله به جمله اش را نقل می کنم. معلم می گوید: «اکنون که این مردم که با زور بر ما چیره گشته اند، حق دارند که ما را ملامت کنند و بگویند: «شما چگونه ادعا دارید که قومی آزاد و مستقل هستید و حال آن که زبان خود را نمی توانید بنویسید و بخوانید؟ با این همه فرزند، تنها تو در این کار مقصر نیستی. همۀ ما سزاوار ملامیتم. پدران و مادران ما نیز در تربیت و تعلیم شما چنان که باید اهتمام نورزیده اند و خوش تر آن دانسته اند که شما را دنبال کاری بفرستند تا پولی به دست آورند. من خود نیز مگر درخور ملامت نیستم؟ آیا به جای ان که شما را به کار درس وادارم، بارها شما را سرگرم آبیاری باغ خویش نکرده ام و آیا وقتی هوس شکار و تماشا به سرم افتاد، شما را رخصت نمی دادم تا در پی کار خویش بروید؟» «آن گاه معلم از هر دری سخن گفت و سرانجام سخن را به زبان ملی کشانید و گفت: «زبان ما در شمار شیرین ترین و رساترین زبان های عالم است و ما باید این زبان را در بین خویش هم چنان حفظ کنیم و هرگز آن را از خاطر نبریم؛ زیرا وقتی قومی به اسارت دشمن در آید و مغلوب و مقهوی بیگانه گردد، تا وقتی که زبان خویش را هم چنان حفظ کند، هم چون کسی است که کلید زندان خویش را در دست داشته باشد» (همان، ص 141). «چون درس به پایان آمد و نوبت تحریر و کتابت رسید، معلم برای ما سرمشق هایی تازه انتخاب کرده بود که بر بالای آنها عبارت «میهن، سرزمین نیاکان، زبان ملی» به چشم می خورد. این سرمشقها که به گوشۀ میز تحریر ما آویزان بود، چنان می نمود که گویی در چهار گوشۀ اتاق، درفش ملی ما را به اهتزاز درآورده باشند، نمی توان مجسم کرد که چه طور همۀ شاگردان در کار خط و مشق خویش سعی می کردند و تا چه حد در سکوت و خموشی فرورفته بودند. در ان سکوت و خموشی حز صدای قلم که بر کاغذ کشیده می شد، صدایی به گوش نمی آمد. بر بام مدرسه کبوتران آهسته می خواندند و من در حالی که گوش به ترنم آنها می دادم، پیش خود اندیشه می کردم که آیا اینها را نیز مجبور خواهندکرد که سرود خود را به زبان بیگانه بخوانند؟» (همان، صص 141-142). « در این اثنا وقت به آخر آمد و ظهر فرارسید و در همین لحطه، صدای شیپور سربازان بیگانه نیز که از مشق و تمرین بازمی شگتند، در کوچخ طنین افکند. معلم با رنگ پریده از جای خویش برخاست، تا آن روز هرگز در نظرم چنان پرمهابت و با عظمت جلوه نکرده بود. گفت: «دوستان، فرزندان من... من...» اما بغض و اندوه صدایش را در گلو شکست. نتوانست سخن خود را تمام کند. سپس روی برگردانید و پاره ای گچ برگرفت و با دستی که از هیجان و درد می لرزید بر تختۀ سیاه این کلمات را با خطی جلی نوشت: «زنده باد میهن!» (همان، ص 143).

به عنوان آخرین درس و آخرین سخن رو می کنم به فاشیستهای فارس حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، فاشیستهای فارس اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران  و مانقورتهای نوکر حلقه به گوش هر دو آنها و می گویم: شماها چه فرقی با آلمانیهای فاشیست ممنوع کنندۀ زبان مادری و ملی فرانسوی دارید؟ شما که زبان ملی و مادری ما ملت تورک آزربایجان را یک قرن تمام است در مدارس خودمان ممنوع کرده اید و به زبان بیگانه فارسی افکار نژادپرستانۀ ضدتورک و ضد آزربایجان خودتان را به مغزها و دلهای فرزندان تورک ما فرومی کنید آیا از انسانیت بویی برده اید؟ شما که سرزمین مادری ما آزربایجان را اشغال کرده اید و همه ثروتهای خدادادی، منابع روزمینی و زیرزمینی آن مثل معادن طلا و مس و غیره را چپاول می کنید و در عوض نمی گذارید انسانهای تورک ملت مظلوم من به زبان مادری خدادادی شان «نیز» در مدارس خودشان تحصیل کنند آیا هیچ فرقی با فاشیستها و راسیستهای آلمان دارید؟ آیا قصد و غرض شوم شما فاشیستهای راسیست قتل عام و نسل کشی فرهنگی ملت تورک من و به دنبال ان نسل کشی سیاسی ملت من نیست؟! راستی، زبان مادری فارسی شما برایتان شیرین است و زبان تورکی مادری ما برای ما شیرین نیست؟ آیا ظلمی عظیم تر از آن که شماها بر ملت ما رواداشته اید، ملتی بر ملت دیگر روا داشته است؟ آیا ما حق اعتراض و قیام علیه این نژادپرستی ظالمانه را نداریم؟ آیا حق نداریم آزربایجان را مستقل و ایران را تجزیه کنیم؟ چرا، ما حق داریم و چون حق با ماست، بی گمان به حق بشریمان خواهیم رسید.

یاشاسین آزربایجان. یاشاسین تورک میللتی.

اوجالان ساوالان. شنبه 16/11/1395   04/02/2017