اولین جنبش های ملی با توسعه سرمایه داری در قالب جنبش های ملی بورژوازی علیه قدرت فئودالی، در عصر امپریالیسم به دو شکل ظهور کردند:
اول، در کشورهایی که تحت سلطه امپریالیسم قرار داشتند.
دوم، جنبش های ملی بورژوازی در کشورهایی که ظلم چند ملیتی و ملی وجود داشت.
به عبارت دیگر، این امر بر اساس اشغال سرزمین یک ملت، انقیاد آن توسط ملتی دیگر، یا ناتوانی در استفاده آزادانه از حقوق ملی خود مثل زبان، فرهنگ و خودگردانی بود. ملت هایی که سرمایه دار متأخر شدند و بدین ترتیب در روند ملت سازی به تأخیر افتادند، در تأسیس کشور خود ناتوان شدند. این جمعیت ها زمانی که میخواستند دولت خود را تأسیس کنند با خشونت توسط دولت مستقل به شدت سرکوب شدند. بنابراین، جنبش های ملی در این مکان ها به سمت یک کشور مستقل گرایش داشتند. زیرا بورژوازی ملی تحت ستم، در صورت امکان، می خواست قدرت خود را ایجاد کند.
اما آیا حق تعیین سرنوشت به معنای تأسیس یک کشور مستقل است؟
این حق ملت است که آزادانه تصمیم بگیرند که چگونه می خواهند اداره شوند، خواه با همه پرسی یا با روش دیگر.
در اصل، این حق سازماندهی به عنوان یک کشور جداگانه است. اما ملت تحت ستم مجبور نیستند حتما از این حق به صورت جدایی استفاده کنند.
ممکن است آنها بر اساس حقوق برابر و اتحاد داوطلبانه، یک کشور دموکراتیک، خودمختار یا فدراسیون را ترجیح دهند. در واقع حق جدایی و انتخاب به هم مرتبط هستند اما دو مسئله جدا از هم می باشند.
همانگونه که داشتن حق طلاق به معنای طلاق همه نیست. اما لغو این حق به معنای بردگی زنان است.
گفتنی است مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۶۰ پس از دریافت گزارش های کمیته حقوق بشر، قطعنامه شماره ۱۵۱۴ خود را صادر کرد که در آن «حق استقلال کشور ها و ملت های استعمار شده» مورد تاکید قرار گرفته و عنوان شده بود که «تمامی ملت ها بدون هیچگونه استثنایی میتوانند سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را تعیین کرده و بایستی راهکار هایی ایجاد شود تا ملت های غیر مستقل بتوانند هر چه سریعتر استقلال یابند».
همچنین اعلامیه حقوق اقلیت ها که در سال ۱۹۹۲ به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید، دولت ها را متعهد میکند تا از هویت اقلیت های موجود در سرزمین خود حمایت کنند.
در بحث حق تعیین سرنوشت، جا دارد به مسئله رفراندوم نیز اشاره کنیم.
حقوق دانان رفراندوم را دموکراسی مستقیم نامیده اند. رفراندوم برای استقلال از یک سرزمین امری معمولی است. در طی قرن بیستم تعداد زیادی از ملت ها از طریق رفراندوم به استقلال رسیده اند. این مسئله هم اکنون نیز وجود دارد و ملت هایی از سازمان ملل تقاضای رفراندوم کرده اند که آخرین آنها کاتالان های اسپانیا و اسکاتلند بوده است.
اما رفراندوم برای استقلال و یا جدایی از یک کشور زمانی مقدور میشود که ابتدا متقاضیان از سازمان ملل تقاضای اعطای حق تعیین سرنوشت نموده و در صورت پذیرش توسط این سازمان، معمولا مهلتی مشخص شده و در پایان این مهلت رفراندوم برگزار می شود. در واقع رفراندوم آخرین مرحله از روند حق تعیین سرنوشت می باشد.
اما مسئله اصلی این است که کدام ملت ها توانایی و واجد تقاضای اعطای حق تعیین سرنوشت را دارا هستند؟
در پاسخ باید گفت ملت هایی می توانند درخواست حق تعیین سرنوشت و رفراندوم نمایند که دچار دو وضعیت استعماری و راسیستی باشند. در واقع تقاضای حق تعیین سرنوشت و رفراندوم یکی از راههای برون رفت از وضعیت استعماری و راسیستی، به گونه دموکراتیک و مسالمت آمیز می باشد.
به امید آزادی تمامی ملت های تحت استعمار
شاهین برزگر