آذوح: علیاکبرهاشمی رفسنجانی در دو دوره ریاستجمهوریاش مسئولیت شورای عالی انقلاب فرهنگی را بر عهده داشته است و پیش از آن یکی از حامیان انقلاب فرهنگی در ایران بود. عدهای هاشمی رفسنجانی را جعبه سیاه انقلاب اسلامی ایران میدانند و او را امیرکبیر ایران امروز معرفی میکنند و تعدادی دیگر او را مسبب سانسور و خفقان فضاهای هنری در دو دهه اول انقلاب اسلامی میدانند. ایرانوایر گفتوگویی با فرج سرکوهی، نویسنده، روزنامهنگار و سردبیر مجله آدینه داشته است.
مجله آدینه از مهمترین مجلههائی بود که در دوران قدرت سیاسی هاشمی رفسنجانی منتشر میشد.
فرج سرکوهی درباره شورای عالی انقلاب فرهنگی و خفقان و سانسور در دوران ریاست هاشمی رفسنجانی بر کرسی ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی میگوید:«آقای رفسنجانی در دوران ریاست مجلس و ریاست جمهوری، و یا حتی پیش از آن ، تا پیروزی احمدی نژاد ، قدرت دوم ساختار سیاسی و نظامی و امنیتی بود. از دوران ریاست جمهوری احمدینژاد به بعد از قدرت او کاسته شد.
رفسنجانی در تثبیت جمهوری اسلامی، که به یاری یکی از خشنترین و خونبارترین سرکوبهای فیزیکی و فرهنگی تاریخ ایران تحقق یافت، نقش مهمی داشت. از کشتارهای نخستین سالهای جمهوری اسلامی ، کشتار سال های ۶۰ و ۶۷ بگیرید تا تحمیل سانسور و خودسانسوری بر فرهنگ، سرکوب خشن سازمانها و حزبهای سیاسی و نهادهای صنفی فرهنگی ، قتل روشنفکران و سرکوب کانون نویسندگان و... . او در همه اینها نقشی کارساز داشت و مسئول است .
در برخی از کشتارها نه فقط دستور دهنده بود که درخطبههای نماز جمعه و دیگر سخنرانیهای خود این برنامهها را توجیه میکرد. کافی است به عنوان مثال خطبه او را در توجیه کشتار زندانیان در سال ۶۷ به یاد آوریم.
در دوران ریاستجمهوری کوشید تا با عنوان سازندگی مناسبات سرمایه داری رانتی را ، که در انقلاب و جنگ درهم ریخته بود، بازسازی کند. البته به سود رانت خواران نزدیک به قدرت. او در این دوران به صراحت می گفت که از الگوی چین بعد ازمائو پیروی می کند که از نظر او بر استبداد سیاسی و خصوصی سازی اقتصادی استوار بود .
دست آقای فلاحیان وزیر اطلاعات خود را در اجرای خشن ترین و خونبارترین جنایت ها باز گذاشته بود . به دوران قدرت او، و با برنامه ریزی و حمایت او، خشن ترین سانسورها بر رسانهها، هنر و ادبیات اعمال میشد، سانسور فرهنگ، به ویژه پس از آن که با استعفای خاتمی از وزارت ارشاد موافقت و درواقع او را قربانی ائتلاف با جناح راست محافظه کار آن زمان کرد، شدت گرفت.
طرفداران او استبداد او را با این جمله که او به فکر توسعه اقتصادی بود و به توسعه سیاسی توجه نداشت توجیه میکنند . اینان گمان میبرند که با جا به جائی کلمات واقعیتها نیز تغییر میکنند. او مستبد و دیکتاتور بود و این فرق میکند با توجه نداشتن به توسعه اجتماعی و سیاسی . توسعه اقتصادی او نیز در برنامه و عمل شعاری بود برای پوشاندن بازسازی اقتصاد سرمایه داری رانتی. شاه نیز از توسعه اقتصادی بدون دموکراسی دم می زد. برنامههای اقتصادی رفسنجانی در باب خصوصی سازی سرمایههای ملی به توسعه اقتصادی نینجامید. توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی و فرهنگی، بدون دموکراسی و آزادی رسانه ها ناممکن است و در کشورهای نفتی ، که اقتصاد نه بر تولید و توزیع کالا که بر توزیع درآمدهای نفت و گاز شکل گرفته است، به فساد نهادینه شده اقتصادی منجر میشود که خود مانعی بزرگ در راه توسعه اقتصادی است.
برنامههای اقتصادی او شکاف فقر و غنا را چنان عمیق کرد که دوران دوم ریاست جمهوری او با شورش های بزرگ در چند شهر همراه شد.
اما در دهه هشتاد بعد از روی کارآمد محمود احمدینژاد و تضعیف قدرت هاشمی رفسنجانی، و بعد از اعتراضات خیابانی و خطبههای او در نماز جمعه تهران برخی از هنرمندان، سینماگران و یا زندانیان سیاسی برای دادخواهی به آقای هاشمی نامه مینویسند و یا او را مخاطب قرار میدهند. این دو شخصت را چگونه میتوان برسی کرد؟
ـ نخست بدین نکته توجه کنیم که بیشتر روحانیون هم نسل رفسنجانی در عرصه هنرها و ادبیات حداکثر با خوشنویسی، تذهیب و صنعتگرهای سنتی از این دست و با نوع خاصی از شعر کلاسیک فارسی آشنا بودند اما ، شاید جز یکی دو تن، هیچ رابطه و نسبت و آشنائی با هنرهای نو نداشتند . هنرهائی چون داستان نویسی ، نقاشی ، گرافیک ، سینما و تئاتر و … را بعد از مشروطه از غرب گرفتهایم . روحانیت در عصر شاه با این مقولهها کاملا بیگانه بودند نه فیلم دیده بودند، نه تاتر. نه به نمایشگاه نقاشی رفته بودند. نسلهای نو روحانیت کنونی البته با این مقوله ها نیز آشنا هستند . رفسنجانی را در زندان شاه دیده بودم. او چون بیشتر روحانیون آن روزگار ، با این مقولهها کاملا بیگانه بود و گفتم حداکثر با خوشنویسی و نوعی شعر کلاسیک فارسی آشنا بود. آن هم نه در حد دیگر هم لباسیهای خود. در حوزه نظری نیز نسبت به دیگران ، کسانی چون طالقانی، مظهری و بهشتی و دیگران بی سواد بود. آقای خامنهای ، که لاف شعر شناسی میزند، با نوعی شعر ، ترکیبی از سبک هندی و شعر دوره بازگشت با ته مایههای نخنمای عرفانی در بدترین نمونههای سبک عراقی ، آشنا است.
رفسنجانی در دوره ای که شما اشاره میکنید یعنی دوره نزدیک شدن به تحولات جامعه و جنبش سبز کوشید تا هنرمندان و نویسندگان و لایههای علاقمند به هنر و ادبیات را در میان پر درآمدها و میان درآمدها جلب کند و از توانهای اجتماعی و سرمایه معنوی هنرمندان به سود برنامههای سیاسی خود بهره گیرد. در مجالسی با حضور آنان شرکت و گاه سخنرانی میکرد اما متن گوینده یا نویسنده را افشا می کند.
آقای رفسنجانی در این گونه سخنان جملههائی کلی در باره احترام به هنرمند و آزادی هنری میگفت اما ناهمخوانی این جملهها با خود و با متن چنان بود که این جملهها را به لکههای قرمز بر پارچهای سیاه شبیه میکرد. این جملهها با متن او نمیخواندند، به متن تحمیل شده بودند، معلوم است که سفارسی هستند، مشاوران نوشته و به او گفتهاند که آنها را بگوید.
در مقایسه وقتی سخنان آقای خاتمی را می شنوید میبیند که او در حدی از فلسفه سیاسی آگاه است و جملههای او در این عرصه با متن او میخوانند یا آقای علی خامنهای به هنگامی که از شعر مطلوب خود یعنی همان ترکیب منسوخ سبک هندی و مایههای منسوخ عرفان سطحی در بدترین نمونه های سبک عراقی و دوره بازگشت میگوید، آشنائی او با این حوزه مشهود است.
آقای رفسنجانی پس از باختن به احمدی نژاد و کاهش سهم او و شبکه قدرت اقتصادی_ سیاسی او در سیاست و اقتصاد چاره ای نداشت جز آن که در ائتلاف موسوی، اصلاح طلبان، کارگزاران سهیم شود . یک پای اصلی این اتئلاف بود. این برنامه شکست خورد و حضور او در این ائتلاف از دلایل شکست این پروژه بود . در این دوران بود که گاهی از حقوق هنرمندان و یا زندانیان سیاسی جناح خود نیز یاد میکرد. این گونه سخنان لازمه حضور در این اتئلاف بود. بعد البته کوشید جنبش سبز را به سوی اعتدال روحانی سوق دهد که موفق هم بود.
مجله آدینه در اوج قدرت آقای هاشمی رفسنجانی منتشر میشد. در آن زمانبر مطبوعات چه سانسور و فضایی حاکم بود؟
ـ همان فضایی که بود. سانسور، اختناق، خودسانسوری تحملی به یاری ایجاد فضای رعب و وحشت. آقای رفسنجانی خود گفته بود که من بخش فرهنگی را به جناح مخالف.برنامههای اقتصادی خود واگذار میکنم. علاقهای به حضور در این بخش نداشت. جناحهای حکومتی جمهوری اسلامی معمولا مردم را در رقابتهای جناحی بسیج میکنند. جناح معروف به تندرو یا محافظه کار در آن زمان، از تعصبهای دینی مردم برای بسیج آن ها بهره میگرفت تا با رقیبان خود تسویه حساب کند و در چانه زنیها امتیاز بیشتری بگیرد. سطری در کتابی، صحنهای در فیلمی یا نمایشی و ... را علم میکردند. در نماز جمعهها فریاد واسلاما سر میدادند، در رسانهها از تهاجم فرهنگی مینوشتند و میگفتند، در کتابفروشیها بمب منفجر میکردند، تطاهرات میکردند.و... این همه مهماتی بود برای چانه زنیها و کسب امتیاز در توزیع رانتهای سیاسی و اقتصادی.. آقای رفسنجانی برای آن که بهانهها را از این جناح بگیرد ، عرصه فرهنگی را به آنها واگذار کرده بود همان سیاستی است که آقای روحانی اکنون اعمال میکند.
وزارت اطلاعات در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی پروژه نهادهای موازی فرهنگی را دنبال میکرد . کانون نویسندگان مسلمان، انجمنهای اسلامی این و آن صنف فرهنگی و … می کوشید تا با حذف هنر و ادبیات خلاقه مستقل و سرمایهگذاری برای تولید هنر و ادبیات اسلامی، هژمونی فرهنگی را برای مکتب حاکم به دست آورد. این برنامهها اما شکست خوردند. می بینیم که در دوره کنونی بیشتر بر برنامه به ابتذال کشیدن هنر و ادبیات و رواج صنعت فرهنگ متمرکز شده اند.
گفتوگو با فرج سرکوهی
محمد تنگستانی
علیاکبرهاشمی رفسنجانی در دو دوره ریاستجمهوریاش مسئولیت شورای عالی انقلاب فرهنگی را بر عهده داشته است و پیش از آن یکی از حامیان انقلاب فرهنگی در ایران بود. عدهای هاشمی رفسنجانی را جعبه سیاه انقلاب اسلامی ایران میدانند و او را امیرکبیر ایران امروز معرفی میکنند و تعدادی دیگر او را مسبب سانسور و خفقان فضاهای هنری در دو دهه اول انقلاب اسلامی میدانند. ایرانوایر گفتوگویی با فرج سرکوهی، نویسنده، روزنامهنگار و سردبیر مجله آدینه داشته است.
مجله آدینه از مهمترین مجلههائی بود که در دوران قدرت سیاسی هاشمی رفسنجانی منتشر میشد.
فرج سرکوهی درباره شورای عالی انقلاب فرهنگی و خفقان و سانسور در دوران ریاست هاشمی رفسنجانی بر کرسی ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی میگوید:«آقای رفسنجانی در دوران ریاست مجلس و ریاست جمهوری، و یا حتی پیش از آن ، تا پیروزی احمدی نژاد ، قدرت دوم ساختار سیاسی و نظامی و امنیتی بود. از دوران ریاست جمهوری احمدینژاد به بعد از قدرت او کاسته شد.
رفسنجانی در تثبیت جمهوری اسلامی، که به یاری یکی از خشنترین و خونبارترین سرکوبهای فیزیکی و فرهنگی تاریخ ایران تحقق یافت، نقش مهمی داشت. از کشتارهای نخستین سالهای جمهوری اسلامی ، کشتار سال های ۶۰ و ۶۷ بگیرید تا تحمیل سانسور و خودسانسوری بر فرهنگ، سرکوب خشن سازمانها و حزبهای سیاسی و نهادهای صنفی فرهنگی ، قتل روشنفکران و سرکوب کانون نویسندگان و... . او در همه اینها نقشی کارساز داشت و مسئول است .
در برخی از کشتارها نه فقط دستور دهنده بود که درخطبههای نماز جمعه و دیگر سخنرانیهای خود این برنامهها را توجیه میکرد. کافی است به عنوان مثال خطبه او را در توجیه کشتار زندانیان در سال ۶۷ به یاد آوریم.
در دوران ریاستجمهوری کوشید تا با عنوان سازندگی مناسبات سرمایه داری رانتی را ، که در انقلاب و جنگ درهم ریخته بود، بازسازی کند. البته به سود رانت خواران نزدیک به قدرت. او در این دوران به صراحت می گفت که از الگوی چین بعد ازمائو پیروی می کند که از نظر او بر استبداد سیاسی و خصوصی سازی اقتصادی استوار بود .
دست آقای فلاحیان وزیر اطلاعات خود را در اجرای خشن ترین و خونبارترین جنایت ها باز گذاشته بود . به دوران قدرت او، و با برنامه ریزی و حمایت او، خشن ترین سانسورها بر رسانهها، هنر و ادبیات اعمال میشد، سانسور فرهنگ، به ویژه پس از آن که با استعفای خاتمی از وزارت ارشاد موافقت و درواقع او را قربانی ائتلاف با جناح راست محافظه کار آن زمان کرد، شدت گرفت.
طرفداران او استبداد او را با این جمله که او به فکر توسعه اقتصادی بود و به توسعه سیاسی توجه نداشت توجیه میکنند . اینان گمان میبرند که با جا به جائی کلمات واقعیتها نیز تغییر میکنند. او مستبد و دیکتاتور بود و این فرق میکند با توجه نداشتن به توسعه اجتماعی و سیاسی . توسعه اقتصادی او نیز در برنامه و عمل شعاری بود برای پوشاندن بازسازی اقتصاد سرمایه داری رانتی. شاه نیز از توسعه اقتصادی بدون دموکراسی دم می زد. برنامههای اقتصادی رفسنجانی در باب خصوصی سازی سرمایههای ملی به توسعه اقتصادی نینجامید. توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی و فرهنگی، بدون دموکراسی و آزادی رسانه ها ناممکن است و در کشورهای نفتی ، که اقتصاد نه بر تولید و توزیع کالا که بر توزیع درآمدهای نفت و گاز شکل گرفته است، به فساد نهادینه شده اقتصادی منجر میشود که خود مانعی بزرگ در راه توسعه اقتصادی است.
برنامههای اقتصادی او شکاف فقر و غنا را چنان عمیق کرد که دوران دوم ریاست جمهوری او با شورش های بزرگ در چند شهر همراه شد.
اما در دهه هشتاد بعد از روی کارآمد محمود احمدینژاد و تضعیف قدرت هاشمی رفسنجانی، و بعد از اعتراضات خیابانی و خطبههای او در نماز جمعه تهران برخی از هنرمندان، سینماگران و یا زندانیان سیاسی برای دادخواهی به آقای هاشمی نامه مینویسند و یا او را مخاطب قرار میدهند. این دو شخصت را چگونه میتوان برسی کرد؟
ـ نخست بدین نکته توجه کنیم که بیشتر روحانیون هم نسل رفسنجانی در عرصه هنرها و ادبیات حداکثر با خوشنویسی، تذهیب و صنعتگرهای سنتی از این دست و با نوع خاصی از شعر کلاسیک فارسی آشنا بودند اما ، شاید جز یکی دو تن، هیچ رابطه و نسبت و آشنائی با هنرهای نو نداشتند . هنرهائی چون داستان نویسی ، نقاشی ، گرافیک ، سینما و تئاتر و … را بعد از مشروطه از غرب گرفتهایم . روحانیت در عصر شاه با این مقولهها کاملا بیگانه بودند نه فیلم دیده بودند، نه تاتر. نه به نمایشگاه نقاشی رفته بودند. نسلهای نو روحانیت کنونی البته با این مقوله ها نیز آشنا هستند . رفسنجانی را در زندان شاه دیده بودم. او چون بیشتر روحانیون آن روزگار ، با این مقولهها کاملا بیگانه بود و گفتم حداکثر با خوشنویسی و نوعی شعر کلاسیک فارسی آشنا بود. آن هم نه در حد دیگر هم لباسیهای خود. در حوزه نظری نیز نسبت به دیگران ، کسانی چون طالقانی، مظهری و بهشتی و دیگران بی سواد بود. آقای خامنهای ، که لاف شعر شناسی میزند، با نوعی شعر ، ترکیبی از سبک هندی و شعر دوره بازگشت با ته مایههای نخنمای عرفانی در بدترین نمونههای سبک عراقی ، آشنا است.
رفسنجانی در دوره ای که شما اشاره میکنید یعنی دوره نزدیک شدن به تحولات جامعه و جنبش سبز کوشید تا هنرمندان و نویسندگان و لایههای علاقمند به هنر و ادبیات را در میان پر درآمدها و میان درآمدها جلب کند و از توانهای اجتماعی و سرمایه معنوی هنرمندان به سود برنامههای سیاسی خود بهره گیرد. در مجالسی با حضور آنان شرکت و گاه سخنرانی میکرد اما متن گوینده یا نویسنده را افشا می کند.
آقای رفسنجانی در این گونه سخنان جملههائی کلی در باره احترام به هنرمند و آزادی هنری میگفت اما ناهمخوانی این جملهها با خود و با متن چنان بود که این جملهها را به لکههای قرمز بر پارچهای سیاه شبیه میکرد. این جملهها با متن او نمیخواندند، به متن تحمیل شده بودند، معلوم است که سفارسی هستند، مشاوران نوشته و به او گفتهاند که آنها را بگوید.
در مقایسه وقتی سخنان آقای خاتمی را می شنوید میبیند که او در حدی از فلسفه سیاسی آگاه است و جملههای او در این عرصه با متن او میخوانند یا آقای علی خامنهای به هنگامی که از شعر مطلوب خود یعنی همان ترکیب منسوخ سبک هندی و مایههای منسوخ عرفان سطحی در بدترین نمونه های سبک عراقی و دوره بازگشت میگوید، آشنائی او با این حوزه مشهود است.
آقای رفسنجانی پس از باختن به احمدی نژاد و کاهش سهم او و شبکه قدرت اقتصادی_ سیاسی او در سیاست و اقتصاد چاره ای نداشت جز آن که در ائتلاف موسوی، اصلاح طلبان، کارگزاران سهیم شود . یک پای اصلی این اتئلاف بود. این برنامه شکست خورد و حضور او در این ائتلاف از دلایل شکست این پروژه بود . در این دوران بود که گاهی از حقوق هنرمندان و یا زندانیان سیاسی جناح خود نیز یاد میکرد. این گونه سخنان لازمه حضور در این اتئلاف بود. بعد البته کوشید جنبش سبز را به سوی اعتدال روحانی سوق دهد که موفق هم بود.
مجله آدینه در اوج قدرت آقای هاشمی رفسنجانی منتشر میشد. در آن زمانبر مطبوعات چه سانسور و فضایی حاکم بود؟
ـ همان فضایی که بود. سانسور، اختناق، خودسانسوری تحملی به یاری ایجاد فضای رعب و وحشت. آقای رفسنجانی خود گفته بود که من بخش فرهنگی را به جناح مخالف.برنامههای اقتصادی خود واگذار میکنم. علاقهای به حضور در این بخش نداشت. جناحهای حکومتی جمهوری اسلامی معمولا مردم را در رقابتهای جناحی بسیج میکنند. جناح معروف به تندرو یا محافظه کار در آن زمان، از تعصبهای دینی مردم برای بسیج آن ها بهره میگرفت تا با رقیبان خود تسویه حساب کند و در چانه زنیها امتیاز بیشتری بگیرد. سطری در کتابی، صحنهای در فیلمی یا نمایشی و ... را علم میکردند. در نماز جمعهها فریاد واسلاما سر میدادند، در رسانهها از تهاجم فرهنگی مینوشتند و میگفتند، در کتابفروشیها بمب منفجر میکردند، تطاهرات میکردند.و... این همه مهماتی بود برای چانه زنیها و کسب امتیاز در توزیع رانتهای سیاسی و اقتصادی.. آقای رفسنجانی برای آن که بهانهها را از این جناح بگیرد ، عرصه فرهنگی را به آنها واگذار کرده بود همان سیاستی است که آقای روحانی اکنون اعمال میکند.
وزارت اطلاعات در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی پروژه نهادهای موازی فرهنگی را دنبال میکرد . کانون نویسندگان مسلمان، انجمنهای اسلامی این و آن صنف فرهنگی و … می کوشید تا با حذف هنر و ادبیات خلاقه مستقل و سرمایهگذاری برای تولید هنر و ادبیات اسلامی، هژمونی فرهنگی را برای مکتب حاکم به دست آورد. این برنامهها اما شکست خوردند. می بینیم که در دوره کنونی بیشتر بر برنامه به ابتذال کشیدن هنر و ادبیات و رواج صنعت فرهنگ متمرکز شده اند