قانون، در معنای واقعیاش، باید محصول ارادۀ جمعی و تجلی خواست عمومی باشد؛ نه فرمانی از بالا برای مطیعسازی مردم. هرجا که قانون بدون رضایت شهروندان نوشته شود، از مسیر اصلاح منحرف میشود و به ابزاری برای کنترل و سرکوب بدل میگردد. قانونِ حجاب و عفاف در ایران، دقیقاً در همین نقطه ایستاده است؛ قانونی که نه بر پایه گفتوگو، که بر اساس ترس و اجبار بنا شده است.
از نخستین روز اجرای این طرح، روشن بود که مسئله نه «فرهنگ» است و نه «عفاف». مسئله، کنترل بدن و رفتار زنان است؛ نشانهای از تلاشی فرسوده برای حفظ اقتداری که سالهاست مشروعیت اجتماعی خود را از دست داده است. حاکمیت میکوشد با بسیج دهها هزار مأمور و نصب دوربین در خیابانها، به مردم بگوید که هنوز قدرت دارد، هنوز قادر است تصمیم بگیرد که مردم چه بپوشند، چگونه راه بروند، و حتی چگونه فکر کنند. اما در واقع، این قانون نه نشانهی قدرت، بلکه نشانهی ترس است؛ ترس از جامعهای که دیگر نمیخواهد مطیع بماند.
قانون، وقتی از رضایت مردم تهی شود، دیگر «قانون» نیست؛ آیینی است از اجبار و سرکوب که تنها در ظاهر لباس قانون بر تن دارد. در کشوری که قانون اساسیاش بر پایهی رأی مردم نوشته نشده، و نهاد قانونگذاریاش از آزادی ارادهی عمومی بیبهره است، تصویب و اجرای چنین قوانینی چیزی جز تحمیل ایدئولوژی بر زندگی خصوصی شهروندان نیست.
در هیچ نظام مردمسالاری، دولت حق ندارد با نام دین یا اخلاق، پوشش شهروندان را قانونمند کند. در ایران اما، دولت به جای آنکه مدافع حقوق و آزادیها باشد، خود به بزرگترین ناقض آنها تبدیل شده است. قانون حجاب و عفاف، بهجای آنکه جامعه را به سمت گفتوگو، تفاهم و احترام متقابل ببرد، دیواری میان دولت و مردم کشیده است. این قانون، نشانۀ بیاعتمادی حاکمیت به جامعهای است که دیگر زیر بار قیمومیت فکری و اخلاقی نمیرود.
از سوی دیگر، تجربه نشان داده است که هیچ قانونی بدون پذیرش عمومی پایدار نمیماند. قانون منع مشروبات، قانون محدودیتهای اینترنت، قانون جداسازی جنسیتی؛ همه و همه در عمل شکست خوردند، چون در برابر ارادۀ مردم ایستادند. قانون حجاب نیز از همین سرنوشت جدا نیست. اجبار، فقط ظاهر جامعه را منضبط نشان میدهد، اما در زیر پوست آن، خشم و انکار و بیاعتمادی میرویاند. جامعهای که از انتخاب محروم شود، به مقاومت خاموش پناه میبرد، و این همان چیزی است که امروز در خیابانهای ایران جریان دارد.
اگر قانون، برای مردم نوشته نشود، دیر یا زود مردم علیه آن میایستند. و هیچ حکومت و نیروی امنیتی نمیتواند در برابر خواست طبیعی انسان برای آزادی و کرامت بایستد. مشروعیت سیاسی، با سرنیزه و گشت ارشاد بهدست نمیآید؛ با احترام به ارادهی انسان بهدست میآید.
حجاب، اگر انتخاب باشد، میتواند نشانهای از ایمان و باور شخصی باشد؛ اما وقتی با جریمه، زندان و تحقیر همراه شود، دیگر حجاب نیست، بلکه علامت سلطه است. و سلطه، هرچقدر هم خود را با نام دین بیاراید، در نهایت از درون فرو میپاشد.
قانون حجاب و عفاف، نه حافظ اخلاق، بلکه ویرانگر اعتماد است؛ نه اصلاحگر جامعه، بلکه نماد شکاف عمیقی میان مردم و حاکمیت. قانونی که بدون رضایت مردم نوشته شود، نه اصلاح، بلکه بازتولید سرکوب است — سرکوبی که دیر یا زود در برابر ارادۀ انسان شکست خواهد خورد.

