با شکست دولت عثمانی در جنگ جهانی اول، تقسیم سرزمینهای تحت حاکمیت عثمانی طبق معاهدۀ «سایکس ـ پیکو» و اشغال فلسطین توسط انگلستان، پایههای تشکیل کشوری به نام «اسرائیل» در منطقه ریخته شد که از بدو تأسیس، همواره نیازمند داشتن «استراتژی بقاء» منطبق بر امنیت ملی خود بوده است. زیرا از نظر صهیونیستها، اسرائیل مانند جزیرهای میباشد که در محاصرۀ دریای دشمنان یعنی کشورهای مسلمان (عرب) قرار گرفته است.
استراتژی مد نظر این کشور که از سالهای ۱۹۵۰ میلادی بدون هیچگونه تغییری در اصول اساسی آن اجرا گردیده، جلوگیری از تشکیل یک جبهۀ متحد از کشورهای مسلمان (عربی) در مقابل اسرائیل بوده است.
تلاش برای ایجاد جنگهای داخلی با استفاده از اختلافات قومی ـ مذهبی در کشورهای عربی (مانند حمایت از عصیان کردهای عراقی در دهۀ ۶۰ و ۷۰ میلادی) و تلاش برای بیثبات نمودن کشورهای مسلمان با حمایت از درگیریهای جناحی و جنگ قدرت نمونۀ بارز اقدامات دولت فوق میباشد.
اسرائیل که پس از اشغال بعضی مناطق خاورمیانه، همواره خواهان مستعمره شدن (ماندن) مناطق دیگر توسط کشورهای غربی مانند انگلستان بوده است، از اوایل نیمۀ دوم قرن بیستم، حرکتهای ضد استعماری در خاورمیانه را تهدیدی برای خود تلقی نموده و در راستای سرکوب یا به انحراف کشاندن جنبشهای ملی و ضد استعماری در منطقه از هیچ کوششی در کمک به قدرتهای استعماری دریغ نورزیده است.
اسرائیل، علاوه بر استراتژی بقاء، تدابیر دیگری چون پیدا نمودن متفقانی در جغرافیای ماوراء کشورهای عربی پیرامون اسرائیل نیز اتخاذ کرده است که دوستیاش با ایران قبل از انقلاب در این راستا قابل ارزیابی میباشد.
طرح صهیونیستی برای خاورمیانه:
در سال ۱۹۸۲ «عودد یینون» (Oded Yinon) از مأموران قدیمی وزارت خارجه اسرائیل، گزارشی با عنوان «استراتژی برای اسرائیل در سالهای ۱۹۸۰» به رشتۀ تحریر در آورد که از منظر نشان دادن استراتژی درازمدت صهیونیستها برای خاورمیانه از اهمیت بسزایی برخوردار است. گزارش مذکور بعداً توسط «اسرائیل شاهاک» تحت عنوان «طرح صهیونیستی برای خاورمیانه» به انگلیسی ترجمه و منتشر گردید.
عودد یینون با اشاره به این که مرزهای کشورهایی چون عراق، سوریه، لبنان، اردن و ... مطابق معاهدۀ سایکس ـ پیکو توسط دول اشغالگر و روی میز مذاکره و با خطکش ترسیم شده، به بررسی ترکیب جمعیتی و وضعیت دموگرافیک کشورهای خاورمیانه پرداخته و نتیجه میگیرد که هیچیک از این کشورها دارای مردمی یکدست نبوده و به راحتی قابل تجزیه میباشند. به نظر وی کشورهایی به نام عراق و سوریه وجود دارند لیکن واقعیتی سوسیولوژیک به نام «مردم عراق» ویا «مردم سوریه» وجود ندارد. یینون از این کشورها به نام کشورهای مصنوعی نام برده و معتقد است که استراتژی اسرائیل باید بر اساس تجزیه، تضعیف و به تبع آن کنترل این کشورها استوار باشد.
یینون، تجزیۀ عراق به سه بخش ۱. دولت کردی در شمال عراق ۲. دولت سنی عرب در مرکز عراق و ۳. دولت شیعی عرب در جنوب عراق را ممکن دانسته و معتقد است که دولت اسرائیل باید در این راه تلاش نماید.
همچنین این طرح، تجزیۀ دیگر کشورها از جمله سوریه را نیز مدنظر قرار داده و برای هر کدام برنامۀ جداگانهای پیشبینی میکند. اکنون پس از گذشت ۳۶ سال از انتشار این گزارش با نگاهی به عراق و سوریه به راحتی میتوان دید که این طرح در حال عملیاتی شدن است.
طرح یینون ویا «طرح اسراییل بزرگ» به طور خلاصه موارد ذیل را در دستور کار خود دارد:
۱. بالکانیزاسیون کشورهای بزرگ خاورمیانه که میتوانند تهدیدی بالقوه برای اسراییل باشند.
۲. در بنبست نگه داشتن طرحهای صلح (سازش) با فلسطینیها و پیشبرد سیاست توسعۀ سرزمینی از طریق ادامۀ شهرکسازی.
۳. اضمحلال ترکیه از درون با سیاست حمایت از جنبش استقلال طلبی کردهای ترکیه.
۴. شعله ورکردن آتش جنگ شیعه و سنی.
«طرح خاورمیانۀ بزرگ» و رابطۀ آن با «طرح یینون» (طرح اسرائیل بزرگ)
طرح خاورمیانۀ بزرگ که در سالهای نخستین هزارۀ سوم با هدف تغییر مرزهای ۲۲ کشور خاورمیانه در آمریکا مطرح شده بود، با اشغال عراق توسط آمریکا وارد فاز اجرایی گردید. آمریکا هدف خود از این طرح را گسترش دمکراسی در منطقه، نابودی تروریسم، افزایش مناسبات اقتصادی و برپایی ثبات در منطقه تعریف و اعلام نموده بود. اما امروزه مضحک و یاوه بودنشان بر همگان عیان گشته است.
با در نظر گرفتن وجود بیش از یک سوم ذخایر گازی جهان و بیش از دو سوم ذخایر نفتی جهان در این منطقه، میتوان متوجه اهداف استراتژیک و منافع آمریکا از طرح خاورمیانه بزرگ شد: دستیابی به منابع نفت و گاز، در دست داشتن کنترل منابع طبیعی، «تأمین امنیت کشور اسرائیل»، جلوگیری از تشکیل مراکز قدرتی که بتوانند در منطقه رقیب آمریکا باشند و دور نمودن کشورهای رقیب از منطقه.
حال با توجه به محتوا و اهداف طرحهای «اسرائیل بزرگ» و «خاورمیانۀ بزرگ» که از طرف اسرائیل و آمریکا ارائه و در حال اجرا هستند و آگاهی از اینکه گروههای تروریستی پ.ی.د ـ ی.پ.گ و داعش توسط آمریکا (دوران جرج بوش و اوباما) تأسیس شده و با مشاهدۀ حمایت همهجانبۀ اسرائیل از رفراندوم استقلال بارزانی و پشتیبانی تسلیحاتی، مالی، نظامی و تبلیغاتی این کشورها و دیگر دول صلیبی غربی از جنایتکاران پ.ی.د ـ ی.پ.گ در جنگ داخلی سوریه، میتوان در سطح کلان وضعیت موجود در خاورمیانه را به درستی تحلیل کرده و از دلایل جناحبندیها و جبههگیریهای طرفهای درگیر در آن مطلع گردید.
حمایت آمریکا و اسرائیل از تروریستهای پ.ی.د ـ ی.پ.گ که با سرسپردگی محض نقش مزدور و پیادهنظام وحشی نیروهای صلیبی را در طرحهای فوقالاشاره بازی کرده و با اعمال سیاستهای پاکسازی قومی و انجام جنایات جنگی مسبب آوارگی میلیونها سوری (تورکمان، عرب و کرد) گشتهاند هیچ ارتباطی با «گسترش دمکراسی در منطقه، نابودی تروریسم، افزایش مناسبات اقتصادی و برپایی ثبات در منطقه» نداشته و فقط در چهاچوب منافع استراتژیک آمریکا و اسرائیل معنا پیدا میکند.
منبع:
https://t.me/ilter/740