ناسیونالیست‌های فارس زبان ایران ظاهراً روز هفتم آبان را روز بزرگداشت کوروش نامیده‌اند. به نظر می‌رسد این نوع نام‌گذاری برداشت از ابتکار فعالین حرکت ملّی و هویت طلبان آزربایجان در نام‌گذاری اولین پنجشنبه و جمعه تیرماه هرسال به‌عنوان  روز تولّد “بابک خرم‌دین” باشد که در سال‌های ۱۳۷۹ الی ۱۳۸۴ و تا زمانی که نیروهای ویژه مانع برگزاری آن شدند، مراسم باشکوهی در این روزها با شرکت صدها هزار نفر از تورکان سراسر کشور در قلعه بابک واقع در نزدیکی شهر کوچک کلیبر در آزربایجان شرقی برگزار می‌شد و این جمعیت انبوه با بالاترین فرهنگ، رفتار و منش خود در کنار برگزاری نمایشگاه کتاب، اجرای تئاتر، قصه‌گویی و شعرخوانی به زبان تورکی و نواختن موسیقی و اجرای رقص آزربایجانی و برنامه‌های فرهنگی و متنوع دیگر، خواستار اجرای اصل ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی و تحصیل به زبان تورکی آزربایجانی و اجرای عدالت در تقسیم امکانات کشور به نسبت جمعیت ملل و اقوام کشور، ازجمله جمعیت ترکان در ایران می‌شدند.

چند سالی هست که ناسیونالیست‌های فارس نیز با الهام از نام‌گذاری روز تولد بابک، روز هفتم آبان را روز بزرگداشت کوروش اعلام کرده و در این روز در استان فارس و در اطراف بنایی که به پاسارگاد و قبر کوروش مشهور است جمع شده، ارادت و محبت و حتی بندگی خود را به کوروش به نمایش می‌گذارند؛ چراکه هستند عده‌ای، نه‌تنها کوروش را نویسنده و مبتکر اولین قانون حقوق بشر روی زمین می‌دانند و در چند سال گذشته سخنان به‌اصطلاح حکیمانه و قصاری که از استوانه گلی و نیمه مخدوش کوچک وی برداشت کرده و در سایت‌ها، وبلاگ‌ها و کانال‌های تلگرامی و دیگر رسانه‌های دیجیتالی نقل کرده‌اند که در صورت جمع‌آوری و تبدیل آن به کتاب، ممکن است بافرهنگ دهخدا و یا حداقل بافرهنگ معین برابری کند بلکه او را پیغمبری می‌دانند که بر شرق و غرب عالم حکم میرانده و لازم می‌دانند سر سجده بر خاک مزارش گذاشته بر وی بندگی کنند!

این در حالی است که بنایی که به نام مقبره کوروش در پاسارگاد مشهور است نمی‌تواند قبر کوروش هخامنشی باشد! قبر کوروش که گفته می‌شود در پاسارگاد است، افسانه‌ای بیش نمی‌تواند باشد؛ زیرا آنچه امروز به قبر کوروش مشهور است در کتاب تاریخی “نزهت‌القلوب “حمدالله مستوفی مورخ قرن هشتم هجری (۷۳۵ قمری)، سفرنامه سیاح مشهور عرب ابن‌بطوطه (۷۲۵ هجری قمری) و دیگر سیاحان و مورخان قرون گذشته و در میان مردم محل به ” مقبره مادر سلیمان” مشهور بوده که در دوره پهلوی اول آن را به نام “مقبره کوروش ” به مردم معرفی کردند!

پاسارگاد به چندین دلیل نمی‌تواند مقبره کوروش باشد که به سه تا از آن‌ها اشاره می‌شود:

۱- کوروش در جنگ با ماساژتها، یعنی با تورکان ماقبل میلاد مسیح، به دست ملکه توموروس ‘ بانویی که رهبری و پادشاهی تورکان ماساژت را به عهده داشته کشته می‌شود، محل کشته شدن کوروش طبق روایت هرودت مورخ مشهور یونانی، شمال رودخانه آراکس (آراز = ارس) بوده، ولی “پیرنیا ” مورخ ایرانی دوران پهلوی بر هرودت ایراد گرفته و محل کشته شدن وی را نه شمال رود ارس ‘ بلکه شمال رود جیحون می‌داند؛ با توجه به نوشته‌های تاریخی هرودت و پیرنیا ‘ و تاکتیک‌های جنگی قرون گذشته و حتی کنونی ‘ اصولاً در جنگ، فرمانده کل قوا در پشت و منتهاالیه لشگر و مسئول فرمان حمله و تنظیمات قواست؛ وقتی در جنگی فرمانده کل قوا (کوروش) کشته می‌شود، یعنی شکست کامل لشکر مهاجم و نابودی کامل قوای مهاجم که نتیجه‌اش جز از بین رفتن روحیه مقاومت سربازانی که احتمالاً از جنگ جان سالم بدر برده‌اند و پا به فرار گذاشتن کسانی که کشته نشده‌اند نیست!

در موقعیتی که کوروش کشته می‌شود و سرش از تنش جدا می‌شود و به دست ملکه تومروس می‌افتد، کدام سرباز زنده مانده و روحیه باخته پارس و با کدام جرئت می‌تواند جسد بدون سر کوروش را از میان سربازان فاتح تومروس پیدا کند و کشان-کشان از میان آن‌ها خارج کند و تا پاسارگاد شیراز ببرد؟!

۲- اگر کوروش در شمال ارس کشته‌شده باشد فاصله این مکان تا پاسارگاد به بیش از ۱۵۰۰ کیلومتر و اگر در شمال رود جیحون کشته‌شده باشد به بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر می‌رسد، فرض کنیم سرباز پارس با روش و ترفند خاصی که بر کسی روشن نیست جسد کوروش را از میان لشگر پیروز تورکان ماساژت بیرون آورده باشد، در آن زمان این فاصله ۱۵۰۰ یا ۲۰۰۰ کیلومتر را همراه با جسد با چه وسیله و سرعتی تا پاسارگاد طی کرده که سربازان پیروز ماساژت نتوانستند وی را تعقیب کنند و سرباز پارس با خیال راحت جسد کوروش را تا پاسارگاد برده و در طول این مدت جسد هم متلاشی نشده است؛ به‌طور متوسط هر انسان با پای پیاده و یا با اسب و الاغ در حالت نرمال در یک ساعت می‌تواند ۶ کیلومتر راه طی کند و اگر فرض کنیم سرباز پارس روزی ۱۰ ساعت راه طی کرده باشد و اگر جنگ در شمال رود ارس اتفاق افتاده باشد حداقل مدت ۲۵ روز و اگر جنگ در شمال رود جیحون اتفاق افتاده باشد حداقل ۳۳ روز طول می‌کشیده که این سرباز بدون استراحت ‘ جسد را به پاسارگاد ببرد که در این مدت جسد کاملاً متلاشی می‌شده است.

۳- کوروش دین زرتشتی داشت و در آیین زرتشت اجساد مردگان را دفن نمی‌کردند (زرتشتیان تا چندی پیش هم مردگان خود را دفن نمی‌کردند؛ الآن از روش مدرن برای توجیه مسئله استفاده می‌شود) و اجساد مردگان را بر بالای تپه‌ها می‌گذاشتند تا طعمه پرندگان گوشت‌خوار و درندگان شود؛ (تپه‌ای در غرب شهر یزد درگذشته مختص مردگان زرتشتی‌ها بوده است) چراکه معتقد بودند جسم مرده نجس است و با دفن شدن، خاک پاک را هم نجس می‌کند؛ حال اگر برفرض محال این جسد به پاسارگاد هم آورده شده باشد، جسد کوروش طبق آیین زرتشت نمی‌توانست دفن شود و مقبره‌ای هم برایش ساخته نمی‌شد!

لذا بنای پاسارگاد به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند مقبره کوروش باشد و اگر مقبره مادر سلیمان هم نباشد مکان مقدسی برای مسلمانان محل بوده که به ” مقبره مادر سلیمان ” مشهور بوده است.

مرگ کوروش به روایت هرودت:

کوروش بعد از فتح بابل به‌قصد جنگ با ماساژتها ‌‌عازم آن دیار می‌شود. هرودت می‌نویسد که در آن هنگام، زنی به نام تومیریس، ملکه ماساژتها بود و پس از درگذشت شوهرش بر تخت سلطنت نشسته بود. کوروش برای او پیامی فرستاد و وانمود کرد که طالب وصلت با اوست. اما پاسخ مطلوبی دریافت نکرد. زیرا ملکه می‌دانست که قصد کوروش ازدواج با او نیست، بلکه تصرف قلمرو وی می‌باشد. پس کوروش به جنگ پرداخت و پس از عبور از رود ” آراکس ” ‘ تاخت‌وتاز خود را در سرزمین ماساژتها آغاز کرد. پیش از نبردی که با گروهی از ماساژتها رخ دهد پسر تومیریس به نام سپارگاپیس نه در میدان جنگ و مبارزه جنگی ‘ بلکه در ترفندی فریبکارانه به دست پارسیان اسیر شد؛ سپارگاپیس از کوروش درخواست کرد که غل و زنجیر را از او بردارند تا لب به سخن گشاید. به‌محض اینکه دستانش آزاد شد خود را از شدت ننگ و عار اسیر شدن کشت! ملکه که از نصیحت کوروش برای پرهیز از جنگ ناامید شده بود و از کشته شدن پسرش نیز آگاه شد به‌سوی جنگ شتافت و درنبردی بسیار سخت و خشن، سرانجام ماساژتها غالب آمدند و بسیاری از سپاهیان پارس کشته شدند و کوروش هم در آن جنگ کشته شد.

ملکه‘ به‌تلافی اصرار کوروش به جنگ و خونریزی و کشته شدن پسرش، سر کوروش را در خیکی پر از خون فروبرد و گفت که ” ای خون‌خوار سیری‌ناپذیر؛ آن‌قدر بخور تا از خون سیر شوی!”

حسن راشدی – ۴ / ۸ /۱۳۹۵