در زندگی مدرن امروزی شهرها بستر و محمل فرهنگ محسوب می گردند. فرهنگ شهری آن نوع از فرهنگ را که عامل اصلی آن رواداری، فراگیری و تشخص بخشی است تولید و توزیع می نماید. بر خلاف گذشته فرهنگ شهری سعی دارد تا فرهنگ را توسط ابزارهای مدرن گسترش داده و فراگیر نماید، به همین دلیل فرهنگ شهری، آن نوع از فرهنگ می باشد که نه توسط سنتها که توسط افراد و مؤسسات فرهنگی بر پایه فرهنگ ملی تولید و گسترش یافته و نه توسط جمعها که توسط افراد مورد قبول واقع می گردد. عموما فرهنگ در شهر حالتی دوگانه به نام فرهنگ فردی_اجتماعی دارد. این به معنی آن است که فرهنگ نه از سوی جامعه به فرد القا می گردد که در طی یک فرآیند بلند مدت دیالوگ متقابل افراد به صورت اقناعی فرهنگ و سنت خاصی را قبول کرده و سعی در زیست در آن چهارچوب و یا فضا می کنند. به هر میزان که آن فرهنگ و سمت و سو و ابعاد آن به روز، سودمند، تشخص بخش و تمایز گر باشد در طول روند پیچیده جامعه پذیری مورد اقبال عموم نیز خواهد گردید.
پتانسیل های ذهنی، زیستی، اقتصادی، طرز حیات موجود در یک محیط شهری خود بسترهایی عمده و مهم برای گسترش فرهنگ خاص و یا نوع طرز تلقی از یک فرهنگ به شمار می رود. شهر اورمو به عنوان پایتخت فرهنگی آذربایجان هم به عنوان شهری تورک نشین از سویی و هم به دلیل وجود ذهنیت باز و طرز حیات مدرن هم در ساحت ذهنی و هم در زمینه نمودی از سوی دیگر، خود پذیرای نوعی حیات مدرن در بستر فرهنگ آذربایجانی است. اورمو به دلیل تاریخ خونبار تحمیل شده توسط بیگانگان با جغرافیا و هویت مردم آن به این شهر و نیز احساس خطر عمومی در برابر توسعه طلبی قومی، شهری است که سعی دارد تا با توسل به امر فرهنگ و تولیدات فرهنگی چهره ای متفاوت و ممتاز از خود در صحنه زیست بوم آذربایجان ارائه نماید.
شاید عمده ویژگی اورمو اینست که بیشتر از آنکه یک شهر سیاسی باشد، شهری فرهنگی است. جامعه اورمو سالهاست که تصمیم گرفته است تا به جای سلاح سیاست با ابزار فرهنگ به حضور و ظهور خود در پهنه حیات ملی ادامه دهد. چرا که بر خلاف امر سیاست، فرهنگ غوغاسالار و واجد ریسکهای کلان نیست. جامعه اورمو به خوبی دریافته است که بدون فرهنگ مدرن، زایا، توانمند، تولید گر، با مخاطب شهری نمی توان در برابر مشکلات عدیده مقاومت نمود. چرا که فرهنگ بستر هر نوع مقاومت در برابر زیاده خواهی های دیگران و نیز روحیه رکود گرای خودی است. اگر فرهنگ مدرن بر یک بستر ملی رشد نکند، چیزی که از آن بدست خواهد آمد سرگشتگی و سرگردانی هویتی و حتی زیستی است و اگر فرهنگ ملی در یک چهارچوب مدرن و نوین و به روز ظهور ننماید موجب ایستایی و حتی ارتجاع ذهنی_زیستی خواهد بود. بنابراین می توان چنین اظهار نظر نمود که فرهنگ، فرد، جامعه و حیات جمعی جزئیاتی از یک واحد کلی هستند که برای توسعه یک شهر باید دارای هماهنگی بین خود و نیز محیط پیرامون باشند.
اورمو برای بعضی ها همان رضائیه است رضائیه ای که نه از لحاظ هویتی نه از لحاظ فکری و نه از لحاظ تاریخی هیچ نسبتی با ساکنان این شهر نداشت. رضائیه بیشتر از آنکه نام شهری باشد، داغ ننگی بر پیشانی هویت و اهالی این شهر بود. داغی که نشان می داد ذهنیت اداره کنندگان آن با ذهنیت و هویت شهروندان این شهر نه تنها متفاوت است بلکه در یک ضدیت تمام عیار نیز به سر می برد.
تبدیل رضائیه به ارومیه گرچه عملی مثبت و به جا بود ولی عملی ناقص، عقیم و بی هویت است که بیشتر از آنکه واجد مفهوم هویتی باشد، عملی سیاسی و از سر واکنشی است. ارومیه کلمه ایست که نه هویت بخش است و نه توصیف گر بلکه کلمه ای است غیر مرتبط و بی ربط با گذشته تاریخی و هویت کنونی این شهر کلمه ای که منطبق با تاریخ باشکوه و امروز این شهر است، کلمه” اورمو “است که توصیف گر هویت واقعی این شهر است نمی توان با نام نهادن اسامی زشت همچون رضائیه و یا اسامی غیر مرتبط همچون ارومیه بر این شهر به هویت و تاریخ و حیات فرهنگی آن بی احترامی کرد و باز هم توقع پویائی فرهنگی و اجتماعی داشت. نام یک شهر خلاصه ای از شناسنامه هویتی آن شهر است، با پاسداشت نام واقعی اورمو، پاسدار هویت ساکنان و صاحبان اصلی این شهر باشیم.
علی عزیزی