من، اوجالان ساوالان به عنوان عضو کوچکی از فعالان و مبارزان حرکت ملی ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران، دیدگاههای خاصی را در زمینۀ برخورد انتقادی- تحلیلی با تاریخ معاصر آزربایجان جنوبی و ایران ارائه می دهم. این برخورد انتقادی- تحلیلی من و امثال من بر اساس منافع ملی ملت تورک در آزربایجان (جنوبی و شمالی) در وهلۀ اوّل، منافع ملی ملت تورک در سراسر ایران در وهلۀ دوم و منافع ملی ملت تورک در تورکیه و در کل جهان است.
جمهوری اسلامی ایران حاکمیتی به شدت عقب افتاده و دگم و در یک کلام، ضدبشری است که در داخل کشوری به نام ایران، از رقصیدن دو سه دختر هشت ساله در یک جشن می هراسد و دخترکان را به اتاقهای مخوف بازجویی می برد؛ حق خواهی و حقوق بشرخواهی ملتهای غیرفارس تورک، عرب، بلوچ، لر و ... را به شدت سرکوب و آزادیخواهان و حق طلبان این ملل اسیر را دستگیر، شکنجه، زندانی می کند و به قتل می رساند؛ به اقلیتهای دینی و مذهبی، مسلمانان سنی، مسیحیان، بهائیان، بودائیان، یهودیان، پیروان عرفانهای شرقی و دگراندیشان و در کل دگرباوران امثالهم اجازۀ هیچ گونه فعالیت مذهبی نمی دهد و آنان را به شدت سرکوب می کند و عرصۀ زندگی را بر آنان تنگ می کند؛ حقوق بازنشستگان، کارگران، معلمان، زنان و در یک کلام کل انسانها را به آنها نمی دهد و اگر اعتراضی کنند، دستگیر، شکنجه، زندانی می کند و به قتل می رساند، نفت، گاز، طلا، مس و تمام ثروتهای روزمینی و زیرزمینی ملتهای ایران مخصوصاً دو ملت تورک و عرب را غارت می کند و درصدد است که بمب اتمی بسازد تا بر تکیه بر آن حاکمیت و حیات شوم خود را ادامه دهد. تک تک دولتمردان جمهوری اسلامی ایران تا خرخره غرق در فساد و دزدی و جنایت و خیانت و خباثت هستند. آیا این حاکمیت اساساً ضدبشری متعلق به قرن بیست و یکم میلادی است؟
این سؤال مقدس ما مبارزان ملت تورک از صلیبیان انگلیسی، آمریکایی، روسی، فرانسوی، آلمانی، هلندی و ... و نوکران حلقه به گوش پان ایرانیست، پانفارس و مانقورت آنهاست که ملا- سیدهای جمهوری اسلامی ایران را به حاکمیت آورده اند: «آیا در قرن بیست و یکم میلادی می توان هشتاد میلیون انسان را که زبان، هویت، ملیت، دین، مذهب و حقوق اساسی بشری متفاوتی دارند، در یک کشور جعلی در زندانی چنین مخوف به اسارت گرفت و نابود کرد»؟ پان ایرانیستهای متملق، مکار، هزار چهره، نمک به حرام، چاپلوس، نان به نرخ روز خور و فوق العاده فرصت طلب و عقده ای فارس که زبانشان و تاریخ جعلی شان رسمی و شهرها و استانهایشان به برکت نابودی شهرها و روستاهای آزربایجان جنوبی و مناطق غیر فارس نشین آباد و جوانانشان اعم از دختر و پسر و زن مرد شاغل در هزاران کارخانه و شرکت هستند؛ خوب می دانند که ادامۀ سلطۀ زبانی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی نخبگان ملا- سید آنها بر کل ملل غیرفارس ایران بسته و وابسته به در حاکمیت و قدرت ماندن ملا- سیدهای فراماسون جمهوری اسلامی ایران است، البته هرگز به این سؤال جواب درستی نمی دهند؛ مانقورتها هم از آنان تبعیت می کنند؛ می مانیم ما تورکان حق طلب و حق طلبان ملل غیر فارس ایران.
انسانهای ملت تورک و ملتهای غیر فارس دیگر ایران که از ماهیت و شیوۀ تفکر و عمل چنین رژیمی در حیرت و افسوس و غم به سر می برند، بارها این سؤال را از خود می پرسند که «چه شد که این رژیم با چنین ماهیت سیاه و پلیدی به سرنوشت انسانهای موجود در جغرافیای ایران حاکم شد»؟ قید پرسش آغاز این سؤال مقدس می تواند «چرا» باشد. این سؤالی فوق العاده مهم و حیاتی است که جوابش می تواند راهی یا کوره راهی برای نجات ملی و حفظ باقی ماندۀ هستی و هویت تاراج شدۀ ما ملتهای غیرفارس باشد: راستی چرا چنین رژیم دگم و جنایتکار و خبیثی بر ما ملتهای غیرفارس ایران حاکم شد؟ رژیمی که بر پایۀ ایدئولوژی و جهان بینی مدوّن و دقیقی کار می کند که قرنهاست صلیبیان در لژهای فراماسونری روی آن کار کرده اند: اسلام آریایی، تشیع پارسی، تشع فارسی، تشیع مجوسی، تشیع شعوبی، پهلویسم اسلامی و ...
بارها نوشته ام و بار دیگر می نویسم: حاکمیت کشوری به نام ایران در صد سال اخیر، چه پهلوی و چه جمهوری اسلامی، حاکمیت اقلیت فارس بر اکثریت غیرفارس (تورک، تورکمن، عرب، بلوچ ، لر و غیره) بنا شده است ذاتاً نمی تواند بدون استبداد و دیکتاتوری و فاشیسم و راسیسم باشد؛ چون ماهیت آن حاکمیت سیاسی، فرهنگی، زبانی، اقتصادی، اجتماعی یک قوم کم جمعیت (فارس) بر میلیونها انسان ملل دیگر (تورک، تورکمن، عرب، بلوچ ، لر و غیره) است، باید فلسفۀ وجودی اش و اصل وجودش اساساً بر یک «دگم» یا یک «ایدئولوژی فاشیستی» تکیه کند، این دگم اساساً دگم، فارس پرستی افراطی در پوشش زیرکانۀ ایران پرستی و وطن پرستی و مذهب شیعه پارسی است که ثمرۀ کوششهای شیطانی دهها و صدها لژ فراماسونری در ایران از دویست سال پیش است. این دگم اساساً روی دو پتانسیل و قوه مایه بنا نهاده شده است: دگم نژادپرستی آریایی کوروش پرستانه که اساساً بر پایۀ پرستش نژاد پارس (فارس) است؛ بهتر است آن را «پهلویسم» بخوانیم؛ چون در 57 سال سیاه و ضدبشری حاکمیت پهلوی، تنها الگوی سیاسی حاکم بر ملتهای ایران بود و دگم تشیع مجوسی شعوبی پارسی که اساساً سازمانهای مخوف فراماسونری صلیبی تشکیلات سرّی و مخوف خود را وامدار اسماعیلیه و این دگم منحوس هستند و با آن از هر جهت همذات پنداری و این همانی دارند که الگوی حاکم بر ملتهای ایران در 40 سال اخیر و در قالب حاکمیت سیاه و ضدبشری جمهوری اسلامی ایران است.
حاکمیت ایران در صد سال اخیر، چه پهلوی و چه جمهوری اسلامی ایران، چون بر اساس سلطۀ قوم فارس است که اساساً عقدۀ حقارت تاریخی و عمیق دارند، ما را به عنوان «انسان ایرانی» با جهان تورک، جهان عرب، جهان غرب و خلاصه با تمام دنیا دشمن می سازد. ایدئولوژی پانفارسیسم چه از نوع پهلویسم و چه از نوع خمینیسم و ملا- سید آن، اساساً ایدئولوژی است که خود را با ضدیت نژادپرستانه با دیگری تعریف می کند؛ چرا که به جز دروغ تاریخی برتری نژاد آریایی و نژاد پارس بر دیگر ملل جهان، هیچ هستی و هویت دیگری ندارد. پانفارسها و مانقورتها با تورکیه، جمهوری آذربایجان و کل جهان تورک از یک سو و با عربستان و کل جهان عرب از سوی دیگر دشمنی ایدئولوژیک و نژادپرستانۀ صلیبی دارند؛ برای مثال در دو هفتۀ اخیردر اخبار خواندیم که جت شخصی مینا باشاران دختر میلیونر تورک حسین باشاران، کارآفرین تورک تورکیه که در راه بازگشت از شارجه امارات متحده عربی به استانبول بود بر فراز آسمان ایران در شهر کرد استان چهارمحال و بختیاری دچار حریق در موتور شد و سقوط کرد. این هواپیما دارای یازده سرنشین، سه خدمه پروازی (دو خلبان) و هشت سرنشین (مینا باشاران و هفت دوست او) و همگی سرنشینان حتی خلبانها زن بودند. تا این جا مشکلی نیست اما طولی نکشید که حملۀنژادپرستانه و وقیحانۀ پانفارسهای پان ایرانیست ایران، اعم از فارس و غیرفارس به پیج اینستاگرامی این دختر فوت شدۀ تورک شروع شد. پیج این دختر فوت شدۀ تورک که قبل از سقوط هواپیما و فوتش 24 هزار عضو داشت با حملۀ پانفارسها و خودآریایی پندارهای نژادپرست خظرناک ضد تورک به قصد فحاشی و توهین و تمسخر و تحقیر نژادپرستانۀ ضد تورک به این دختر بی گناه و از همه جا بی خبر مرحوم شدۀ تورک و خانواده اش و کل ملت تورک تورکیه و جهان، به بیش از 84 هزار عضو رسید. پانفارسها و پان ایرانیستهای نژادپرست که کل فرهنگ و ادب باشکوه فراماسون و یهودی ساز کوروش نشانشان که دم از اولین بنیانگذاری حقوق بشر توسط شاه قومشان می زنند و افتخارات به تاریخ و تمدن پوچ و دروغین یهودی ساخته خودشان می کنند ، در سه کلمۀ فارسی که با حرف «ک» شروع می شوند خلاصه می شود: متاسفم که نمی توانم فضای مقدس این مقالۀ بیدارکنندۀ حق طلب را آلوده بکنم ؛ فقط اشاره می کنیم که که این سه کلمه مربوط به اعضای تناسلی زن و مرد و نیز محل دفع مدفوع انسان است. توهینهای پانفارسها به دختران و زنان مظلوم و مرحوم تورک تورکیه دو جنبۀ بسیار مهم نژادپرستانه و زن ستیزانه دارد. دختران و زنان تورک تورکیه که به برکت حاکمیت دموکراسی و انسان دوستی آتاتورک در مملکت لائیک و سکولار تورکیه خود را علی رغم مسلمان بودن، ملزم به رعایت حجاب نحس سیاه فارسی مجوسی نمی کنند و با چادر و مقنعه سیاه نفرت انگیز خود را باندپیچی نمی کنند، آماج حملات زن ستیزان پانفارسهای ضد تورک و ضد زن می شوند. زن ستیزانی که به اقتفای فردوسی شعوبی زن ستیز و تورک ستیز و عرب ستیز دشمنی ذاتی با وجود و آزادی زنان و دختران دارند و از سوی دیگر نژادپرست ضد تورک هستند چون تورکیه در عفرین علیه تروریسم کورد پیروزیهای درخشانی کسب کرده است که به هیچ وجه نژادپرستان پانفارس را که تروریستهای کورد را برادران و خواهران خونی و نژادی و ایدئولوژیکشان می شمارند، خشنود نمی کند.
هیچ چیزی بهتر از این فحاشی به دختر بیگناه مرحوم تورکیه ای نمی تواند ماهیت و جوهرۀ نژادپرستی حاکم بر ذهن و روان انسانهای پانفارس و مانقورت ایرانی را نشان بدهد. وقتی می گوییم مانقورت، منظورمان فقط تورکهای پانفارس و ضدتورک شدۀ خودمان نیست، بلکه تمام خائنان ملل دیگر به ملتهایشان است. این فحاشی شرم آور نژادپرستانه و ضدبشری ایرانیان پانفارس، در نظر ما انسانهای آگاه ملت تورک آزربایجان و کل ایران، که به ماهیت سیاه نژادپرستانۀ عقده ای و زن ستیز پان ایرانیستها و مانقورتها آگاهیم، امری شناخته شده و جزو تجربۀ زیستۀ ماست و چندان عجیب و غریب نیست. از وقتی رضا پالانی در صد سال پیش کودتا کرد و به قدرت رسید تورک ستیزی نژادپرستانه و جکسازی وقیحانه حاکمیتی، سیستماتیک و دولتی توسط رژیم پهلوی و دقیقاً با اجرای رکن 2 ستاد ارتش حاکمیت نژادپرست پهلوی اعمال شده و می شود. تورک ستیزی که باعث شد شاعری مثل محمدحسین بهجت تبریزی، شهریار شعر معروف «الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من» را بسراید. اما نکته این جاست که به برکت خیانت صلیبیان ضد تورک غربی، انگلیس، روسیه، آمریکا، فرانسه، آلمان، هلند، اسرائیل و چین، جهانیان از بودن قربانیان نژادپرست گفتمان و ایدئولوژی پان یرانیسم و پان فارسیسم، یعنی قشر عظیمی از قوم جعلی حاکم فارس و مانقورتهای دیگر ملل خبر ندارند و این فحاشیهای نژادپرستانه را به لیونل مسی، ستارۀ آرژانتینی و مینا باشاران تورک به حساب کل انسانهای ملل ایران می گذارند. جهان با خیانت مسلم صلیبیان حامی قوم فارس نمی داند که از هشتاد میلیون انسانی که در ایران زندگی می کنند، بیش از 42 میلیون انسان تورک- تورکمن هستند که از بنیان و اساس با ایدئولوژی فاشیستی پانفارسیسم و تشیع پارسی کاملا مخالفند و دست دوستی تمام ملت تورک- تورکمن به تمام جهان همواره و همیشه باز و دراز است، مشروط بر این که خنجر خیانت را در پشت پنهان نکرده باشند.
حال ما چهل و دو میلیون انسان تورک- تورکمن اگر نخواهیم همفکر و هم عقیده انسان نماهای فاشیست و نژادپرست پانفارس پان ایرانیست باشیم، و از اعمال ننگین و نژادپرستانۀ این قوم و نوکرانش بیزاری می جوییم آیا حق با ما نیست؟ چرا پانفارسها با ملت تورک تورکیه و آزربایجان دشمنند؟ جوابش مشخص است چون بیش از نیمی از جمعیت کشور جعلی ایران تورک- تورکمن است. چرا پانفارسها با ملت عرب دشمنند؟ چون بیش از چهار میلیون انسان عرب در داخل ایران زندگی می کند. پانفارسها به انسانهای تورک و عرب توهین نژادپرستانۀ ضد زن می کنند. برای ناراحت کردن پسران و مردان تورک و عرب به دختران و زنان آنها توهین جنسیتی می کنند. این در ایران منحوس اهریمنی صد سال است که هست. حاکمیت سیاه و نژادپرست جمهوری اسلامی ایران از این نژادپرستی سیاه کاملاً آگاه است، بلکه خود با تولید برنامه هایی نژادپرستانه و وقیح مثل فیتیله و پخش ان از تلویزیون رسمی ایران، از سردمداران چنین حرکتی است. هدف چیست؟ هدف بیزار کردن انسانهای تورک و عرب ساکن ایران از هویت و زبان مادری و هستی مادی و معنوی طبیعی و خدادادی شان و جلوگیری از تجزیۀ ایران اهریمنی است. حال اگر ما چهل و دو میلیون انسانهای ملت تورک نخواهیم در این بازی شوم صلیبی و یهودی ساخته، یعنی ایران فارس آریایی شرکت کنیم و نخواهیم با بیش از نیم میلیارد انسان عرب ساکن در 22 کشور جهان عرب (12 کشور در آسیا و 10 کشور در آفریقا) و همان قدر انسان تورک ساکن در هفت کشور مستقل و جمهوریهای فدرال تورک و کل تورکهای عالم دشمن باشیم، از طرف دشمنان فارس و کورد و مانقورت خودمان و حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی ایران به ضد ایرانی بودن و خیانت به ایران متهم می شویم! وقتی سیستم حاکمیتی و انسانهای فاشیست حامی آن ضد ملت تورک من در داخل و خارج ایران هستند وظیفۀ انسانی و ملی من تورک این است که با تمام توان در از هم پاشاندن و تجزیه و نابود کردن این مملکت اهریمنی بکوشم.
وقتی تاریخ فارس نفی تاریخ پر افتخار و غنی من تورک است و حاکمیت با تاریخ جعلی پارس مغز و ذهن فرزندان مرا مسموم و ضدتورک می کند، چرا باید ایران را وطن خود بشمارم و در راه نابودی ان نکوشم؟ وقتی هستی حاکمیت فارس محور ضدتورک مساوی نیستی و محو هستی و هویت من تورک است، چرا باید ایران را وطن خود بشمارم؟ وقتی صد سال است که دو حاکمیت پهلوی و جمهوری اسلامی ایران با تمام امکانات حاکمیتی و رسانه های دولتی می کوشند که مغز انسانهای تورک را مسموم و ضد تورک و ضد عرب و نژادپرست فارس پرست سازند، چرا باید در نابود کردن این مجمع اهریمنی نکوشم؟ این کوشش مقدس ترین کوششی است که من می توانم بکنم. وقتی تاریخ، هویت و الگوی سیاسی و فرهنگی و اجتماعی حاکم بر ایران، یعنی پانفارسیسم یا راسیسم فارس، بر ضد هستی ما تورکان است چرا باید من به آن وفاردار بمانم. چرا باید ایران ضد تورک و ضد عرب و ضد انسان اهریمنی را وطن خودم بدانیم و برای تحکیم سلطۀ اقلیت شیطان صفت و نژادپرست ملا- سید و غیر ملا- سید فارس و پانفارس بکوشم و مثل مانقورت ها دربارۀ تجدد و توسعۀ ایران تئوری پردازی کنم؟ جرا باید تنها تفریح جوان من این باشد که با گلۀ عظیمی از انسانهای پوچ مغز نژادپرست ضد تورک و ضد عرب و ضد زن در ورزشگاههای فوتبال «پارس» بکند؟ کدام تعهدنامۀ ثبتی و محضری را امضا کرده ام که به این سیستم منحوس و پلید نژادپرستانه وفادار بمانم و کوشش نکنم این لانۀ بزرگ شیطان را از هم نپاشم؟
پانفارسهای مفت خور و مانقورتهای نوکر احقر و ارذل آنها هراس تجزیۀ ایران اهریمنی را دارند. تجزیۀ ایران از چهاردهم مرداد سال 1285 شمسی/ 5 آگوست 1906 میلادی و با امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه شروع شد. وقتی که مجلس مشروطه که پر از فراماسونهای انگلیسی بود ممالک محروسه قاجار را به مملکت ایران تغییر داد و اولین قدم در انکار ملت تورک آزربایجان و ایران و کل ملتهای غیرفارس برداشته شد و بعد از گفتمان یک دولت- یک ملت- یک زبان، دولت ایران، ملت پارس، زبان فارسی که قبل از آن در لژهای فراماسونری و در کتابهای فراماسونهای پانفارس و مانقورت تشریح و تئوریزه می شد، توسط حاکمیت مجلس (؟) و پس از آن رضا پالانی به مرحلۀ عمل و اجرا درآمد. تجزیۀ ایران از روز کودتای سوم اسفند 1299 شمسی/ 22 فوریه 1921 میلادی رضا پالانی به یاری انگلیس شورع شد کودتایی که در پی آن الگوی فکری و ایدۀ نژادپرستانۀ ایران پارس آریایی در مملکت چندملیتی ایران به زور سرنیزه و اسلحه و با کشتن، سر بریدن، سر به نیست کردن، آتش زدن و با قحطی مصنوعی نسل کشی کردن میلیونها انسان مبارز و حق طلب تورک و لر و عرب بر جان و مال و ناموس و خاک و هستی تمام انسانهای ایران حاکم شد.
در هفتۀ اخیر یکی از جوانان مظلوم تورک آزربایجان به نام سعید محمدی، نوزده ساله خود را از بالای ساختمانی بلند و نیمه کاره در میدان شریعتی اردبیل به پایین انداخت و کشت. با خودکشی انسانهای ملت تورک شدیداً مخالفمو عقیده دارم که جوانان ما باید ملتچی تورک شوند تا در صورت لزوم و حملۀ دشمنان متحد به وطنمان، از دشمنانمان تا می توانند بکشند؛ اما آیا حاکمیت سیاه و ضد تورک جمهوری اسلامی ایران که تمام معادن طلا و مس و ثروتهای مادی و معنوی ملتم را به تاراج می برد و هزاران هزار جوان تورک را بیکار و معتاد و خودفروش کرده است و در عوض مدام مردم را به گریه و زاری و نوحه و سیاه پوشیدن و عزاداری و نوحه سرایی ابلهانه برای رسیدن به امام حسین و بهشت (؟) ترغیب و عملاً جامعه را بیمار مذهبی مازورخیست و سادیست می کند، راهی به جز خودکشی برای جوانان تورک باقی گذاشته است؟ جامعه ایران که به یمن حاکمیت تشیع شوم و گریه مدار و مصیبت محور فارسی روح و روحیه و زندگی ندارد.
آری! نابودی حاکمیت نژادپرست ضد تورک، ضد عرب، ضد زن و در یک کلمه ضد انسان جمهوری اسلامی ایران مساوی است با نابودی فاشیسم نژادپرست فارس و رها شدن ملت تورک و ملت عرب و ملتهای حق طلب و آزادیخواه ایران از زندان نحسی که استعمار صلیبی به نام ایران جعلی، برایش ساخته اند، پس چرا درنگ کنیم؟ حاکمیت نحس و اهریمنی مذهبی جمهوری اسلامی ایران با شعارهای عوام فریب «آزادی» و «استقلال» به قدرت رسید در حالی که این شعارها همه پوچ و در ادامۀ سلطۀ قوم نژادپرست عقد ای فارس بر ما ملت تورک طرح ریزی و اجرا شد در حالی که وطن ما انسانهای ملت تورک در ایران، آزربایجان، قاشقای یورد، خوراسان یورد و غیره صد سال است تحت اشغال نژادپرستان پانفارس- مانقورت است و ما آزادی وطن مادری ملت تورک خودمان را و استقلال ملتمان را از سلطۀ اتسعماری فاشیسم فارس می خواهیم و دیر یا زود آن را به دست می آوریم؛ هرچند به مذاق صلیبیان ضد تورک ذاتی و نوکرانشان خوش نیاید.
فرق ما تحلیل گران نخبۀ ملتچی تورک با دیگر تحلیل گران، اعم از پانفارس و مانقورت این است که ما ساختارها و الگوهای فکری موجود در جهان بینی و ایدئولوژی ایرانی- پارسی، چه از نوع کورش پرستانۀ پهلوی آریایی و چه از نوع امام پرستی مجوسی شعوبی اسلامی را خوب می بینیم و می شناسیم و عمیق و اساسی تجزیه و تحلیل می کنیم. دقیقاً مثل یک جرّاح ماهر، کالبدشکافی و تشریح می کنیم. دل و روده و نای و مری و قلب و جگر کثیف عفونی اش را درمی آوریم و اتیکت می زنیم و می چینیم و به زبان فارسی به همۀ ملتهای ایران نشان می دهیم. این که این هیولای آدمخوار از هزار و چهارصد سال پیش چه خورده است که یواش یواش فربه شده است تا به امروز که حاکمیت سیاسی دربست به دستش افتاده است از چه ارتزاق می کند که زنده و سرپا بیستد. همه را مو به مو می شکافیم. ماهیت ما نور است. ما شمعهای مقدسی هستیم که در انبوه ظلمات روش شده ایم و نور مقدسمان تا کیلومترها را روشن می کند. لایه ها متراکم ظلمت را می شکافد و ظلمات را رسوا می کند. از این رو طبیعی است که نوشته های ما به نفع صلیبیان نخبه و نابغه ای که این مجمع شیطانی، ایران اهریمنی را برای نابودی ملت تورک ما ساخته اند و نیز نوکران پان ایرانیست و پانفارس و مانقورت آنها، نباشد. صلیبیان چرا درنگ کرده اند؟ آنها می دانند که با این موج بیداری و افشاگری و روشنگری جدید نخبگان ملت تورک، چه آزربایجانی و چه غیر آزربایجانی و نیز موج بیداری و نخبگان ملت عرب، نمی توانند مقابله کنند پس مثل همیشه دست به نیرنگ خواهند زد و خواهندکوشید حرکت مقدس ملی تورک و عرب را منحرف کنند؛ فاسد کنند؛ از روح و روحیه بیندازند؛ محدود کنند؛ از پا بیندازند و ... . کاری که هم اکنون به دست مزدوران جمهوری اسلامی ایران و اوپوزیسیون قلابی اش می کنند. اما تا کی؟
تاریخ صد سالۀ اخیر حاکمیت قوم فارس بر ایران نشان می دهد که این حاکمیت نامشروع و غیرقانونی بر پایۀ توطئه و خیانت صلیبیان روس و انگلیس، مخصوصاً انگلیس، با نسل کشیهای گستردۀ انسانهای ملت تورک در جریان جنگ تورک کش جهانی اول با ایجاد قحطیهای مصنوعی و کشتن بیش از 11 میلیون انسان تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران به قدرت رسیده است. با دلایلی که نبست به اساساً دیگرستیز بودن این حاکمیت غیرقانونی در این مقاله برشمردم این گرفتن حاکمیت از ملت تورک و دادن ان به دست قوم فارس اشتباه مسلم تاریخی بوده و هست؛ چون این سگ هار که صیلبیان و یهودیان خودشان با دستهای خودشان با تاریخ نویسی و هویت سازی جعلی آن را لاشه داده و پرورانده اند و این چنین بی محابا، طبق وظیفۀ صلیبی- ماسونی که بر او تکلیف کرده اند به سوی جهان تورک و عرب «پارس» می کند، دیر یا زود برمی گردد و دستهای اربابان و صاحبان پرورندۀ خودش را هم به دندان می گیرد. نمونه اش پارس کردنش به اربابانش، به اسرائیل، پارس کردنش به آمریکا، پارس کردنش به انگلیس و غیره است. حال این پارس کردن و «مرگ بر... گفتنها» در این چهل سال نحس و شوم و اهریمنی، چون به زبان صلیبی و یهودی پسند پارسی بوده و البته توخالی بوده و هست، و به اصطلاح مصرف داخلی دارد یا به قصد فریب دادن جهان اسلام، مخصوصا جهان تورک و عرب است، زیاد با آن کار ندارند؛ اما وقتی همین پارس کنندگان با اتحاد با روسیه و چین و ایجاد و پروراندن شبه نظامیان جنایتکار مثل طالبان، القاعده و داعش و حزب الله لبنان، انصار الله یمن، حشد الشعبی عراق و غیره می پردازند و منافع مسلم صلیبیان و موجودیت یهودیان اسرائیل را به خطر می اندازند، معلوم است که باید تجدید نظر بکنند.
آری! راسیسم و فاشیسم فارس را جهان صلیبی ضدتورک و ضد عرب و ضد اسلام غرب در ایران به قدرت رساند و همین جهان غرب باید از این کار استغفار کند. حاکمیت طبیعی و سنتی و حقیقی ایران، مال تورکان پلورالیست، بافرهنگ، جهان دوست، زن دوست، زندگی خواه، شادی طلب و دیگری دوست است، اگر قرار است که ایران تجزیه نشود، باید این حاکمیت غصب شده به تورکان ایران بازگردانده شود وگرنه ما کجا و فارسها کجا؟! فقط در این صورت است که کل جهان از زیانها و تهدیدات و آفتهای این نظام شوم نژادپرست فاشیستی جمهوری اسلامی ایران در امان خواهندبود. ما ملت تورک در طول تاریخ ثابت کرده ایم که تاریخ و هستی و هویتمان بر اساس دیگرستیزی و «مرگ» و بنیان نهاده نشده است، بلکه بر پایۀ «یاشاسین»، «یاشا» و «وار اولسون» بنا نهاده شده است. حال این دست دوستی ما به سوی جهان غرب و کل جهان دراز است. آیا جهان صلیبی غرب سر عقل می آید یا منتظر می ماند که این رژیم شوم خود و تمام منطقه را به آتش بکشد و نابود سازد؟ آیا این جهان بر سر حماقت دیرین خودش باقی خواهدماند؟
در بررسی جواب این سؤال که «چه شد که به این روز سیاه افتادیم که حاکمیتی چنین ضدبشری مثل جمهوری اسلامی ایران در قرن بیست و یکم میلادی بر جان و مال و ناموس و خاک و هستی ما انسانها در ایران چیره شده است؟»، می شود از قرون اوّل ورود اسلام به این جغرافیا و ظهور شعوبیه در قرن سوم هجری آغاز کرد؛ می شود به درون قلاع مرموز اسماعیلیه ضد تورک و ضد عرب نوکر صلیبیها نفوذ کرد و از آنجا آغاز کرد؛ می شود به پانصد سال پیش و ظهور صفویان در آزربایجان و کل ایران و خودکشی سیاسی ملت تورک با نحوست پیروی از مذاهب شیعه و سنی بازگشت و از آنجا شروع کرد و می شود از دوران قاجار و قدرت گرفتن ملا- سیدهای فراماسون شیعه و نخبگان غیر ملا-سید فارس و فارس پرست به شدت پایبند به ایدئولوژی نژادپرستانۀ تفوق قوم فارس بر ملل تورک و عرب تحت حمایت انگلستان آغاز کرد که انقلاب مشروطیت به راه انداختند و نتیجۀ کارشان به قدرت رسیدن رضا پالانی بود. بزرگان ملت تورک، نخبگان بی بدیل ملت تورک و سردمداران حرکت ملی ملت تورک بحق گفته اند که «کئچمیش گله جگین چیراغیدیر» «گذشته چراغ راه آینده است». ما باید گذشته و تاریخ پردرد خود را سطر به سطر و با دقت و وسواسی شایستۀ یک ملت در حال زوال بخوانیم و بکاویم از هم بدریم و طرحی نو، ایده ای نو، تاریخی نو و هویتی نو اساس بگذاریم و دیگر بار اشتباهات گذشتگان ابله خود را تکرار نکنیم تا به ساق پاهای ملت خومان تبر نزنیم؛ به قلب و مغز ملتمان تیر نزنیم؛ گردن ملت خودمان را شمشیر نزنیم. ما باید در این راه سختکوش و نستوه باشیم بدون خستگی، روز و شب بخوانیم و تحلیل کنیم. کتابهای زیادی بخوانیم اما حرفمان یکی باشد و مختصر و مفید.
من، اوجالان ساوالان، به درستی و بحق، از دویست سال پیش و از ورود سر هارتفورد جونز و بعد از او سر جان ملکم فراماسون انگلیسی مأموران ارشد کمپانی هند شرقی بریتانیا و فعالیتهایشان برای فراماسون کردن ملا- سیدها و نخبگان غیر ملا- سید ممالک محروسه قاجار آغاز می کنم. من کتابهای زیادی را خوانده ام. قرائت من قرائت صوری نبوده و نیست، بلکه تحلیلی و عمیق و توأم با سؤال و انتقاد خوانده ام و شده است که در یک صفحه یا یک پاراگراف یا یک سطر، یک روز تمام توقف کرده ام. یک صفحه خوانده ام و یک روز فکر کرده ام. کوشیده ام طور دیگر بخوانم و پاسخی برای «چراهای مقدس» خودم بیابم. چون من یک انسان تورک هستم. انسانی از یک ملت مسخ شده که خنجر خیانت هزاران پانفارس و مانقورت بر پشت دارد؛ ملتی در حال نابودی، ملت تورک و حق دارم همه جا بگردم؛ نگاه کنم؛ گوش کنم؛ بو کنم؛ و در این ظلماتی که دشمنان متحد فارس، کورد، ارمنی، روس و صلیبی برای بهتر نابود کردن ملتم ایجاد کرده اند، با سر انگشتانم لمس کنم که «چرا ما انسانهای تورک که زمانی قدرت اول دنیا بودیم، این گونه ذلیل شدیم؟! چرا ملت تورک، بزرگترین ملت در ایران در حال کشیدن نفسهای آخر است»؟! من می بینم و زجر می کشم و می شنوم و زجر می کشم. من می بینم و می شنوم که در اردبیل و زنگان و تبریز و ارومیه و همدان و کرج و تهران و دیگر شهرهای آزربایجان جنوبی مادران و پدران به زبان فارسی با بچه های معصوم از همه جا بی خبرشان حرف می زنند و اگر اوضاع به همین منوال پیش برود طی ده تا پانزده سال باید با چراغ در روز روشن در ایران اهریمنی دنبال یک تورک بگردم! آری! دشمنان پانفارس پان ایرانیست و مانقورتها رذل این فارسی یاد دادن مادران و پدران تورک به اطفال خردسالشان را توفیق سیاستهای ملی ایرانی می خوانند؛ اما من یک تورک اصیل هستم. از نابودی زبان مادری تورکی ام جلوی چشمانم و گوشهایم زجر می کشم. من و امثال من دنبال چاره ای برای درمان این درد هستیم. چون دنبال نجات دادن یک ملت زنده (ملت تورک) از مرگ هستیم، در قاموس انسانیت، هر نوشتۀ ما مقدس است؛ هر حرف ما و هر جمله و متن ما مقدس است؛ ایستادن و نشستن ما مقدس است؛ هر نفس ما مقدس است؛ خواب و خوراک ما مقدس است؛ زجرهایی که در این راه می کشیم؛ زجرهای تبعیض نژادی بین خودمان و فارسها و مانقورتها، این رنجها، مقدس ترین رنجهای بشریت هستند.
آری! من اوجالان ساوالان میرزا فتحعلی آخوندزاده قرن بیست و یک میلادی هستم. دو قرن پیش میرزا فتحعلی آخوندزاده مانقورت با نوشته های شیرین تر از عسل دربارۀ استبداد، تجدّد، قانون خواهی، آزادی و غیره زهر مبارزه با حاکمیت تورک قاجار را به حلق ملت تورک و غیرتورک ممالک محروسه ریخت و کاری کرد که ملت تورک آزربایجان به رهبری ستارخان تیشه به ریشۀ درخت تورک بزنند، اکنون من بعد از دویست سال به عنوان یک تورک، که روح مقدس بوزقورد در کالبدش دمیده شده است، روحی که از قتل عام تفنگچیهای ستارخان به دست یپرم ارمنی همان قدر آزرده است که از نسل کشی نخبگان و نوزادان ملت تورک به دست دژخیمان ارتش شاهنشاهی پهلوی در جریان سقوط حکومت ملی آذربایجان در سال سیاه 1325، تیشه به ریشۀ ایران پارس آریایی که برساخته صلیبیان و پروردۀ آخوندزاده است، می زنم تا طرحی نو، آزربایجانی و ایرانی نو را پایه بریزم . آری! این یک بازی است؛ یک بازی مقدس! قلم مقدس، زمانی در دست مانقورد بود، اکنون دست بوزقورد است.
بزرگترین خیانت، خباثت و جنایت میرزا فتحعلی آخوندزاده و همفکرانش البته این نبود که دم از قانون و تحدید قدرت پادشاه و تفکیک قوا و مشروطیت و استبدادستیزی و تجدّد و دموکراسی زدند، اینها امروز هم، البته اگر اجرا شوند که در صد و یازده سال اخیر، پس از پیروزی انقلاب منحوس مشروطیت هرگز اجرا نشده اند(!) اموری بس مقدّس و انسان دوستانه هستند، بلکه این بود که در پشت و پوشش چنین مفاهیم و شعارهای مقدسی ناسیونالیسم ضدبشری و شوونیسم نژادپرست ضدتورک، ضد عرب و ضد انسان فارسی، یعنی ایران پارس آریایی را پروردند و در ذهن انسانها فرو کردند؛ به جای استبداد، شاه تورک و ملت تورک را گذاشتند و شاه تورک را، نه به خاطر شاه بودن و مستبد بودن، بلکه دقیقاً به خاطر «تورک بودن»، اهریمن کردند و صلیبیان ضدتورک و ضدعرب و ضد انسان غرب و نخبگان متملق، مکار، هزار چهره، نمک به حرام، چاپلوس، نان به نرخ روز خور و فوق العاده فرصت طلب و عقده ای فارس را نمایندگان اهورامزدا وانمودند و رضا پالانی و پسر جنایتکار خبیثش محمدرضا پالانی را خود اهورمزدا.
بزرگترین خیانت مانقورتهای تورک در طول دویست سال اخیر این بود که با وجود این که می دانستند قوم فارس دارای عقدۀ حقارت تاریخی حاصل از هزار و چهارصد سال نوکری و چاپلوسی و حقارت و رذالت در دربار عربها و تورکان حاکم است و این عقدۀ تاریخی سبب می شود که اگر به قدرت برسد، در بزرگ کردن بی جا و بیهودۀ خوش از یک سو و نفی و تحقیر ملتهای غیرفارس مخصوصا دو ملت تورک و عرب به قصد اثبات خودش بکوشد؛ یعنی دائم خود را بزرگتر و باشکوه تر از آنچه هست، جلوه دهد و در توهین و تحقیر انسانهای ملتهای تورک و عرب بکوشد تا انسانهای غیرفارس را فریب دهد، نخبگان ملا-سید و غیرملا-سید قوم نوکرصفت عقده ای فارس را بر جان و مال و خاک و ناموس و هویت و تمام هستی مادی و معنوی ملت تورک و عرب و لر و دیگر ملل غیرفارس حاکم کردند. ما انسانهای ملت تورک که هزار سال حاکم بودیم، هرگز عقدۀ حقارت نداشتیم و اکنون نیز نداریم که دیگران را به قصد بزرگ کردن خودمان کوچک و تحقیر کنیم؛ ما خود بزرگ بودیم و اصالت و نجابت و شرافت داشتیم و داریم و نیازی به مطرح کردن خودمان و خودبزرگ کردن و خودبزرگ بینی از یک سو و دیگرستیزی و تحقیر و توهین و تمسخر دیگران به قصد بزرگ کردن خود نداشته و نداریم؛ این را نخبگان مانقورت ملت تورک می دانستند و دانسته خیانت کردند. نتیجۀ کوششهای مانقورتهای توکر دولت ملت ایران شد. دولت ملتی بر پایۀ جهان بینی نژادپرستانه و تورک ستیز و عرب ستیز و دیگری ستیز. نتیجه اش این شد که بعد از صد سال از حاکمیت سیاسی پانفارسیسم بر ایران ملت چهل و دو میلیونی تورک- تورکمن در ایران اهریمنی از داشتن یک کلاس درس، حتی یک کلاس درس به زبان مادری تورکی شان که از ابتدایی ترین حقوق بشری شان است محرومند؛ نتیجه اش این شد که معادن طلا، مس و مواد معدنی روزمینی و زیرزمینی ملت تورک توسط حاکمیت ضد تورک جمهوری اسلامی ایران غارت و به حسابهای شخصی ملا- سیدهای حاکم در کشورهای صلیبی ریخته می شود؛ دریاچۀ نمک ارومیه با بیست میلیارد تن نمک با زدن بیش از صد سد خشکیده است و زندگی بیش از 14 میلیون انسان تورک در خطر نابودی قرار گرفته است. این است آن دولت ملتی که قدرتهای صلیبی انگلیس، روسیه، فرانسه، آمریکا، آلمان، چین از آن حمایت پنهانی کرده و می کنند.
نخبگان مانقورت ما از دویست سال پیش پایه و پی هستی و هویت ملت تورک را کج نهادند از این رو دیوار ملت تورک کج بالا رفت و بعد از آنها، شاهد هزاران هزار مانقورت در بین خودمان بودیم: مانقورتهایی چون احمد کسروی، محمود افشار، تقی ارانی، صادق رضازاده شفق، حسین و کاظم کاظم اده ایرانشهر، محمد قزوینی، حسن تقی زاده، عباس زریاب خویی و ... . ملتچیهای ما، پروفسور محمدتقی زهتابی، پروفسور جواد هیئت و صاحب قلمان مجلۀ وارلیق و امثالهم در پنجاه سال اخیر این دیوار کج را از پی و پایه خراب کردند تا از پی و پایه راست و درست بالا برود. به طور خلاصه صلیبیان ضد تورک و ضدعرب یک بازی شوم شیطانی در ممالک محروسه قاجار طرح ریزی و اجرا کردند. یک بازی حقیقتاً شیطانی: کارگردان بازی صلیبیان انگلیسی و روس بودند که در پشت صحنه بودند. بازیگران هم نخبگان رذل فارس، ارمنی و مانقورتهای خبیث بودند: میرزا ملکم خان ارمنی، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا زین العابدین مراغه ای، میرزا عبدالرحیم تبریزی طالبوف، میرزا علی اکبر دهخدا درست در یک جبهه با ملا- سیدهای خبیث فارس و فارس پرست مثل سیّد محمّد طباطبایی، میرزا محمدحسین نائینی، سیّد عبدالله بهبهانی، شیخ محمّد واعظ، ملّامحمّد کاظم خراسانی ، دهها و صدها میرزا بنویس فارس و مانقورت ماسون صلیبی ملا و غیر ملا که انسانهای ملت تورک را مغزشویی کردند و سبب شدند ستارخان و باقرخانها به بازی کثیف ضدتورک به صورت داوطلبانه وارد شوند و درست به سینه و قلب ملت تورک خودشان شلیک کنند. این بازی آن ماهرانه و دقیق طراحی شده بود که هم در آن روزگار و هم در روزگار حال خیلی از تورکها در میدان دشمنانمان، میدان اصلاح طلبان و اصول گرایان و کمونیستهای ضد تورک و مجاهدین ضد تورک خلق و فداییان ضد تورک خلق و غیره بازی می کنند و گمان می کنند ملتچی و فدایی آزربایجان هستند!
جالب است: هم پان ایرانیستها و مانقورتها فلسفه و جهان بینی بر اساس «بازگشت به اصل» و بازگشت به تاریخ پرافتخار و کهن ترسیم کردند و هم ما نخبگان تئوریسین ملتچی تورک همین فلسفه و جهان بینی را ترسیم کرده و می کنیم. فرق ما نخبگان تورک با نخبگان پانفارس و مانقورت این است که گذشته و اصلی که آنها تبلیغ کردند و تحت عنوان «ایران پارس آریایی» فربه می کنند، گذشته و تاریخ و اصلی سر تا پا و پا تا سر دروغ و وهم است؛ اما گذشته و اصلی که ما نخبگان تورک به آن می خوانیم، حقیقی و نزدیک و واقعی است: بازگشت به اصل و تاریخ پرافتخار «تورک». تاریخی که دولتها و حکومتهایی مثل غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، اتابکان، آغ قویونولو، قارا قویونلو، صفویان، افشاریان، قاجاریان در آن مثل خورشید می درخشند. بازگشت به اصل ما تورکها بازگشتی مقدس و انسانی است. ما با هیچ ملتی سر جنگ نداریم، ما ملتی پلورالیست و آزادیخواه و متجدّد و قانون گرا و حقوق طلب و حق طلب و استبدادستیز و دموکراسی خواه هستیم. در اولین فرصتی که از ظلم و جور و استبداد و استعمار به کف آورده ایم حاکمیت قانون و عدالت و آزادی را سبب شده ایم. تاریخ پر افتخار ما شاهد چنین مدعایی است: محمدامین رسولزاده و جمهوری آذربایجان، اولین جمهوری مشرق زمین در آن سوی آراز و سیدجعفر پیشه وری و حکومت ملی آذربایجان در این سوی آراز. آری! عدالت و قانون و حق و انسانیت و دموکراسی حقیقی، در آن سو و این سوی آراز نه تنها در ایران بلکه در کل عالم شرق، نخستین بار به زبان تورکی سخن گفته است. اما افسوس و صد افسوس که صلیبیان، پان ایرانیستها و مانقورتها نگذاشتند این زبان بیش از یکی دو سال سخن بگوید، همه با هم متحد شده و نخبگان تورک ما را قتل عام کرده اند و ملت ما را برای همین آزادیخواهی و حقوق بشر طلبی اش با دستهای پلید خودشان یا با دستهای مانقورتها و پانفارسها نسل کشی کرده اند.
ما نخبگان و آگاهان دلسوز ملت تورک حق داریم که داد خود از تاریخ، از صلیبیان ضد تورک و ضد عرب، از سرنوشت، از خائنان مانقورت و از هر عاملی که ملت ما را به این روز سیاه انداخته اند بخواهیم؛ چرا که پدران و مادران ما در سرتا سر این تاریخ پر از درد و رنجمان خون و جان داده اند. جایی که فارس وا داد و تسلیم شد، زیر بیرق سرخ جوانشیر و بایبک دویست سال خون دادیم؛ جایی که ما در قالب دو سپاه غزنوی و سلجوقی همدیگر را تکه پاره می کردیم تا قدرت در دستهایمان باشد، تاجیکها به جای شمشیر سنگین، قلم سبک را برداشته بودند و به صورت کاتب و شاعر چاپلوسی ما می کردند. جایی که تاجیک مال و ناموس خود را دودستی تقدیم مغول کرد که بیا این دختران و زنانمان و این مالمان همه مال تو هر چه می خواهی «بکن» فقط جانمان را بر ما ببخش، ما از بخارا و سمرقند و اوترار در شرق گرفته تا تبریز و اردبیل در غرب جلوی دشمن مغول ایستادیم و قتل عام شدیم، در حالی که تاجیک در اردوی تورک جایی نداشت این ما تورکان بودیم که در قالب قشون صفوی جلوی توپهای پرتقالیها در جنوب تکه تکه شدیم و مرزهای کشور تورک ایران را به بهای خون و جان حفظ کردیم. ما جلوی توپها و تفنگهای روسها و انگلیسیها به خاطر حفظ ممالک محروسه قاجار تکه تکه شدیم آن هنگام تاجیک و ارمنی و یهودی فارس در لژهای فراماسونری فرانسه و انگلیس آماده و مفعول می شدند. این ما بودیم که در قالب تفنگچیهای تبریز و ستارخان جلوی قشون قاجار خون و جان دادیم و انقلاب ضدتورک مشروطیت صلیبی، دشمنان متحد صلیبی، فارس و ارمنی خودمان را بر اریکه قدرت نشاندیم. ما حق داریم بر سینۀ تاریخ متعفن ایران چنگ بزنیم و قلب کثیف آن را برای معاینه بیرون بکشیم.
نقطۀ اوج نوشته ها و تحلیلهای من در نقش مانقورتهای تورک، چه آزربایجانی و چه غیر آزربایجانی در تئوریزه کردن تاریخ و هویت جعلی فارسها در ایران و پرورندان ایدۀ نژادپرستانه و ضد تورک و ضد عرب و ضد بشر ایران پارس آریایی است. جالب است: تاجیکهای ایران که بعد از انقلاب نژادپرستانۀ صلیبی ضدتورک مشروطیت، از طرف صلیبیان ضد تورک و نوکران یهودی، ارمنی، تاجیک و مانقورتشان، به عنوان «پارس/ فارس» ملقب و مشرف شدند، و میراثدار تمدن دوهزار و پانصد سالۀ هخامنشهای یهودی، اساسا سواد و عرضه ای برای پرورندان و تثبیت ایدۀ ایران پارس آریایی نداشتند بلکه این کار توسط مانقورتهای تورک انجام گرفت. آری! هم در میدان جنگ و رشادت از فارسها سر بودیم و هم در عرصۀ علم آموزی و سواد و آگاهی علمی و فرهنگی و سیاسی. مگر نه این بود که افکار مدرن و انسان دوستانه و قانون طلبانه و دموکراسی خواهانه از پاریس و لندن و برلین و جهان غرب به استانبول عثمانی می آمد و از آنجا به تبریز، سپس رشت و در آخر تهران و فارسستان؟ و حیرت آورتر این است که در طی این دویست سال اخیر این موضوع هیچ فرقی نکرده است و هم اکنون نیز هم کار جنگیدن و رشادت و انقلاب کردن و فداکاری و به پیروزی رساندن کار ما تورکان است و هم کار علمی و دقیق تئوریزه کردن ایده های نژادپرستانۀ ضد تورک، ضد عرب و ضد بشر به نفع قوم فارس باز هم توسط نخبگان مانقورت تورک صورت می گیرد؛ نمونۀ بارزش سیدجواد طباطبایی، این مانقورت اعظم است که ایدئولژی منحط قرون وسطایی ایرانشهری را با رنگ و لعاب فلسفۀ غرب به خورد مخاطبان می دهد! ما ملتچیها چه هستیم؟ ما تسخیرشدۀ روح زخمی و دردمند ملت تورک هستیم در درون ماها بوزقورد زخمی و نیمه جان آخرین زوزه هایش را می کشد.
به راستی مانقورت چیست؟ مانقورت کیست که این همه خیانت و خباثت و جنایت در حق مادر خودش، ملت تورک کرده و می کند؟ مانقورت کیست که پستانهای مادر خودش را به او شیر و زندگی داده، با دستهای خودش و خنجر دشمن می برد و در کف دست اربابان دشمن مادرش می گذارد؟ کیست که بر قلب زخمی مادر خودش تیرها می زند؟ من از صلیبیان ضدتورک غربی، از انگلیس، از روسیه، از فرانسه، از آلمان نمی ترسم هرچند مثل امریکا، قدرت اول نظامی و اتمی جهان باشد؛ من از تروریستهای جانی کورد، سلاخان نوزاد کش ارمنی، از پ ک ک و داشناکسوتیون و آسالا و روسهای بی رحم نمی ترسم؛ من حتی از لشکر جرار آدمخواران تورکخوار و انسان خوار چین هم نمی ترسم. بارها نوشته ام و باز می نویسم: من به سختی از مانقورت ها می ترسم. به قول آن شاعر غریب تورک «من ایچیمدکی یاد سسلردن قورخورام» من از صداهای بیگانۀ دورن خودم می ترسم: صداهای پارس پرست، صداهای روس پرست، صداهای ارمنی پرست، صداهای چین پرست، صداهای کوردپرست، صداهای صلیبی پرست، صداهای ایران پرست، صداهای ضدتورک پرست. از جسم مانقورتها نمی ترسم از نفسهای شومشان و از قلمهای سمی و متعفنشان می ترسم. به یقین می گویم ما تورکان ایران و مخصوصا تورکان آزربایجان دو جنگ بزرگ برای استقلال و آزادی ملت تورک خودمان از جنگ نژادپرستان ضدبشر فارس حاکم داریم: جنگی با دشمنان متحد فارس و کورد و ارمنی و روس و غیره خودمان که این جنگ نه تنها دهشتناک نیست بلکه پر برکت است؛ چون سبب بیداری انسانهای ملت تورک خودمان و خوابیده هایمان می شود. اما جنگ بزرگ و دهشتناک ما با مانقورتهای خودمان جنگی بس عجیب و جگرسوز خواهدبود.
ما تورکان هیچ وقت با جنگ جوانمردانه با شمشیر و تیر و توپ و از روبه رو از پا نیفتادیم، بلکه از پشت سر و با خیانت و با یک چیز نوک تیز سبک به نام «قلم» مانقورت شده و از پا افتاده ایم. این قلم بدتر از هر خنجری از پشت بر قلب ما تورکان فررفته است. قلمهای زهرناک که از پانصد سال پیش مغز و ذهن و دل انسانهای ملت تورک را مسموم و ضدتورک کرده اند. قلمهای آلوده به زهر: زهر تشیع مجوسی شعوبی فارسی، زهر نژادپرستی پارسی آریایی صلیبی، زهر کوروش پرستی و داریوش پرستی یهودی. زهر کمونیسم و مارکسیسم و سوسیالیسم صلیبی ضد تورک و کوردپرست و ارمنی پرست روسی و هر زهری که در آن ضدیت با هستی ملت تورک به بهانه های مختلف ایدئولوژیک تبلیغ و ترویج می شود. اینها زهرهای مانقورتساز یا همان پوستینهای شتر مانقورتساز هستند که در کتاب مانقورت نامۀ خودم به آنها پرداخته ام:
مانقورتهای رنگارنگ. شهر شهر فرنگ است؛ شهر از همه رنگ است: مانقورتهایی با پوستینهای شتر بزک کرده رنگ به رنگ، پوستینهای سرخ، سیاه، سبز، بنفش و... بر سر که به ما هرگز اجازۀ نزدیک شدن به آن پوستینهای نحس مانقورتسازشان و کندن آنها از سرشان را نمی دهند. دوازده سال بیشتر است که من در جامعه و در فضای مجازی با مانقورهای پانفارس و پان ایرانیست شده بحث می کنم و به نیکی می دانم که یکی به بهانۀ تشیع و مملکت امام زمان (؟) مانقورت شده است و یکی به بهانۀ ایران آریایی و نژاد آریایی (؟) و یکی به بهانۀ کمونیسم. هر چه قدر می کوشیم به این مانقورتهای احمق بفهمانیم که این که این ملا- سیدهای مفعول فراماسون پان ایرانیست فاشیست خائن خبیث جانی قم و تهران و لبنان در ذهن شما می کنند که «امام زمان وقتی ظهور می کند، در لشکر سفیانی میلیونها تورک وجود خواهندداشت» بابا این دروغ صلیبیان و یهودیان ضد تورک و ضد عرب و ضد اسلام و ضد انسان غربی است، قبول نمی کنند که نمی کنند و سنی بودن تورکیه را بهانه می آورند!! آیا فلسطین سنی نیست؟ آیا مالزی و اندونزی سنی نیستند؟! هر چه قدر با اسناد و مدارک متقن و مسلم ثابت می کنیم که این مذهب نحس تشیع مجوسی شعوبی ضد تورک و ضد عرب که پانفارسهای ملا- سید شیاد مفعول لژهای فراماسونری انگلیس ساخته و برای گول زدن انسانهای صادق و ساده ملت تورک پرورده اند و آن را به صورت بزک شده با صدها حدیث جعلی نژادپرستانه منسوب به محمد و علی و امامان شیعه دیگر، در مغز و ذهن و دل شما حقنه کرده اند، ربطی به اسلام و تشیع ندارد و اساساً مسئلۀ دین و مذهب یک چیز شخصی جدا از مسئلۀ نژاد و ملیت و است، قبول نمی کنند. تشیع فارسی شده کارخانه ای از دهها کارخانۀ مانقورتسازی در ایران اهریمنی. کارخانه ای بسیار فعال با تولیدات بی شمار! عجب حکایتی است حکایت این کارخانۀ نحس مانقورتسازی! این ایران اهریمنی که در آن دویست سال است که مانقورتها، مانقورت می شوند و مانقورت می کنند: یکی به بهانۀ عرب ستیزی، یکی به بهانۀ اسلام ستیزی، یکی به بهانۀ غرب ستیزی، یکی به بهانۀ شرق ستیزی، یکی به بهانۀ تورک ستیزی، یکی به بهانۀ تورکیه ستیزی، یکی به بهانۀ سرمایه دار ستیزی، یکی به بهانۀ کمونیست ستیزی، یکی به بهانۀ خداپرستی و تئییسم، یکی به بهانۀ آتئیسم، یکی به بهانۀ تئییسم ستیزی، یکی به بهانۀ آتئیست ستیزی، یکی به بهانۀ تدین، یکی به بهانۀ تشخص، یکی برای پز دادن و بافرهنگ نشان دادن خودش، یکی برای خودشیرینی و «شیرین کیشی» و «بال خانیم» جلوه دادن خودش در نزد دوستان یا اربابان فارس خود، یکی به بهانۀ علم، یکی به بهانۀ مدرک، یکی به به بهانۀ فرهنگ، یکی به بهانۀ بی فرهنگی!
آری! تاریخ ما تورکان پر است از خودزنیهای سیاسی و جنگ با همدیگر: جنگ دندانقان: جنگ مسعود غزنوی با توغرول (طغرل) سلجوقی تورک، جنگ آنقره: جنگ تیمور تورک با ایلدیریم بایزید عثمانی تورک، جنگ اولتوق بئلی: جنگ اوزون حسن آق قویونلو تورک با سلطان محمد فاتح عثمانی تورک، جنگ چالدیران، جنگ شاه اسماعیل صفوی تورک با سلطان سلیمان عثمانی تورک، جنگ شاه اسماعیل تورک با شیبک خان اؤزبک تورک و غیره، که اگر ریشۀ هر کدام را بشکافیم توطئۀ صلیبیان در آنها بی شک هست؛ اما هیچ کدام از این جنگها بین تورکها، آن ضربه ای که سیستم مانقورتساز در دویست سال اخیر بر پیکر ملت تورک جهان وارد کرده اند، وارد نکرده است. همین جا هشدار می دهم باید ششدانگ مراقب مانقورتهای خودمان باشیم. نه تنها ما بلکه تمام آزادیخواهان و استقلال طلبان ملل غیرفارس ایران.
آری! من یک تورک هستم. من یک انسان هستم. جهان مرا می شناسی؟ من از نسل همان تورکهای سلجوق هستم که زوزۀ بوزقورد کشان بر قلب سپاه آهن پوش صلیبی می تاختم و با «قورد اویونو» سینه و قلب سپاهیان غرق در فولاد را به تیر شجاعت و جنگندگی ام می دوختم؛ من همان تورک قیزیلباش هستم که هلهله کنان به قلب دشمن متجاوز پرتغالی می تاختم و از مرگ و تکه تکه شدن نمی هراسیدم. من همان تورک ملازگرد، نیکوپولیس، قسطنطنیه، موهاچ قالا، چاناق قالا هستم که تا پای جنگ می جنگیدم و از جلوی دشمن نمی رمیدم. اکنون من یک تورک هستم. من هم یک انسان هستم من همان اویغوری هستم که سرزمینم توسط آدمخواران چین اشغال شده است و شکم مادرانم دریده می شود و جنین من در رستورانهای چینی به مشتریهای انسان خوار چینی سرو می شود. من سرخ سرخ سر هستم. من سرخ سرخ دل هستم. من همان تورک آذربایجان هستم، همان که در مملکتی اهریمنی به نام ایران اصطبل داری بی سواد و جانی به نام رضا و پسرش را پنجاه و هفت سال بر سرنوشتم حاکم کردند تا با قتل و غارت و ایجاد قحطیهای مصنوعی وطن مادری ام برایم جهنم شود؛ در یک دست گرسنگی و مرگ را گرفتند و در دست دیگر زبان و فرهنگ و تاریخ جعلی فارسی را. نوجوانان و جوانانم از زور گرسنگی و برای فرار از مرگ شهرها و روستاهای سرزمین مادری ام را ترک کردند و برای پر کردن شکم خودشان و زن و بچه هایشان به نوکری قوم فارس افتخارها کردند. من تورک قاشقای هستم که اسب تاختم و در حال تاخت سینۀ صلیبیان متجاوز انگلیسی را تفنگهای تک آچیلان و برنو سوراخ کردم و پاداش من این بود که نام هیچ استانی به نام من نباشد و آواره شهرها و روستاهای غربت شوم. من تورک خوراسانم. همان که مشهد صد سال پیش به زبان من حرف می زد ؛ اما امروز حاکمیت فارس با تبلیغات و القائات شیطانی نژادپرستانه ضد تورک مرا به روزی انداخته است که در شهر و روستای مادری خودم، فرزندانم از این که به زبان مادری شان حرف بزنند خجالت می کشند؛ در حالی که کوردها و تاتها به زبان مادریشان افتخارها می کنند. آری! من یک تورکم. من یک انسان هستم. از نسل کشیها جان سالم به در برده ام. هنوز نمرده ام. من اماده ام که باز هم به قلب سیاه سپاه اهریمن بتازم و قلب سیاه دشمن را سوراخ کنم. امروز با قلم و فردا با ... .آری! من یک تورکم، من یک انسانم، حق دارم خودم را فریاد بزنم.
اوجالان ساوالان- جمعه 25 اسفند 1396- 2018-03-16