صلیبیها دویست سال پیش برای فارسها تاریخ و هویت جعل کردند ما تورکان آذربایجان هم بیست سال است داریم تاریخ حقیقی خود را می نویسیم، و این حق مسلم ماست؛ اما به راستی چرا لرزه بر اندام جهان و جهانیان افتاده است؟

عنصر فارس در ایران تا دویست سال پیش، دقیقاً تا قبل از 1815 م. یعنی سال نوشته شدن کتاب تاریخ ایران توسط سرجان ملکم انگلیسی استاد اعظم فراماسونری و عضو ارشد کمپانی هند شرقی انگلیس اساساً تاریخی نداشت. این استعمار انگلیس بود که برای این قوم نه چندان مهم و موثر تاریخ نوشت یا بهتر بگوییم تاریخ و هویت و شناسه و شناسنامه تراشید.

حاکمیت جمهوری اسلامی ایران و حاکمیت پهلوی خود برایند انقلاب مشروطیت است. انقلاب مشروطیت بزرگترین خودزنی سیاسی ملت تورک آزربایجان در تاریخ معاصر ممالک محروسه محسوب می شود. خود انقلاب مشروطه و نیز ظهور حاکمیت پهلوی به دنبال آن نتیجه تلاشهای ۴۰۰ ساله تشکیلات فراماسونری و کمپانی هند شرقی هلند فرانسه و مخصوصا انگلستان است. تاریخ معاصر ایران بهتر است از اوایل دوره قاجار و ورود سرجان ملکم انگلیسی استاد اعظم فراماسونری و عضو ارشد کمپانی هند شرقی انگلیس به دربار فتحعلی شاه قاجار شروع بشود. سرجان ملکم اولین تاریخ ایران را نوشت. البته قبل از آمدن او به دربار قاجار سر هارتفورد جونز، استاد اعظم فراماسونری و عضو ارشد کمپانی هند شرقی انگلیس به عنوان نخستین وزیر مختار بریتانیا یا نخستین سفیر کبیر بریتانیا به دربار قاجار گسیل شده بود. در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران آمده است که این مهرۀ شوم استعمار در راه فراماسون کردن (صلیبی، نژادپرست، پارس پرست و ضد تورک و ضد عرب کردن) رجال عمدتاً تاجیک (فارس) ایرانی در دربار فتحعلی شاه قاجار می کوشید و در این راه خیلی موفق شد به طوری که با افتخار می نویسد: «... از بزرگان ایران هر کسی را که توانستم فراماسون کردم و برای آمدن سر جان ملکم زمینه را آماده ساختم ...» (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج ۱، صص 15-17).

تاریخ ایران سرجان ملکم با تاریخ های سنتی ایران قبل از آن، مانند تاریخ بیهقی، تاریخ یعقوبی، تاریخ بلعمی، تاریخ جهانگشاری جوینی، جامع التواریخ، ظفرنامه تیموری و غیره تفاوت ذاتی و ماهوی و داشت؛ چون بر خلاف تاریخ نویسی سنتی که مبتنی بر ایدئولوژی نژادپرستانه نبودند، ایدئولوژی برتری نژادی و تمدنی عنصر فارس و نفرت به دو نژاد تورک و عرب را محور جهان بینی و نگرش خود قرار داده بود. به بیان دیگر تاریخ سر جان ملکم، تاریخی بر اساس مطامع نژادپرستانه استعمار صلیبی اروپایی و در جهت جعل تاریخ و تاریخ تراشی و هویت تراشی برای قوم فارس و یهودیان بود نه تاریخ حقیقی ملتهای موجود در ممالک محروسه ایران. تفاوت تاریخ سرجان ملکم با تواریخ سنتی و بومی ایرانی این بود که عنصر پارس در تاریخ او اساس کرفته شده بود و پارسها و هخامنشیان برای نخستین بار معرفی و برجسته شده بودند و کوروش و داریوش کشف و معرفی شده و خیلی بزرگ و برجسته شده و به صورت نژادپرستانه ای تقدس پیدا کرده بودند و اساسا عناصر عرب و تورک و اسلام تحقیر و کوچک شده بودند.

تاریخ نویسی سنتی ایرانی این گونه نبود بعد از اسلام اساسا شاهان و قهرمانان تورک و عرب مسلمان ستایش شده بودند؛ مثلا تاریخ ارزشمند بیهقی سرشار از ستایش از لیاقت و درایت و قدرت ترکان حاکم غزنوی است چون ابوالفضل بیهقی در دربار مسعود غزنوی زندگی می کرده است، خود و امثال خود را تاجیکان بندۀ بارگاه سلطان مسعود تورک غزنوی معرفی می کند.

تاریخ نویسی سنتی ایرانی آثار درخشانی را شامل می شود تاریخ بیهقی تاریخ یعقوبی تاریخ مسعودی جامع التواریخ تاریخ جهانگشای جوینی، ظفرنامه تیموری، ناسخ التواریخ و غیره. در هیچ کدام از این تواریخ اثری از هخامنشیان، کوروش و داریوش نیست.

چرا سرجان ملکم چنین تاریخی نوشت؟ چرا تاریخ هشت هزار ساله تمدن در ایران را به دو هزار و پانصد سال و دقیقا دوره حاکمیت پارسهای هخامنشی و به قدرت رسیدن کوروش یهودی محدود کرد؟ چرا عنصر پارس در تاریخ سرجان ملکم چنان برجسته شد که ایران را مساوی با پارس کرد؟ چون عنصر تاجیک را خوب شناخته بود. عنصر تاجیک ۱۲۰۰ سال به عنوان کاتب و شاعر در دربار عنصر تورک خدمت کرده بود و عقده حاکمیت داشت. این عنصر، که در تاریخ ایران سرجان ملکم برای نخستین بار پارس یا فارس نامیده شد، تا به ناروا و به دروغ صاحب افتخارات تاریخی قوم پروتوروس پارس و از تبار آنها معرفی شود، نخبگان تاجیک متملق، مکار، هزار چهره، چاپلوس، نان به نرخ روز خور و فوق العاده فرصت طلب و عقده ای بودند و از هر کاری برای رسیدن به قدرت و حاکمیت ابا نداشتند. ویژگی بارز نخبگان عنصر تاجیک اطاعت محض و چاپلوسانه و خاکسارانه از اربابان صلیبی و یهودی و بی رحمی و سنگدلی و ناجوانمردی نسبت به ملتهای زیردست ایران بوده و هست. همان گونه که در سدۀ اخیر به عیان مشاهده می شود. عنصر تاجیک، بر خلاف عنصر تورک که اصالت، نجابت و آزادگی و قدرت و شجاعت و شهامت داشت و زیر بار ظلم نمی رفت، برای رسیدن به مطامع خودش، مانند مار جلوی بیگانگان می خزید و مثل فرش زیر پای صلیبیان پهن می شد و اظهار نوکری مطلق و اطاعت و بندگی می کرد، پس باید به قدرت می رسید، تا صلیبیان به دست آنها به مطامع استعماری خودشان در جهت چاپیدن ثروتهای مادی و معنوی ایران می رسیدند. این هدف اصلی صلیبیان فراماسونر و یهودیان تاریخ جعل کن نوکر آنها بود.

انگلیسیهای صلیبی ضد تورک ضد عرب و ضد اسلام از ۳۰۰ سال قبل از چاپ کتاب تاریخ ایران سرجان ملکم در قالب کمپانی هند شرقی فعالیت کردند و تاریخ ایران سرجان ملکم نتیجه تلاشهای اساتید اعظم یهودی فرماسونری صلیبی در دانشگاههای آکسفورد، لندن، منچستر، آمستردام و امثالهم بود. چون سرجان ملکم یک سفیر بود و یک سفیر نمی تواند وقتی برای کتاب نویسی و تاریخ جعل کردن داشته باشد.

در حدود ۱۷۵۴ م. یعنی 61 سال پیش از چاپ شدن تاریخ ایران سرجان ملکم، انکتیل دوپرن فرانسوی، عضو کمپانی هند شرقی انگلیس و از اعضای فراماسونری صلیبی مدعی شد که اوستای مفقود را کشف کرده است. او مدعی شد که این نسخه از پارسی های هندی به دستش رسیده است. پارسیهای هندی دست پرورده سازمانهای مخفی مخوف ماسونی و کمپانی هند شرقی بودند. صلیبیان و یهودیان بر اساس افسانه های همین اوستای مجعول به همراه افسانه های شاهنامۀ فردوسی که هر دو پر از دروغهای مسلم بودند، شروع به تاریخ سازی برای قوم فارس کردند.

اساساً انگلیس، هلند، فرانسه و در کل صلیبیان غربی برای استعمار ملل شرق در کنار لشکرکشی، تاریخسازی می کردند؛ چون تاریخ هویت ساز است و به یک ملت هویت می بخشد. انگلیس هند را استعمار کرده بود و هندیها می دیدند که هست و نیستشان غارت می شود و ساکت نمی ماندند. انگلیس دست به کار شد دانشگاههای منچستر، آکسفورد، لندن و غیره کار تئوریزه کردن تاریخ و هویت جعلی استعماری را بر عهده کرفتند. صلیبیها از علم زبان شناسی سو استفاده کردند. روی زبان سنسکریت ( هندی باستان) کار کردند و مشابهاتی بین لغات هندی و اروپایی کشف کردند و همین مشابهات لغوی را بهانه ای برای مطرح کردن یکسانی نژاد کردند و نژاد آریایی را مطرح کردند و مدعی شدند نژاد اروپاییها، هندیها و ایرانیها یکی است و آن نژاد آریایی است! راستی چه تشابه نژادی و ژنتیک بین انگلیسیها و آلمانیهای موبور چشم آبی با ملتهای ایران وجود دارد، با شیطنت از این امر درمی گذشتند. مدعی شدند که ما اروپاییان و شما هندیها و ایرانیها دارای خون و نژاد مشترک هستیم و خون و نژادمان با این عربها و تورکها فرق می کند. پس در حقیقت اساس بحث و حرف اروپاییهای صلیبی زبانشناسی بود (زبانهای هند و اروپایی، هند و ایرانی و غیره) ولی این به اصطلاح محققان و دانشمندان بی نظیر این تشابهات صوری زبان شناختی را با شیطنت به نژاد، یعنی مباحث زیست شناسی و انسان شناسی زیستی ربط دادند. برای ایضاح حرفم مثالهایی می زنم: در فارسی پدر، مادر، برادر دختر و ... داریم در انگلیسی هم مشابه این ها را به صورت father، mother، brother،daughter و ... داریم. اینها مشابهات زبانی طبیعی هستند؛ چون ریشه زبانهای فارسی و انگلیسی یکی است. این مشابهات زبانی هرگز به معنی یکی بودن نژاد هندیها یا فارسهای رنگین پوست با انگلیسیها و آلمانیهای سفیدپوست موبور چشم آبی نیست؛ اما استعمار دنبال گول زدن ملتهای استعمار شده و ایجاد مهر و محبت نژادی بود تا هندیان و ایرانیان آنها را برادران و خواهران خونی و نژادی خودشان بشمارند و به آنها محبت نژادی و خویشاوندی داشته باشند. خوب تا حالا چی داریم؟ اوستای مجعول نوشته شده به دست ماموران زبده استعمار و تاریخ ایران نوشته همانها. این از فعالیتهای خارج از ایران صلیبیان بود چون سرجان ملکم تاریخ ایرانش را در هند نوشت و در لندن منتشر کرد! حال ببینیم عوامل فراماسونری صلیبی انگلیسی در داخل ایران چه کردند؟ تاریخ مجعول را توسط مهرهای ماسونی خود به ایران وارد کردند و لژهای فراماسونری باز کردند و تاریخ ایران سرجان ملکم و سر پرسی سایکس را اساس جعل تاریخ و هویت تراشی برای قوم فارس کردند.

از سوی دیگر همین ماسونهای صلیبی، سر هارتفورد جونز، سرجان ملکم، سر گور اوزلی، جمیز موریه به نمایندگی از دولت متبوعشان بریتانیا، به ظاهر با پادشاهی قاجار متحد بودند ولی هنگام حمله روسیه تزاری به ایران در جنگهای اول سپاه قاجار با روسیه بین سالهای 1804م. تا 1813م. در اصل به نفع روسیه وارد عمل شدند. همه قشون عباس میرزا که در مقابل روسیه ایستادند و در جلوی توپهای پسکویچ روسی تکه تکه شدند تورک آذربایجانی و نیز تالشهای آذربایجان بودند. پدران فارسهایی که اکنون ادعای وطن پرستی می کنند و «ای ایران ای مرز پرگهر» سر می دهند و به صورت مکارانه و بی شرمانه ای ما حق طلبان و هویت طلبان آزربایجانت را به پانترکیست بودن و ضدیت با ایران متهم می کند، در آن دوران پر خوف و مرگ، پدران رشید ما را در مقابل روسها، خائنانه تنها گذاشته بودند. آنها، اعم از ملاها، سیدها و افراد غیر ملا- سید، دسته دسته به اروپا و مخصوصاً شهرهای لندن، پاریس و آمستردام (کانونهای ماسونی غرب) می رفتند، جذب فراماسونری صلیبی غرب می شدند و خود را آمادۀ برگشت به ایران و تبلیغ ایران پارس آریایی و نفرت پراکنی علیه عربها، تورکان و اسلام می کردند تا زمینه را برای انقلاب مشروطیت و ساقط کردن حاکمیت سنتی تورکان قاجار فراهم کنند.

جمیز موریه، که منشی سفارت انگلیس در ممالک محروسۀ قاجار بود، مأمور شد تا با فرمانده ارتش روسیه (ژنرال پسکوویچ) در آن سوی ارس ملاقات کند. این عضو فراماسونری انگلیس، در مأموریت رسمی خودش، تمام صاحب‌منصبان انگلیسی را که در قشون عباس‌میرزا، در جبهۀ جنگ با روسیه، بودند، همراه برداشته و به اتّفاق سر گور اوزلی به طهران آورد و اوزلی خبر جمع‌آوری صاحب‌منصبان انگلیسی ارتش قاجار را به اطّلاع فرمانده روسی رسانید تا به سپاهیان آزربایجان بی‌ترس از صدمه زدن به انگلیسی‌های خبیث و خائن یورش برند.

چند روز بعد روس‌ها که با گزارش مخفی جاسوسی انگلیسی‌ها از وضع قشون عباس‌میرزا، یعنی مکان نامناسب اردو زدن آنها به پیشنهاد انگلیسی‌ها در دشت باز و در تیررس توپ‌های روسی و نیز اطّلاع دادنِ آرایش نظامی، تعداد توپ‌ها و سربازان قاجار به ژنرال روسی و امثالهم و نیز رفتن افسران و صاحب منصبان انگلیسی اطّلاع حاصل کرده بودند در محلّی موسوم به «آسلاندوز» (اصلاندوز: آسلان: شیر، دوز: دشت) به سپاه تورک قاجار شبیخون زدند.

آری! افسران انگلیسی از جمله لیندسی اطلاعات دقیق قشون قاجار را مخفیانه به روسها دادند و سبب شدند لشکر ایران در دشت باز و بی حفاظ آسلاندوز (آسلان: شیر، دوز: دشت) در تیررس توپهای روسیه اردو بزند. مشاور توپخانۀ ارتش قاجاری در جبهۀ آسلاندوز، که عباس میرزا از آنها مشاوره نظامی می گرفت، یک افسر انگلیسی به نام لیندسی بود و توپخانۀ قاجار با هدایت و به اصطلاح گرای اشتباه دادنِ این مأمور رسمی انگلیسی خبیث نیروهای خودی را به توپ و گلوله بست و سبب شدند که توپخانه تورکهان آزربایجان، سپاه خودش را به توپ ببندد و بالاخره لشکر ۳۰ هزار نفری عباس‌میرزا، که همگی تورک و آزربایجانی بودند، در مقابل قوای ۸ هزار نفری پسکوویچ روس شکست تلخ و استخوان شکن خورد (ر.ک. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج۱، صص۲۳- ۲۶-۲۸).

سپاه قاجار و در اصل سپاه تورکان آزربایجان آذربایجان شکست خورد و قرارداد گلستان تحمیل شد. سر گور اوزلی سفیر انگلیس بین روسیه و ایران واسطه شد تا این قرارداد نوشته شود. در ادامه در سال ۱۸۲۵ م./ ۱۲۴۰ هـ.ق/ ۱۲۰۴ هـ.ش روس‌ها زیاده‌طلبی کرده ایره‌وان را که در آن زمان ایالتی از ایالات شمال آزربایجان و تماماً تورک‌نشین و مسلمان‌نشین بود، طلب کردند. به تحریک ملا- سیدهای تبریز جنگ دیگری بین آزربایجان و روسیه در می‌گیرد که در ابتدا با پیروزی سپاه تورکان آزربایجان همراه بود ولی در نهایت این سپاه در سال ۱۸۲۸ م. / ۱۲۴۳ هـ.ق ۱۲۰۷ هـ.ش شکست خورده و تا رود آراز عقب نشست و معاهدۀ ترکمنچای بین فتحعلی‌شاه و روس‌ها بسته شد و ایره‌وان (ارمنستان کنونی) به اضافۀ نخجوان و بخشی از دشت موغان به روس‌ها داده شد.

جالب این که عامل اصلی انعقاد هر دو معاهده استعماری گلستان و ترکمانچای نه روس‌ها بلکه فراماسون‌های صلیبی انگلستان سر گور ازولی، سر جان ملکم، سر هارفورد جونز، جمیز موریه و دیگران بودند که با یاری به برادران صلیبی روس خودشان و خیانت مسلم به آزربایجان سبب نوشته شدن دو معاهده شدند. نویسنده این معاهده‌های شوم از نخستین اعضای لژهای فراماسونری انگلستان بود: میرزا ابوالحسن‌خان شیرازی معروف به ایلچی فرزند محمدعلی خان اصفهانی. در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران مرحوم اسماعیل رائین شرح ماوقع را به صورت مبسوط نوشته است.

عباس میرزای تورک قاجار وطن پرست بود هر دانشجویی که به خارج می فرستاد، متاسفانه مرعوب تمدن غرب شده و در دام تشکیلات صلیبی فراماسونی می افتاد. انگلستان و روسیه با همکاری هم خوب کمر آذربایجان را که در دوره قاجار قدرتمندترین، پرجمعیت ترین و آبادترین نقطۀ ایران بود، شکستند و این مقدمه ای بود برای اکنون قبرستانهای قدیمی اردبیل و نمین پر از شهدای تورک و تالش جنگهای ایران و روسیه است.

فتحعلی شاه قاجار از نظر عرق تورک بودن ضعیف بود برای همین بعد از مرگ عباس میرزای قهرمان، دربار او با توطئه انگلیسیهای خبیث سرجان ملکم، سر گور اوزلی، سر هارتفورد جونز و دیگران پر شد از رجال و میرزابنویسهای فارس که به آنها تاجیک می گفتند و آنها رابه اردوی ایران راه نمی دادند.

زبان دربار قاجار در دورۀ فتحعلی شاه، تاجیکی ( فارسی) شد واین برای اولین بار بود که در دربار شاه تورک، زبان رسمی فارسی شود. صفویان مخصوصا در زمان شاه عباس به بعد در اصفهان بود؛ اما زبان رایج و رسمی در دربار صفویان تورکی بود و تاجیکان که در زمان آنها هم به اردو راه نداشتند به آموختن زبان تورکی افتخارها می کردن و سر و دست می شکستند.

بعد از فتحعلیشاه محمدشاه به قدرت رسید که تعصب و عرق تورکی داشت. در زمان او هم انگلیس خبیث آرام نگرفت. انگلیس به افغانستان کنونی که اون موقع هرات نامیده می شد، حمله کرد.جنگجویان کدام ملت در قالب قشون قاجار به جنگ انگلیس رفت؟ آری. باز هم ملت تورک آذربایجان. چون اردوی قاجار اساسا خالی از سرباز تاجیک بود. این بار پدران رشید ما جلوی توپها و تغنگهای انگلیسها و هندیهای بدبخت اردوی بریتانیا تکه تکه شدند. با خیانت پارسیان ماسون هند و رجال یهودی الاصل فارس زبان و فارسهای خودفروختۀ فراماسون داخل ایران دوباره قشون ایران شکست خوردند و خون سرخ پدران غیور تورک ما هدر رفت. پدران ما تورکان آذربایجان در جبهه های جنگ جلوی دشمنان خونی صلیبی روس و انگلیس تکه تکه می شدند پدران مدعیان ایران پارس آریایی چه می کردند؟ گله گله به سوی غرب به لندن و پاریس و آمستردام می رفتند و در لژهای مخفی و مخوف فراماسونری تعلیم می دیدند. هدف چه بود؟ گرفتن حاکمیت سنتی ایران از تورکان و دادن آنها به فارسها. یکی از این فراماسونهای صلیبی ضد تورک و ضد اسلام میرزا ملکم ارمنی بود که با سرجان ملکم انگلیسی تشابه اسمی جالبی دارد. مرحوم اسماعیل رایین در کتاب ارزشمند سه جلدی فراموشخانه و فراماسونری در ایران می نویسد: «فراماسونری به وسیلۀ میرزا ملکم خان (ارمنی) وارد این منطقه (ایران) گردید و در ظرف مدّت کمی تمام ناراضیان (از حکومت تورکان قاجار) به ویژه «ملّاها و سیّدها» در آن گرد آمدند» (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج.1، ص525). ملاها و سیدها و ناراضیان عموما تاجیک (فارس). هدفشان مشخص بود: گرفتن حاکمیت از تورکان و دادن آن به فارسها. چون این امر به همین راحتی نبود و آزربایجان پرجمعیت ترین مملکت ممالک محروسه قاجار بود و اهالی اش را تورکان تشکیل می دادند، برای فریب آنها هدف نامقدس و شوم خودشان را زیر تبلیغات «مشروطه طلبی، مشروعه طلبی، حق طلبی، حمایت از مظلومان و ستمدیدگان و دموکراسی خواهی» پنهان کردند و توانستند مبارزان ساده مذهبی ملت تورک چون ستارخان و باقرخان را بفریبند و با خود همراه سازند.

فارسهایی که اکنون با تاریخ جعلی سرجان ملکم صاحب تاریخ، هویت و شناسنامه جعلی باشکوه شده بودند. بعد از محمدشاه نوبت به ناصرالدین شاه رسید. در زمان او لژهای مخفی فراماسونی مانند قارچ در تهران و شهرهای دیگر روییدند و فعالیتهای زیرزمینی و مخفی قدرتمندی کردند و زمینه را برای برانداختن حاکمیت تورک قاجار و رساندن عنصر فارس به حاکمیت انجام دادند.. شاه قاجار موقعی متوجه خطر شد که فتنه باب به تحریک انگلیس شروع شد. همین لژهای ماسونی انقلاب مشروطیت را راه انداختند و در جهت منافع انکلیس و روسیه هدایت کردند.

چه کشورهایی به ایران حمله کردند و ایران را از غرب و شرق تکه تکه جدا کردند؟ روسیه و انگلیس.

اما نوک تیز حمله تاریخ نویسی صلیبی به کدام ملتها نشانه رفته بود؟ تورکها و عربها!

آیا اهل تفکر پانفارس و پان ایرانیست و مانقورتهای نوکر آنها که ادعای وطن پرستی و ایران پرستی می کنند، تاریخ ایران را نخوانده اند و نمی اندیشند که چرا تاریخ و هویت ایران پارس آریایی بر اساس ضدیت با دو عنصر عرب و تورک و عدم ضدیت با دو عنصر روس و انگلیس پایه گذاری شده است؟ آیا اینها طبق ادعایشان وطن پرست و ایران دوست هستند؟ پس اگر وطن پرست هستند چرا حمله کنندگان، لشگرکشی کنندگان و تجزیه کنندگان واقعی ایران، روسها و انگلیسها را رها کرده اند و یقۀ ترکها و عربها را چسبیده اند. آیا اینها نوکر روس و انگلیس نیستند؟

تاریخ سرجان ملکم و بعد از او سر پرسی سایکس، کلیشه و قالب ثابت تاریخ نویسی نوین ایران و سرمشقی برای مهره های فراماسونر پانفارسی چون حسن پیرنیا، عبّاس اقبال آشتیانی، ذبیح الله صفا، جلال الدّین همایی و ... شد. این تاریخ به تمام ملل ایران القا می کرد: ایران سرزمین آریاییان و پارسها است تاریخ شکوهمندش از پارسها و هخامنشیان شروع می شود در زمان هخامنشیان و ساسانیان ملت ایران خوشبخت و پیشرفته بودند و همه بدبختیهای ما با حمله اعراب مسلمان در 1400 سال پیش از یک سو و حکومت ۱0۰۰ ساله ترکان از سوی دیگر شروع شد. به بیان دیگر این تاریخ یک ایدئولوژی منحط نژادپرستی را به نفع قوم فارس و به ضرر دو ملت بزرگ تورک و عرب تئوریزه می کرد.

اما آیا ایران حقیقتاً سرزمین آریاییان و پارسهاست؟ آیا اقوام کهن تورک سومر، ایلام، ماننا، ساقا، لولوبی اورارتو و غیره از هشت هزار سال تا کنون در ایران نبوده و تمدن و فرهنگ و آثار تاریخی و فرهنگی نداشته اند؟

تاریخ صلیبی هم انگلیسها و روسها را برادران خواهران همخون و همزبان ایرانیان می کرد و هم تورکها را که اکثریت ساکنان ایران بودند را، از بیخ و بن انکار می کرد. چون این انکار تورکان که از هشت هزار سال پیش اکثریت انسانهای ایران را تشکیل می دادند، به این راحتی و آسانی نبود. صلیبیان فراماسونر از مانقورتهای تورک بهره بردند که ملت تورک آزربایجان و تمامی تورکان ایران را قانع کنند که آنها تورک و از نژاد تورکان توران و تورکیه نیستند بلکه ایرانی نژاد و آریایی هستند. آری! تاریخ جعلی ایران پارس آریایی را استعمارگران صلیبی ضد تورک نوشتند و نخبگان تورک آزربایجان آن را تئوریزه کردند. مانقورتهای خائن فراماسونی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف)،حاج میرزا زین العابدین مراغه ای، عبدالرّحیم نجّارزادۀ تبریزی طالبوف، جلال الدّین میرزا قاجار (پسر فتحعلی شاه)، رضاقلی خان هدایت (بزرگ خاندان هدایت)، میرزا آقا تبریزی، میرزا اسماعیل خان تبریزی، میرزا علی اکبر دهخدا و دیگر مانقورتهای خائن در کنار فراماسونهای ضد تورک و ضد عرب خبیث دیگر مثل میرزا آقاخان کرمانی در کار تئوریزه کردن ایدئولوژی نژادپرستانه و ضد تورک ایران پارس آریایی، مطرح شده در تاریخ ایران سرجان ملکم کوشیدند و زمینه را برای انقلاب ضدتورک و ضد آزربایجان مشروطیت فراهم آوردند.

آری! انقلاب صلیبی انگلیسی ضد تورک مشروطیت ثمرۀ کتابها و مقالات تورکی و فارسی مانقورتهای فراماسون آزربایجان و ماسونهای فارس، ارمنی و یهودی به همراه نوشته های فراماسونرهای صلیبی چون جمیز موریه بود. بعد از صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه قاجار است تاریخ چهاردهم مرداد سال 1285 ه. ش/ 1906م. اتفاق افتاد و این صدور فرمان، قدرت گرفتن عنصر فارس در ایران و سیاه روزی و خودزنی سیاسی ملت تورک در ایران شروع شد؛ چرا که بعد از این، صلیبیان ابتکار عمل را به کلی به دست گرفتند و مجلس به اصطلاح شورای ملی را پر کردند از مهره های فارس، ارمنی، یهودی فارس پرست فراماسون خودشان، به خواست همین مهره ها بود «ممالک محروسه قاجار» به مملکت ایران» تغییر نام داد و زبان تورکی از رسمیت افتاد و کمر ملت تورک شکست و مسیر برای تحقق تفکر فارس پرستانۀ ایران پارس آیایی هموار شد. البته این امر یعنی خارج کردن قدرت سیاسی از دست تورکان و دادن آن به فارسها به همین آسانی نبود و محمدعلی شاه قاجار سال 1909م. / 1288ه.ش. / 1328 ه.ق با به توپ بستن مجلس فراماسونهای انگلیسی آخرین مقاومت خود را در جهت حفظ حاکمیت تورک قاجار انجام داد؛ و جالب این که استعمار انگلیس با کمک ملا-سیدهای فارس (مجتهدهای مرجع تقلید فارس) که از قرنها با این استعمار عقد اخوت ماسونی بسته و از بخششهای انگلیسها (موقوفه اوَد) قرنها شکم پر کرده بودند، برای شکست دادن محمدعلی شاه از احساسات مذهبی ستارخان و باقرخان و تورکان آزربایجان سوء کردند و محمدعلی شاه تورک را به دست ستارخان و باقرخان تورک از پای انداختند و این بزرگترین خودزنی تاریخی ملت تورک آزربایجان محسوب می شود.

هنوز یک سال از خودزنی سیاسی ملت تورک آزربایجان به سرکردگی ستارخان نمی گذرد که استعمار انگلیس و نوکران فارسش به فکر حذف او و باقرخان و تفنگچیهای تبریز می افتند، تا سیاستهای پلید تورک ستیزانه و فارس پرستانه اش را با خیال آسوده و بدون ترس از لشکرکشی تبریز به تهران، به مرحلۀ عمل برساند. به همین منظور یپرم خان ارمنی، عضو حزب صلیبی ارمنی داشناکستیون را با شصت تن از همقطاران ارمنی اش را تا به دندان با سلاحهای پیشرفتۀ ان روزگار مسلح کرده و به ریاست نظمیه تهران می رسانند و ستّارخان و سیصد تفنگچی همراهش را از تبریز به حیله و نیرگ به تهران می کشاند و در «توطئۀ فراماسونی مجلس دوم مشروطه مبنی بر خلع سلاح همۀ گروههای مسلّح» در 14 مرداد سال 1289/ ه.ش. 1328 ه.ق. /1910م. با گلولۀ مسلسل خودکار یپرم خان و همقطارانش تیر می خورد و چهار سال بعد، ستارخان، که مکاران ماسون لقب احمق فریب «سردار ملی» به او داده بودند، در سال 1293 ه.ش. /1333ه.ق. / 1914م. (دقیقاً زمان شروع جنگ جهانی اوّل و نسل کشی ملّت تورک آزربایجان در آزربایجان غربی به دست ارمنیها و آسوریها و حامیان صلیبی آنها) در بستر بیماری جان می سپارد (سال 1910م./ 1289/ ه.ش. 1328 ه.ق.) سال تیرخوردن ستّارخان و افتادن او به بستر مرگ را دقیقاً به خاطر بسپارید چون آغاز سیاه روزی تورکان آزربایجان و همۀ تورکان ایرانِ کنونی است.

بعد از مرگ ستارخان میدان میدان انگلیسها و مهره های صلیبی فارس، ارمنی و یهودی آنهاست. آخرین شاه قاجار، احمدشاه عملاً قدرتی ندارد و قدرت در دست نمایندگان مجلس فراماسون، صلیبی پرست، فارس پرست و ضد تورک است. برای همین حاکمیت قاجار آن قدر ضعیف شده است که عملاً هیچ کاری نمی تواند در راه نجات ملت مظلوم آزربایجان که در سال 1918م. (1296- 1297 هـ.ش.) که بیش از 200 هزار نفرشان در اورمو، سلماس، خوی در آزربایجان غربی به دست صلیبیان آسوری و ارمنی و اربابان روس و انگلیسی و آمریکایی و فرانسوی قتل عام می شدند، انجام دهد. و سرآخر همین انگلیس صلیبی پلید با کشف اصطبل دار بی سواد و قلدری به نام رضا پالانی و دادن لقب پر طمطراق سردار سپه به او و آوردن او به قدرت و حاکمیت آخرین ضربه را به پیکر نیمه جان ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران وارد می کند. بارها نوشته ام و بار دیگر می نویسم روی کار آمدن رضا پالانی نتیجۀ محتوم خیانت نخبگان انبوه فارسچی و ایرانچی تورک اعم از آزربایجانی و غیرآزربایجانی بود نه چیز دیگر. نخبگان تورک آزربایجان پیش از رضا پالانی صد سال خودزنی احمقانه کردند و منافقانه و رذیلانه به ریشۀ ملت تورک زدند و برای نخبگان خائن، جانی و خبیث فارس تاریخ جعل کردند و ایدئولوژی نژادپرستانه تئوریزه کردند تا رضا پالانی به قدرت بیاید. ما نسل جدید نخبگان تورک آزربایجان از این حجم خیانت و خباثت در شگفت هستیم. ما می پرسیم چه طور می شود یک نخبۀ تورک با آن همه بهرۀ هوشی و مسلط بودن به چندین زبان (تورکی، عربی، فارسی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و ...) چهرۀ واقعی نخبگان خبیث، خائن، جانی، هزارچهره، چاپلوس، فرصت طلب، نمک به حرام و لجن فارس را نشناسد و به بهانۀ ایران و ایران پرستی تیشه به ریشۀ بزرگترین و پرجمعیت ترین ملت ایران، یعنی ملت خودش، ملت تورک آزربایجان بزند؟ ما خائنان به ملتمان را که ملتمان را به این روز سیاه فعلی انداخته اند، نه می بخشیمف نه فراموش می کنیم. ما استقلال می خواهیم استقلال از ایران اهریمن زده.

بعدها صلیبی‌های فراماسونر با تجزیۀ امپراتوری مسلمان عثمانی، کشور اسرائیل را در قلب دنیای عرب (بیش از ۲۱ کشور عرب در آسیا و آفریقا) آفریدند، کشور جعلی ارمنستان را نیز در قلب جهان تورک (خاک خونین شمال آزربایجان مظلوم) آفریدند.

شرح کامل این تاریخ پردرد ملت تورک را در کتاب من «ایران یا اَرَن؟ بررسی تحلیلی تاریخ استعمارملت تورک آزربایجان» بخوانید:

http://azoh.info/index.php?option=com_content&view=article&id=23481:1393-07-14-01-47-41&catid=2:10&Itemid=18

صلیبیان انگلیسی دویست سال پیش برای فارسها تاریخ جعل کردند و نخبگان مانقورت و خائن ملت تورک همین تاریخ مجعول را تئوریزه کرده و ملت تورک را گمراه و ضدتورک کردند؛ یعنی به خودزنی سیاسی به نفع قوم فارس و به ضرر ملت تورک دست زدند. اولین نخبه یا بهتر بگوییم قهرمان ملی تورک که توانست این رسم شوم خیانت به ملت تورک و این رویۀ احمقانه و پلید را بشکند، پروفسور محمدتقی زهتابی کیریشچی شبستری است که برای نخستین بار کتاب ارزشمند «ایران تورکلرینین اسکی تاریخی» را در دو جلد نوشت و با نوشتن این تاریخ و چاپ آن در سال 1377 هـ.ش. / 1998 م. پرده از صورت سیاه خائنان خبیث پانفارس و پان ایرانیست فارس و تورک برداشت و تاریخ هفت هزار ساله و هویت حقیقی و اصیل ملت تورک ساکن در ایران اعم از آزربایجانی و غیرآزربایجانی را به آنها هدیه کرد، برای همین در همان سال زیر مشت و لگد عوامل وزارت اطلاعات جمهوری شیطانی ایران شهید شد. آری صلیبیان به فارسها تاریخ و هویت دورغین هدیه کردند تا ریشۀ تورکان و عربها را در منطقه بخشکانند و نسل کشی شان کنند و نخبۀ ارزندۀ ما تورکان، تاریخ حقیقی ما را نوشت و هویت اصیل و پرافتخار هفت هزار سالۀ ما را در آزربایجان و کل ایران به ما هدیه کرد. روح آن بزرگمرد تورک اعصار و قرون شاد باد. خوشبختانه این کتاب ارزشمند به دست علی احمدیان سرای خلاصه و به فارسی ترجمه شده و در اختیار جویندگان حق و حقیقت قرار گرفته است.

آری! صلیبیان انگلیسی دویست سال پیش برای فارسها تاریخ جعل کردند و پروفسور زهتابی بیست سال پیش تاریخ ما تورکان ایران را نوشت و بعد از آن مردی که به تنهایی یک ملت بود ،ما راه مقدس او را در تاریخ نویسی و بیدار کردن ملت تورک خودمان و بازگرداندن ملتمان به اصل خودشان و هویت بخشی و شناسنامه بخشی به آنها تا استقلال کامل آزربایجان جنوبی و یوردهای تورک از ایران ادامه می دهیم و جالب این که تاریخ نویسی بیست سالۀ ما چون مبتنی و متکی بر حق و حقیقت است، تاریخ جعلی آنها را رسوا کرده و لرزه بر اندام جهان ضدتورک صلیبی و نوکران پانفارس و پان ایرانیست آنها انداخته است.

اوجالان ساوالان- جمعه 18 بهمن 1396- 09-03-2018