نیمههای شب بود که از اتوبان جادهی مخصوص به میدان آزادی نزدیک میشدم. ترافیک بیداد میکرد. همهی اتومبیلها به صف شده بودند، بدون اینکه از اصل ماجرا خبری در کار باشد. سرآخر به محل واقعه رسیدم. گشتهای ایست و بازرسی با موانع فیزیکی، باندهای کناری اتوبان را بند آورده بودند. پچپچههای مردم نیز از اینجا و آنجا شینده میشد: لازم نکرده کسی حریم خصوصی و یا حقوق شهروندی حسن روحانی را برایشان تعریف بکند، آنان حریم خصوصی و حقوق شهروندی را از همان اول انقلاب هم هرگز باور نداشتهاند.
…دخترکی را دیدم که داشتند از او سرپایی بازجویی میکردند. مانتوی نازک و کوتاهاش را بهانه کرده بودند. دختر از سر ناچاری برای جلب توجه مردم فریاد میزد که: “روحانی روحانی رأی مرا پس بده”. او انتظار داشت که با همین فریادها شاید رهگذران نیز بهتر و بیشتر با اصل و کُنه ماجرا آشنا شوند. اما این فریادها هرگز فایدهای در بر نداشت. چون زنان پلیس خیلی راحت او را به درون وَن پرت کردند و سرآخر هم صدایش خفه شد.
در محاصرهی گشتِ لباس شخصیها بودیم. اما این لباس شخصیها مثل همیشه معلوم نبود که به کدام ارگان امنیتی و یا حفاظتی وابستگی داشتند. ضمن نگاه به عابران سواره، اتومبیلهایی را که لازم میدیدند وادار میکردند تا کنار بکشند. سپس سرنشینان آن را پیاده میکردند. پیاده کردن مسافران اتومبیل با این بهانه صورت میپذیرفت که ظاهر و پوشش زنان را بهتر ببینند. آنوقت به سراغ صندوق عقب و داشبرد اتومبیل میرفتند. چون برای بدرفتاری با مردم، همیشه بهانهی کافی در اختیار دارند. مانتوهای جلوباز و کوتاه و یا بدون دگمه و همچنین آلبومهایی که مبتذل نام میگیرند، تنها بخش کوچکی از همین بهانهها شمرده میشد. حتا افراد را از هم جدا میکردند و نسبتهایشان را با هم میپرسیدند. جوانان هم از پرخاش چیزی کم نمیگذاشتند و لباس شخصیها نیز اتومبیلشان را توقیف میکردند و ایشان را هم به داخل ون و مینیبوس میکشاندند تا لابد در قرارگاه پلیس یا بسیج بتوانند به پرخاش این گروه از معترضان پاسخ بدهند!
مردم میگفتند که اینها دارند انتقام رأی آوردن حسن روحانی را از جوانان میگیرند. اما حسن روحانی در همین نیمههای شب لابد داشت برای مردم خواب خوش حقوق شهروندی را میدید. خانمی میگفت: فکرش را بکنید خانوادهای صدها کیلومتر جاده را بکوبد تا خودش را به ورودی تهران برساند و آنوقت حالا باید به دلیل مانتوی کوتاه و بدون دگمه در بازداشتگاهی بینام و نشان به سر ببرد. لابد مهمانی رفتن و یا بازگشت به خانه را در حقوق شهروندیِ رییس جمهور اینگونه تعریف میکنند.
هرچند شبها تفتیش عابران سواره وسعت بیشتری میگیرد، ولی در طول روز نیز منکراتیها و گشتهای جور واجور پلیس از مزاحمت برای مردم به خصوص زنان جوان دست برنمیدارند. در اتوبان همت شاهد آن بودم که نیروهای منکراتی از لاین گارد ریل میانیِ اتوبان، دخترکی را حین رانندگی با اشارهی دست به کنار کشیدند، بدون آنکه به عواقب جانی و انسانی این رفتارهای نامردمی بیندیشند. به طبع دختران مظلوم و حرفشنو بهتر به کارشان میآیند. چون دختران حرفهای و کارکشته هرگز به دستور افرادی از این نوع توجهی نمیکنند. مگر آنکه به اجبار آنان را از رانندگی و ادامهی مسیر بازدارند.
گشتهای ارشاد نیروی انتظامی به تازگی یاد گرفتهاند که در کوچهها و خیابانهای فرعی، پشت درختان و یا موانع فیزیکی خودشان را مخفی و پنهان کنند. چنانکه افراد ارشاد ضمن این دام به راحتی دختران رهگذر را گیر میاندازند. در نمونهای از همین دامگستریِ گشتهای ارشاد، دخترکی را دیدم که داشتند از او سرپایی بازجویی میکردند. مانتوی نازک و کوتاهاش را بهانه کرده بودند. دختر از سر ناچاری برای جلب توجه مردم فریاد میزد که: “روحانی روحانی رأی مرا پس بده”. او انتظار داشت که با همین فریادها شاید رهگذران نیز بهتر و بیشتر با اصل و کُنه ماجرا آشنا شوند. اما این فریادها هرگز فایدهای در بر نداشت. چون زنان پلیس خیلی راحت او را به درون وَن پرت کردند و سرآخر هم صدایش خفه شد.
اینجا تنها نیروهای امنیتی نیستند که با امنیتی کردن جامعه دارند انتقام خودشان را به جای روحانی از مردم میگیرند. بلکه با آغاز دور دوم ریاست جمهوریِ حسن روحانی باندهای قاچاق دارو نیز فعالتر شدهاند. یادآور میشود که طی چهار سال گذشته کارخانههای داروسازی از بالابردن قیمت داروها همواره منع شدهاند. این موضوع در حالی اتفاق میافتد که کارخانهها همه ساله مجبور شدهاند برای خدمات آب، برق، تلفن، گاز، عوارض و مالیات دولتی، ارقام بیشتری را به دولت و شهرداری بپردازند. همچنین کارخانهها جدای از این، بنا به مصوبات دولتی یا به تعبیری “شورای عالی کار” همه ساله مزد کارگرانشان را ترمیم نمودهاند. روند حاضر موجب شده تا بسیاری از کارخانهها از تولید داروهایی که برایشان به صرفه نیست، دست بکشند. در همین راستا ظرف یک ماه گذشته خط تولید بیش از شصت نوع داروی سرطانی و یا بیماریهای خاص از سوی کارخانههای داروسازی تعطیل شده است. تبعات غیر انسانی این موضوع با به خطر افتادن سلامت و تندرستی همین گروه از بیماران بیشتر آشکار میگردد.
خانمی ضمن تمثیلی زیبا در اتوبوس فریاد میزد که ما از ترس گرگ به مار پناه بردهایم، اما این مار هم هر لحظه ما را نیش میزند.
چنانکه چند شب پیش در داروخانهی شبانهروزی سیزده آبان با حجم زیادی از مردم مواجه شدم که نسخههایشان هرگز پیچیده نمیشد. پاسخ همهی کارکنان داروخانه به این مشتریان از یک جمله فراتر نمیرفت: داروی شما موجود نیست. اما همین داروها را دلالهای دم درِ داروخانه خیلی راحت کف دست مردم میگذاشتند و پول بازار سیاهِ دارو را نیز از ایشان میگرفتند.
هر چند فحش دادن کار درستی نیست، ولی همهی مردمی که در این داروخانهها جمع میشوند و از سر ناچاری و لاعلاجی به رهبر و رییس جمهور و مدیران تحمیلیشان با نام و نشان فحش میدهند. چون هیچ راهی جهت ابراز عقیده برای مردم باقی نگذاشتهاند. برخلاف آنچه که دولت روحانی در خصوص ارتقای بهداشت عمومی مردم و بیمهی سلامت تبلیغ میکند، نارضایتی از حوزهی درمان هر روز فزونی میگیرد.
با پیروزی روحانی در دور دوم انتخابات انگار فروشندگان ارزاق عمومی مجوز لازم یافتند تا کالای خودشان را به هر قمیتی که میخواهند به دست مردم برسانند. چون از دولتیان دیگر کسی نیازی نمیبیند تا از روند رو به فزونی گرانی ارزاق جلوگیری به عمل آورد. حبوبات را تا کیلویی هیجده هزار تومان رساندهاند. پیاز از کیلویی سه هزار و پانصد تومان پایین نمیآید که رشدی دویست و پنجاه در صدی را نشان میدهد. قیمت انواع گوشت را نیز تا کنون ظرف همین چند هفته بیش از بیست درصد افزایش دادهاند. این به معنای آن است که خرِ حسن روحانی را برای همیشه از رودخانهی انتخابات عبور دادهاند.
حکایت ما، کارتون از اسد بیناخواهی
حکایت ما، کارتون از اسد بیناخواهی
از سویی مردم قریب چهل سال است که همان قیافههایی را بر کرسی قدرت میبینند که همواره از پیش دیدهاند. روحانی نیز همانند محمد خاتمی دوست ندارد و نمیتواند از این کاستِ حکومتی پا فراتر بگذارد. ولی مردم انتظار تغییری را میکشند که این تغییر نه از روحانی برمیآید و نه از هیچ اصلاحطلب درون حکومتیِ دیگر. خانمی ضمن تمثیلی زیبا در اتوبوس فریاد میزد که ما از ترس گرگ به مار پناه بردهایم، اما این مار هم هر لحظه ما را نیش میزند.
نارضایتی مردم برای ثبت نام فرزندانشان در مدارس دولتی هر روز شکل حادتری میگیرد. مشکل است که بتوان کودکی کلاس اولی را به همین آسانی در مدرسهای ثبت نام کرد. فقط پول ثبت نام میلیونی نمیخواهند بلکه آشکارا و علنی رشوه هم میخواهند. تازه برای همهی اینها باید از اینجا و آنجا سفارش و توصیه نیز به همراه داشت. حتا مدیران مدارس برای ثبت نام فرزندان افغانهای از اینجا مانده و از آنجا رانده نیز به کمتر از دو میلیون تومان رضایت نمیدهند. اما مردم در مدیران ارشد حسن روحانی چنان توانی نمیبینند که آنان بتوانند به سنتهای تیولداری در نظام جمهوری اسلامی پایان بخشند. چون خود این مدیران نیز بلااستثنا از تیولداران سنتی و همیشگی همین نظام شمرده میشوند.
مردم عادی از سر ناچاری و لاعلاجی به دین پناه میبرند و از عجز و استیصال به هر امامزادهی بیاعجازی دخیل میبندند. اما در عین حال همین دینباوران در طول روز از تبلیغ خود علیه خدا، پیغمبر و آخوند چیزی نمیکاهند. بحثهای عمومی علیه مذهب دولتی در اتوبوسها و صفهای عمومی شنیدنی است. مردم عادی با همین حرفها و جُکهایی که از روحانیان حکومتی تعریف میکنند، خودشان را التیام میبخشند. ضمن آنکه کسی از ایشان به توانایی روحانی در حل و فصل مشکلات جامعه از پایه و اساس باور ندارد. اما مقاومتهای مردمی در قبال حکومت، کمتر سازمانیافته و متشکل عمل میکند. چراکه حکومت با هر نوع تشکل و جمعی از پایه و اساس سر سازگاری ندارد. در نتیجه نمونههای فردی و شخصی اما همگانی مخالفت مردم با وضع موجود در هر جایی از جامعه به چشم میآید.
هفتهی پیش مرد کهنسالی سر چهارراه جمهوری- ولی عصر ایستاده بود و با فریاد بلند به رهبر و روحانی فحش میداد. عابران پیاده و سواره همه میخندیدند. حتا خود پلیس هم که سر چهاراه ایستاده بود، میخندید. ولی کسی کاری به کارش نداشت و او یکریز رهبر و رییس جمهور را به باد فحش گرفته بود. از عابران پیاده کسی میگفت که فرق این رژیم با آن رژیم در آن است که اینها “فحشخور”شان خوب است و بر خلاف رژیم پیشین لااقل در این خصوص کاری به کسی ندارند.
شخص دیگری باز در اتوبوس فحشهایش را این بار مثل نقل و نبات برای مردم هدیه میفرستاد که چرا همگی بار دوم به روحانی رأی دادهاند. به آرامی از او پرسیدم: خودت به روحانی رأی ندادهای؟ او با پرخاش و فریاد، داد کشید: چرا منِ احمق هم هر دو بار به او رأی دادهام. میپرسم خوب پس مشکل کجاست؟ یادآور میشود که به بانکی که از آن حقوق بازنشستگی میگیرد مراجعه کرده که دو میلیون تومان وام بگیرد. ولی بر خلاف اطلاعرسانی دولت دو نفر ضامن میخواهند آن هم با چک و سفته. پیرمرد بازنشسته سپس توضیح میدهد: آنوقت این بانکیها بدون ضامن و چک و سفته، در پناه قانون و دوستیِ دولت، هست و نیست مردم را به غارت بردهاند.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی همه روزه گروههایی از خبرنگاران خود را بین مردم میفرستد تا از رهگذران خیابان در خصوص مطالباتشان از دولت روحانی مستندسازی به عمل آورند. ولی خبرنگاران افرادی را که برای مصاحبه میپذیرند از قبل آموزش میدهند، تا همگی بگویند: همانگونه که رهبر معظم فرمودهاند دولت باید برای جوانان کار پیدا کند تا تولید افزایش یابد. به طور طبیعی در این مصاحبه رهبر به عنوان نمایندهی اپوزیسیون مردمی رو در روی دولت حسن روحانی قرار میگیرد که او را به ناتوانی و عجز در برآوردن معیشت و گذران مردم متهم نماید. یکی از همین خبرنگاران دولتی در پیادهرو جلوی کسی سبز شد تا مقابل دوربین پاسخ کلیشهای همین پرسشها را از او فیلم بگیرد. او هم خیلی راحت گفت: میدانی چیست رهبر و رییس جمهورتان از مادری واحد زاده شدهاند. اگر هم خواسته باشی نشانی آن مادر را نیز به شما میدهم. خبرنگار یاد شده با شنیدن همین حرفها از ترس و واهمه دُمش رو کولش گذاشت و دررفت.