مبارزه مدنی و فرصت انتخابات

مقدمه

بهانه نوشتن این مقاله انتخابات ریاست جمهوری پیش رو می باشد. انتخاباتی که کمتر از یکماه دیگر برگزار خواهد شد. شاید برای یک جریان درون حکومتی این مدت برای تصمیم گیری بسیار تنگ باشد. اما برای جریانی خارج حکومتی مثل جنبش ملی آذربایجان جنوبی معیارها متفاوت می باشد. هرچند که فعالان و تشکلهای حرکت ملی اذربایجان جنوبی باید از ماهها قبل به تصمیم نهایی رسیده و برنامه ریزی کرده باشند.اما در صورت عدم نتیجه‌گیری تا این لحظه، باز به لحاظ ماهیت و استراتژی غالب جنبش ملی آذربایجان می توان در فرصت باقیمانده نیز اقدامات مفیدی انجام داد.

به نظر من برای تصمیم گیری درست در مورد انتخابات ریاست جمهوری باید پنج فاکتور اساسی مدنظر قرار گیرد:

1-ماهیت حرکت ملی آذربایجان جنوبی

2-‌ساختار سیاسی سیستم حاکم (جمهوری اسلامی ایران)و جایگاه رئیس‌جمهور

3-‌استراتژی غالب جنبش ملی آذربایجان

4-استراتژی سیستم حاکم در رابطه با جنبش ملی

5-شرایط کنونی کشور و مسائل جهانی مرتبط با آن

با توضیح مختصری در مورد هر یک از 55 فاکتور مذکور ، در مورد انتخابات پیش رو نظر خودم را برای فعالان جنبش ملی آذربایجان جنوبی ارائه خواهم نمود.

1-ماهیت جنبش ملی آذربایجان جنوبی

در مقاله دیگری که قبلا توسط یکی از دوستان به تحریر درآمده و منتشر شده است به تفصیل توضیح داده شده است که مردم آذربایجان به لحاظ داشتن شاخصه هایی چون زبان متفاوت، سرزمین واحد به هم پیوسته، فرهنگ خاص خود و تاریخ مخصوص خود هویت جداگانه ای از دیگر ملل ساکن در ایران دارند و به این هویت احساس تعلق می کنند؛ از طرف دیگر به لحاظ داشتن جریان سیاسی با گفتمان دولت-ملت،در ادبیات سیاسی معاصر جهان به عنوان یک ملت بدون دولت شناخته می شوند. ملتی که به لحاظ عدم برخورداری از حق تعیین سرنوشت ملی خود، رسمی نبودن زبان ملی خود و عدم تحصیل به زبان مادری، تخصیص مالیات و سایر درآمدهای مملکت و از جمله آذربایجانی ها به رشد زبان و فرهنگ ملتی دیگر (فارس)، عدم لحاظ هویت ملی آذربایجانی ها در سیاست خارجی ایران مخصوصا در مورد همسایه ها، عدم داشتن کنترل ملی بر منابع زیرزمینی و ... عملا تحت استعمار داخلی می باشد. استعمار نوینی که منجر به پیدایش جنبش ملی آذربایجان جنوبی گشته است. عصاره این جنبش ناسیونالیزم می باشد که تمامی ابعاد ناسیونالیزم مثبت از جمله حفظ هویت ملی و دوست داشتن آن، حاکمیت ملی و عدم قبول سلطه خارجی ، حاکمیت ملت و به تعبیری دموکراسی، اولویت منافع ملی به منافع فردی را شامل می باشد. ناسیونالیزم عدالت طلبی که با شوونیزم، راسیزم و فاشیزم متفاوت است. اما ناسیونالیزم آذربایجان به لحاظ عدم جامعیت آن و شرایط فعلی کشور با عنصر دیگری به نام مدرنیته نیز ادغام گشته و در کل می توان گفت ماهیت جنبش ملی آذربایجان جنوبی ناسییونالیزم مدرن می باشد که به لحاظ تاریخی برخی عناصر پست مدرن را نیز شامل می شود. آزادی، برابری حقوقی انسانها، حکومت قانون ، اومانیسم، دموکراسی، سکولاریسم، پلورالیسم دینی-سیاسی-فرهنگی، حقوق بشر ، حفظ محیط زیست ، برابری حقوقی زن و مرد و تلاش برای احقاق حقوق زنان و ... عناصری جدانشدنی از هویت حرکت ملی آذربایجان جنوبی می باشند.

چنین جنبشی قطعا یک جنبش خارج حکومتی است و تلاش برای قرار گرفتن در حوزه درون حکومتی صرفا خودفریبی می باشد. سیستم حاکم از اول هم جریان حرکت ملی آذربایجان را یک جریان خارج حکومتی و اپوزیسیونی ارزیابی کرده و عنوان "جریان تجزیه طلب" را به ان داده است.

2-ساختار سیاسی سیستم حاکم و جایگاه رئیس جمهور در آن

درست است که جمهوری اسلامی ایران عنوان جمهوریت را یدک می کشد، اما رئیس جمهور آن شخص اول مملکت محسوب نمی شود و درست است که مردم رئیس جمهور را با رای خود انتخاب می کنند اما مردم رئیس جمهور را صرفا از بین کسانی انتخاب می کنند که قبلا توسط نهاد دیگری انتخاب شده اند که اگر با ادبیات جمهوری اسلامی گفته شود، شورای نگهبان آنها را تایید صلاحیت کرده است؛ اخیرا هم می گویند "شورای نگهبان صلاحیت کاندیداها را احراز نموده است" . در واقع در شرایط کنونی صرفا می توان در انتخابات ثبت نام نمود. شاید در آینده ای نزدیک برای ثبت نام هم محدودیت قائل شوند؛ چرا که شورای نگهبان در انتخابات گذشته مدام از زیاد بودن تعداد کاندیداها گلایه می کرد. احزاب اگر بتوانند از فیلتر ماده 10 احزاب رد شوند، صرفا می توانند کاندیدا معرفی کنند؛ اما نمی توانند مطمئن شوند که کاندیدای آنها به مرحله رای گیری خواهد رسید یا نه. رئیس جمهور منتخب مجری قانون می باشد. فرض بر این است که اجازه اجرای قانون را دارد و گلایه های رئیس جمهور فعلی و رئیس دولت اصلاحات را مبنی بر اینکه "نمی گذارند" نادیده می گیریم. رئیس جمهور مسئول اجرای قانون اساسی است؛ قانونی که در آن هویت ملی و حق تعیین سرنوشت ملی ملت آذربایجان جنوبی به رسمیت شناخته نشده است؛ زبان مادری آذربایجانیها و دیگر ملل غیرفارس به رسمیت شناخته نشده است؛ تحصیل به زبان مادری در آن جایگاهی ندارد. تغییر این قوانین در اختیار رئیس جمهور نمی باشد و حتی نمی تواند برای تغییر اعلام همه پرسی کند. اعلام همه پرسی در اختیار رهبر می باشد. رئیس‌جمهور صرفا مجری همه پرسی می باشد. قوانین فرعی نیز که رئیس‌جمهور می تواند با ارائه لایحه به تصویب آنها امیدوار باشد، باید پس از تصویب مجلس به تایید شورای نگهبان برسد. یعنی بدون تایید شورای نگهبان نه شخصی می تواند کاندیدای ریاست جمهوری شود و نه می تواند لایحه ای را به قانون تبدیل کند.

3-استراتژی غالب جنبش ملی آذربایجان جنوبی

کم هزینه ترین و معقول ترین راه برای جریان تحول طلب در کشورهای دموکراتیک ، همانا مبارزه پارلمانتاریستی می باشد. جریانات تحول طلب می توانند با تشکیل احزاب، شرکت در انتخابات و استفاده از رسانه های جمعی و ... به مراکز قانون گذاری و اجرایی کشور وارد و اصلاحات مورد نظر خود را اعمال کنند. اما مستندات نشان می دهد که سیستم حاکم راه را برای اصلاحات اساسی بسته است. حتی اجازه مبارزه پارلمانتاریستی برای جریانات، افراد و گروههایی داده می شود که در محدوده تحمل نظام باشند. مبارزه پارلمانتاریستی در ایران فعلی مبارزه ای عقیم می باشد که چیزی جز سرخوردگی و اتلاف وقت و انرژی ندارد. تجربه اصلاح طلبان گویای عینی این ادعا می باشد. آنها با وجود تصرف مجلس و دولت نتوانستند حتی قانون مطبوعات را هم اصلاح کنند؛ احزابشان غیرقانونی و منحل اعلام شد؛ نمایندگانشان در انتخابات بعد رد صلاحیت شدند.

استراتژی دوم یعنی مبارزه خشونت آمیز و مسلحانه نیز به لحاظ عواقب و عوارض کوتاه مدت و بلند مدت آن، مطلوب فعالان حرکت ملی آذزبایجان نبوده است. لذا فعالان ملی علی رغم امتحان گاه و بیگاه مبارزه پارلمانتاریستی، به صورت غالب پذیرای استراتژی مبارزه مدنی بوده اند؛ هرچند که برای اکثر گروهها و فعالان، این استراتژی به صورت کامل تعریف نشده است؛ و هرچند که توده های سرکوب شده هرآن ممکن است به طرف مبارزه خشونت آمیز کشیده شوند.

مبارزه بدون خشونت و یا مبارزه مدنی استراتژییی است که اکثر جنبشهای نوین به آن متوسل می شوند. تفاوت بارز این نوع از مبارزه با مبارزات کلاسیک خشونت آمیز و پارلمانتاریستی در رویکرد آن به قدرت می باشد. در این نوع از مبارزه، هدف کسب قدرت سیاسی نیست؛ هدف تسلط بر قدرت سیاسی است؛ مجبور کردن حاکمان و صاحب منصبان به قبول تغییرات موردنظر . هرچند که قبول این تغییرات ، تدریجی و مرحله ای انجام پذیرد و ملموس نباشد؛هرچند که زمان اعمال فشار و پذیرش آن همپوشانی نداشته باشد و یا حاکمیت اعتراف به عقب نشینی نکند. مبارزه بدون خشونت جنگ گفتمان هاست. گفتمان سازی و ارائه ارزشهای نوین و معانی جدید، غایت این نوع مبارزات است. سمبل ها و حرکات سمبلیک میدان دار این نوع مبارزات می باشند. جنبش های نوین به دنبال دادن پیام می باشند؛ پیامی که مخاطب آن مردم، حاکمان و یا افکار عمومی جهان باشد. موفقیت در این نوع از مبارزات ملمومس نیست و شاید به همین خاطر هر لحظه احساس بی نتیجه بودن فعالیتها بر مبارزان مستولی شود. اما واقعیت این است که این نوع از مبارزه، جاذبه افسونگری دارد که توده های سرخورده را به شور و هیجان می آورد. حاکمان با دیدن قدرت ارعاب کننده مردم عقب نشینی می کنند و این عقب نشینی تنها گزینه عقلانی آنهاست چرا که در غیر این صورت مبارزه هر آن ممکن است به خشونت و سقوط حاکمان کشیده شود. ترس حکومتگران دقیقا از اینجاست و الا برای آنها خواسته مردم ملاک نیست.

فهم فلسفه این نوع از مبارزه و تاکتیکهای آن برای فعالان جنبش ملی آذربایجان جنوبی ضروری است. چرا که در صورت عدم نهادینه شدن این نوع از مبارزه و عدم شناخت درست از ماهیت آن، هر لحظه ممکن است اهداف کم ارزش اما ملموس مبارزه پارلمانتاریستی، ما را به سوی محافظه کاری و در ظاهر فعالیت پارلمانتاریستی بکشاند و نفرت از برخوردهای عاملان سیستم حاکم و رفتارهای دد‌منشانه آنها، ما را به سوی مبارزه خشونت آمیز سوق دهد.

4-استراتژی حاکم در رابطه با جنبش ملی آذربایجان جنوبی

سیستم حاکم، جنبش ملی آذربایجان جنوبی را به عنوان جنبشی غیرخودی و دشمن درون خانه می بیند. جنبشی که مشروعیت و حقانیت آن را نمی تواند منصفانه زیر سوال ببرد، اما چشم دیدن آن را هم ندارد. جنبشی که نه تنها دشمنان خارجی نظام در صدد استفاده از آنند بلکه خودی های نظام نیز هر لحظه ممکن است توسط آن بلعیده شوند. سپاهی، فرزند شهید، کمونیست ، آخوند، کارگر، مهندس، زن ومرد و ... می توانند هر لحظه جذب این جنبش شوند. جنبشی که قبل از پیدایش آن در عرصه سیاسی ، سیستم حاکم برای آن آمادگی و برنامه داشت و علیرغم داشتن سازمان های متعدد برای سرکوب آن ، نتوانسته است این جنبش نیمه سازمان یافته را کنترل کند . در برخورد با جنبش ملی آذربایجان جنوبی ، حکومت فعلی استراتژی فرسایش و اضمحلال حرکت ملی را در پیش گرفته است . این استراتژی شامل تاکتیکهایی است که همزمان اعمال می شوند و در صورت عدم آگاهی از آن، منجر به فرسایش تدریجی حرکت ملی و مضمحل شدن آن خواهد شد . تاکتیکهای این استراتژی عبارتند از :

الف-سرکوب؛ که همواره بوده و خواهد بود.

ب-انگ وابستگی به بیگانگان ؛ که بیشتر برای واکسینه کردن نیروهای خودی از جمله اعضای سپاه، بسیج و... است.

ج-ایجاد شکاف و دودستگی و همچنین فعال کردن چنددستگیهای ناشی از ناپختگی در جنبش ملی آذربایجان جنوبی.نمونه بارز آن سخنان مدیرکل اداره اطلاعات آذربایجان شرقی است که گفته بود ما مرز بین هویت طلبی و تجزیه طلبی را روشن خواهیم نمود ؛ فعالیت هویت طلبی از نظر ما آزاد است. تاکتیکی که هدف از آن سرکوب بخشی از جنبش و بی خاصیت کردن بخش دیگر می باشد؛ چیزی که در تاریخ ایران بارها دیده شده است. شکاف در جنبش جنگل نمونه بارز این تاکتیک می باشد.

د-به راه انداختن نزاع و رقابت قومی مخصوصا در شهرهایی که پتانسیل آن وجود دارد. بدین طریق انرژی جنبش صرف تنشهای غیرمفید خواهد شد و از این اختلافها حاکمیت بیشترین نفع را خواهد برد.

ه-تقلیل خواسته های جنبش در فضای انتخاباتی به سطح خواسته های مناطقی که مسئله ملی ندارند و استفاده از حس رقابت عوامانه. همچنین تقلیل خواسته ها توسط وعده های ظاهرا عملی کاندیداها که در انتخابات ریاست جمهوری 92 شاهد آن بودیم.

و-ریزش فردی نیروهای فعال که همواره بوده و با ابزارهایی همچون تهدید، تطمیع و فشار شدت می گیرد.

ز-قطبی سازی حکومتی که با عناوینی همچون اصلاح طلب-اصول گرا سعی در دو قطبی کردن فضای سیاسی جامعه می کنند که هر دوی این قطبها متعلق به حکومت و تحت کنترل می باشند. قطبی سازی و کانالیزه کردن فضای سیاسی جامعه منجر به هدایت جریانات ضعیف و نیم بند به درون این قطبهای اصلی می شود و در نتیجه آن هویت مستقل خود را از دست می دهد. هرچند که این قطبی سازی و کانالیزه کردن فضای سیاسی در انتخابات مجلس و شورای شهر و روستا تا به حال بطور کامل جواب نداده است اما در انتخابات ریاست جمهوری شانس موفقیت آن به مراتب بیشتر است.

5-شرایط کنونی کشور و مسائل جهانی مرتبط

برای تصمیم گیری درست در مورد انتخابات توجه به شرایط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی –فرهنگی کشور نیز ضروری است. چرا که وضعیت فعلی کشور قابل قیاس با وضعیت 20 سال پیش نیست. رژیم حاکم با بحران مشروعیت دست و پنجه نرم می کند. نه رهبر کاریزماتیکی همچون آیت الله خمینی وجود دارد و نه روحانیون اعتبار اوایل انقلاب را دارند. به علاوه رژیم در عرصه های مختلف نتوانسته است کارآمدی لازم را نشان دهد. تورم، گرانی، رکود و بیکاری گریبان اقتصاد کشور را گرفته؛ اعتیاد، طلاق، فساد اداری و رانت خواری بیداد می کند. رسانه های جمعی گسترش یافته و اکثریت جمعیت ایران با داشتن ماهواره و تلفن همراه، دیگر معطل شبکه های تلویزیونی دولتی و روزنامه های رسمی کشور نیستند. فیس بوک، تلگرام و دیگر شبکه های اجتماعی گوی سبقت را از رسانه های معمول قبلی گرفته اند. هرچند که در عرصه خارجی بحران هسته ای به صورت نیم بند حل شده است اما حکومت با تسلیم در برابر قدرتهای خارجی با بحران اقتدار نیز روبرو شده است که برای جبران آن دست به کارهایی زده که مسائل دیگری را نیز برجسته کرده است. مسائلی همچون مسئله موشکی و حمایت از تروریسم. رژیم در مسئله حقوق بشر نیز مجبور به عقب نشینی است؛ هرچند که آن را آخرین سنگر حساب می کند اما قراین و شواهد نشان می دهد که مسئولان رژیم سعی می کنند به نوعی مسئله را مدیریت کنند که کمترین هزینه را داشته باشد. واقعیت این است که زمان انکار و رد حقوق بشر و لیبرالی خواندن آن گذشته است. حتی با ترفند حقوق بشر اسلامی نیز نمی توان مسئله حقوق بشر را دور زد.

دولت جدید آمریکا، عربستان و اتحادیه اروپا هرکدام با اهداف خاص خود روی ایران و تغییر رژیم و فروپاشی آن متمرکز شده اند. شاید در چنین شرایطی بحث ورود یا عدم ورود به انتخابات برای جریان اپوزیسیون مضحک باشد. اما آیا برای جنبش ملی آذربایجان نیز چنین است؟

انتخابات ریاست جمهوری و گزینه مناسب جنبش ملی آذربایجان

انتخابات از ارکان اساسی دموکراسی می باشد. در یک سیستم دموکراتیک انتخابات منعکس کننده افکار عمومی و تعیین کننده تغییرات احتمالی آینده می باشد. برای یک جریان با استراتژی مبارزه پارلمانتاریستی ، انتخابات تنها راه رسیدن به قدرت و اعمال اصلاحات و تنها گذرگاه گردنه صعب العبور اقتدارگرایی است. در صورت انسداد این گذرگاه نیز جریان اصلاح طلب چاره ای جز انتخاب نمی بیند. انتخاب نامطلوب و بد که آن را با شعار «انتخاب بد از بدتر» بزک و توجیه می کند؛ اتخاذ روش اقناع راهبانان و اقتدارگرایان و در واقع فریب خود که آن را با بهانه پرهیز از مبارزه مسلحانه و توسل به مبارزه مسلحانه توجیه می کنند. آنها مدام تاکید می کنند که "سیاست فعالیت در عرصه ممکنات است" ولی در عمل ممکن را به " مجاز" تبدیل و صرفا به اقداماتی دست می زنند که برای آن از طرف حکومت اجازه صادر شده است.

اما برای جنبشی با مختصات حرکت ملی آذربایجان با رویکرد مبارزه مدنی، عرصه مبارزه صرفا محدوده تنگ مجوزدار نیست. مبارزه مدنی به دنبال قدرت سیاسی نیست که مجبور به عبور ملتمسانه از گذرگاه تایید صلاحیتها باشد. صلاحیت فعالان جنبش ملی آذربایجان نه توسط شورای نگهبان ، بلکه توسط ملت آذربایجان صادر می شود. البته این به معنای فرار از انتخابات نیست. قطعا در صورت برگزاری یک انتخابات واقعی، در محدوده ی جغرافیای آذربایجان پیروزی با مبارزان ملی گرای آذربایجان خواهد بود. این مسئله بارها اثبات شده است و کاندیداهای انتخابات مختلف مخصوصا در انتخابات مجلس سال 75-74 ، انتخابات ریاست جمهوری سال 84 ، انتخابات مجلس سال 95-94 با طرح خواسته های حداقلی ملت آذربایجان توانسته اند به پیروزی دست یابند و به راحتی دوقطبی های حکومتی را زیر سوال ببرند.

انتخابات برای جنبش ملی آذربایجان مانند دیگر جنبشهای اجتماعی نوین صرفا فرصتی است برای طرح خواسته ها و اهداف خود، برای ارائه ارزشهای خود و بالا بردن سطح مطالبات مردم؛ انتخابات فرصتی است برای تقویت همبستگی ملی و تقویت اعتماد به نفس از دست رفته؛ زمانی است برای دادن پیام، پیام به ملت آذربایجان و دیگر ملل غیرفارس، پیام برای حکومتگران و افکار عمومی دنیا. انتخابات می تواند عاملی برای تغییر معادلات تصمیم گیرندگان مختلف گردد و آنها را به پذیرش هویت ملی و خواسته های ملی وادار کند.

ما با این دیدگاه می توانیم وارد انتخابات شویم و می توانیم با حداقل امکانات نتیجه بگیریم. نیازی به دلالان انتخاباتی نیست. نیازی به پولهای کثیف دزدان و اختلاس گران فعلی و قبلی نیست. به شرطی که فاکتورهایی همچون ماهیت جنبش ملی آذربایجان، ساختار سیاسی حکومت ، استراتژی حکومت بر علیه جنبش ملی و وضعیت کنونی کشور و جهان را درک کرده باشیم. والا شرکت در انتخابات چیزی نیست جز همراهی و همقدم شدن با حکومتگران و کمک به مشروعیت آن. نباید فراموش کرد در انتخابات گذشته سخنان شخص اول مملکت آقای خامنه ای را ؛ زمانی که همگان را به شرکت در انتخابات دعوت کرد. با دقت در جمله " حتی کسانی که نظام را قبول ندارند به خاطر ایران در انتخابات شرکت کنند" می توان اوج نیاز سیستم به انتخابات را درک کرد. نیاز رژیم به انتخابات به خاطر انتخاب اصلح از بین کاندیداها برای اداره کشور نیست. چرا که نهادی که می تواند از بین هزاران ثبت نام کننده هشت نفر صاحب صلاحیت را انتخاب کند، حتما توانایی انتخاب اصلح آنها را نیز داراست. انتخابات وسیله ای برای جبران و ترمیم بحران مشروعیت می باشد. حاصل انتخابات برای نظام فعلی چیزی جز تقویت مشروعیت مشارکتی نیست ؛ مشروعیتی که ضربه نهایی خود را از انتخابات سال 88 خورد.

در این انتخابات به احتمال زیاد مسائل اقتصادی-معیشتی برجسته خواهند شد. مسائلی که بحث و جدال حول آنها در محدوده تولرانس رژیم می باشد. سیاست کلان رژیم با طرح و برجسته کردن این مسائل ، صرفا حل آنها نیست چرا که خود این مسائل زاییده دیگر سیاستهای حکومت می باشد. زمانی که دوستداران واقعی ملت رد صلاحیت، زندانی و طرد می شوند؛ قطعا ریاکاران و فرصت طلبان جای آنها را خواهند گرفت و نمی توان از این مزرعه چیزی جز اختلاس و دروغ و دزدی درو کرد.

برای تصمیم گیری درباره انتخابات باید مسئله اساسی دیگری را نیز در نظر گرفت و آن بیماری پنهان استعمار می باشد از خصوصیات مهم این بیماری نداشتن اعتماد به نفس و اسیر کلیشه ها بودن می باشد. ما به مبارزان خودمان اعتماد و ایمان نداریم . نگاهمان همیشه به غیرخودی هاست. در حالی که ما زنان و مردان میهن پرست و ملت دوست زیادی داریم که از تمام کاندیداهای مطرح شده در انتخابات 40 سال اخیر شایستگی بیشتری برای ریاست جمهوری دارند. در انتخاب کاندیدای مطلوب همیشه دنبال کسانی هستیم که حتما باید سابقه وزارت، استانداری، نمایندگی مجلس و ... را داشته باشند. در حالی که این افراد باید آخرین نفراتی باشند که به ذهنمان خطور می کنند. همیشه اولین سوالی که در مورد معرفی کاندیداهای واقعا ملی گرا مطرح می شود این است که " آیا صلاحیت می دهند؟" . به راستی چرا ما باید به دنبال گرفتن صلاحیت باشیم؟ کانیدای ما باید کسی باشد که بتواند خواسته های واقعی ما را بدون سانسور و داشتن ترس مطرح کند نه کاندیدایی که بتواند صلاحیت بگیرد. کاندیدای ما باید خواستار تغییر وضع موجود باشد ، نه بزک کردن آن و نه گرفتن پتانسیل مردمی تغییر و خنثی کردن آن.

تغییر قانون اساسی و اصلاح آن بر اساس موازین حقوق بشر و به رسمیت شناختن هویت و حق تعیین سرنوشت ملتهای ساکن در ایران هرچند که در اختیار رئیس جمهور نیست قطعا در اختیار ملت است.

نقطه شروع انتخابات برای جنبش ملی آذربایجان باید دقیقا همین جا باشد. انتخابات معطوف به ملت و فتح قلوب مردم ، نه انتخابات معطوف به پستهای رسمی و امتیازات حاشیه ای . آذربایجان امید دیگر ملل ایران می باشد، کاندیدای واقعی آذربایجان می تواند کاندیدای آنها نیز باشد. جنبش ملی آذربایجان باید نماینده واقعی خود را وارد میدان کند و این نماینده نباید سپر کلیشه ها و جریانات حکومتی گردد؛ نباید برای جلب نظر حاکمان گریم و آرایش کند و نباید دست گدایی به سوی شورای تایید صلاحیت دراز کند. برای کاندیدای آذربایجان نافرمانی از دستورات و سیاستهای ناعادلانه و ظالمانه حقی است غیرقابل گذشت و فعالیت انتخاباتی اش باید تا روز رای گیری ادامه داشته باشد. حتی رای دادن فعالان ملی نیز باید حاوی معنا و پیام باشد و این پیام نباید همانند اصلاح طلبان به شکل انتخاب دشمن بد و طرد دشمن بدتر باشد. مقاومت تا آخر باید ادامه داشته باشد. مقاومت در برابر شکنجه ، زندان ، امتیزات کوچک، رقابتهای ناپخته و ...

لطیف حسنی(آراز)

زندانی سیاسی آزربایجان و دبیر تشکیلات یئنی گاموح

زندان رجائی شهر