عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز (ssf)
شورای امنیت پس از ده ها شهرک سازی و تخلفات مکرر اسرائیل نسبت به تقریباً تمامی قطعنامه های آنان، توانست یک قطعنامه صادر کند که اگر واقعاً هر کسی بدنبال جاه طلبی نباشد و راه حل دو کشور مستقل را عملاً بپذیرد (و نه در لفظ بپذیرد، اما در عمل نفی کند) آن بر علیه اش نیست. قطعنامه ضمن به رسمیت شناختن دو کشور مستقل اسرائیل و فلسطین برحسب مرزهای 1967 بر ارجحیت بر گفتگوهای صلح بین طرفین تأکید دارد تا هر گونه اختلافی را از آن طریق رفع کند. قطعنامه پیرامون شهرک سازی در مناطق اشغالی فلسطین همان چیزی را می گوید که فرمان دهم یهوه از طرف موسی به یهودیان متذکر می شد: «به خانه همسایه ات طمع مورز».
شهرک سازی ها پیرامون میزان اعتماد به سخنان دولت دست راستی اسرائیل درباره پذیرش دو کشور مستقل، حکم "دم خروس" را دارد. اینک پس از سال ها بازی با مذاکرات صلح توسط اسرائیل، همگان و حتی ایالات متحده آمریکا متوجه شده که افراطیون اسرائیل (در حالی که در اسرائیل صلح طلبان بسیاری داریم) بدنبال صلح نیستند و حتی مایل به آغاز گفتگوها نیستند و زمانی لفظاً اعلام توافق می کنند که فشارهای خارجی بر آن ها زیاد شود، اما عملاً کاری نمی کنند. کار تاریخی اوباما که برای اولین بار قطعنامه ای را که اسرائیل نمی پسندید (حتی نمی توان گفت قطعنامه بر علیه اسرائیل بود) "وتو نکرد"، زمانی برجسته می شود که بدانیم در بحران سوریه، آمریکا و غرب متوجه شدند که وقتی 5 سال کشوری اقداماتی کند که توسط گزارشگران بی طرف سازمان ملل، نقض حقوق انسان ها شمرده شود، یک قدرت دارای حق وتو تمامی قطعنامه ها بر علیه متحدش را وتو کند، چقدر آزار دهنده و حتی مستأصل سازنده است، چه رسد بیش از نیم قرن! اشتباه نکنید، دولت های گذشته آمریکا نه هر قطعنامه ای را که مخالف اش بودند، بلکه حتی قطعنامه ای که خود نیز مفاد آن را با اسرائیل برای رسیدن به توافق مطرح کرده بودند، اما اسرائیل رد می کرد، آنان وتو می کردند و به عبارتی سخنان خود را هم قبول نداشتند وقتی پای اسرائیل به میان می آمد! کاری که دولت اوباما کرد، رفتاری است که از یک میانجی گر حقیقی مسئول برای حل یک بحران تاریخی انتظار می رود؛ نه میانجی که ادعای بی طرفی کند، اما عملاً و همواره به نفع یک طرف بازی کند.
و اما چرا برای مدتی طولانی پیرامون مسأله اسرائیل-فلسطین سکوت کردم با آن که همگان تا لحظه آخر، منتظر مواضع من بودند. چند علت مهم در چند بعد مختلف دلیل سکوتم بود. اول پرزیدنت اوباما در بسیاری از بحران های بین المللی هم فردی مسئول و هم صلح طلب و چیزی که در دنیای سیاست بسیار کمیاب است، یعنی یک سیاستمدار نجیب به معنای دقیق کلمه نشان داده بود. می دانستم که اگر کاری از دست اش برآید تا قبل از پایان دوران ریاست جمهوری اش دریغ نمی کند و نخواستم درخواست هایم فشاری مضاعف به جز آنچه وجدانش به وی حکم می کند، به او تحمیل کند. وقتی کسی مسئول و باوجدان می راند، بهترین کارآیی را در شرایط عدم فشارهای چند جانبه دارد.
اما دلیل دوم سکوتم که مهمتر از اولی بود، نه مربوط به اسرائیل که محدود به فلسطینیان می شد. متوجه شدم که بخش بزرگی از آنچه را که فلسطینیان بدنبالش هستند، نه در دستان اسرائیل که در دستان خودشان است و طریقه استفاده از آن را نمی دانند. فلسطینیان مدام دنبال چیزی هستند که اسرائیل بدان ها بدهد تا باورش کنند و داشته های خود را باور ندارند چه رسد از آن استفاده کنند. این یکی از مشکلاتی است که در بحرانی اگر قربانیان خود دست به کار حل مسائل نشوند، بروز می کند و آنان مرتبط منتظر کمک و کاری توسط دیگران هستند که نجات شان دهد. زمانی به عمق این بحران پی بردم که دولت فلسطین، دولت اسرائیل را تهدید کرد که تشکیلات اش را منحل کرده و مسئولیت اداره مناطق اشغالی را تماماً به اسرائیل وا می گذارد! عجب؛ آنچه را که با مبارزه و گفتگوهای توأمان رهبران فلسطینی از قرارداد اسلو به این سوی به سختی کسب کردید، می خواهید به عنوان تهدید به اسرائیل پس دهید؟ پس اگر قرار است همه چیز به اسرائیل واگذار شود، دیگر این همه مبارزه و مذاکره برای چه بوده و خودتان و تمامی قدرت های جهانی را چند دهه درگیر و معطل کردید!؟ این نشان از یک عدم مسئولیت پذیری جدّی داشت و چون در سال های اخیر با پیام های موکد و هدایتم، کشور فلسطین را به پایتختی قدس شرقی در سازمان ملل به کرسی نشانده بودند و چندین مورد اقدامات تکمیلی دیگر را نیز تهییج کردم، متوجه شدم که آنان مدام منتظر منجی نشسته اند؛ در حالی که هیچ قربانی یا بازنده ای، توسط هیچ منجی یا پیامبری نجات نخواهد یافت، مگر این که "خود شایستگی نجات" را داشته باشد. حتی هیچ معجزه ای نیز نمی تواند کسی را نجات دهد مگر این که توانایی بهره بردن از معجزه را بدانند و چه بسیار معجزاتی که به سبب استفاده غیرمسئولانه از آن، به عذاب و فلاکتی بدل شدند. خوشبختانه دیدم که آن سکوت نیز جواب داد و دولت فلسطین گام به گام شروع به طی راه های قانونی برای احقاق حق فلسطینیان کرد؛ از تشکیل پرونده های حقوقی بگیرید تا عضویت در تقریباً تمامی نهادهایی که یک کشور در سازمان ملل می تواند از آن برخوردار باشد. برای اتحاد دو سوی کرانه باختری و غزه نیز تلاش هایی کردند و حتی توافقاتی برای آشتی ملی امضاء کردند، ولی آن تاکنون از روی کاغذ فراتر نرفته است. قبلاً فلسطینیان تنها گلایه و حتی ناله می کردند و این به شکل خطرناکی داشت به شخصیت یک یا چند نسل تبدیل می شد، اما حالا خوشبختانه معنای موفقیت بدون نیاز به پیروزی را درک کرده اند. جمله ای مهم از شیمون پرز که اگر دولت کنونی اسرائیل همان را فهمیده بود، از قطعنامه اخیر شورای امنیت ناراحت نمی شد که هیچ همچون پرز از مدافعان صلح و تشکیل دو کشور مستقل می شدند. واقعیت این است که همین مشکل فلسطینیان را اسرائیل به شکلی معکوس دارد. یعنی اگر فلسطینیان مدام منتظرند تا دیگران همه چیزهایی را که یک کشور نیاز دارد، به آن ها بدهند، اسرائیل همواره کاملاً یکجانبه اقدام کرده و به اعراب که هیچ حتی متحدان غربی اش هم اهمیت نمی دهد که چه مواضعی دارند و کار خودش را می کند و اعلام هم می کند، همینه که هست! بیش از نیم قرن از امنیت حرف می زند و هنوز نمی داند که "امنیت پایدار" با صلح بدست می آید و نه جنگ و آن تصمیمی است چندجانبه و نمی توانید در منطقه ای امنیت همگان را سلب کنید و همزمان انتظار داشته باشید تا دیگران همواره امنیت تان را حفظ کنند.
نکته ای دیگر باید به دولت فلسطین بگویم. از سخنان اخیرشان پیرامون درخواست از دولت بریتانیا برای عذرخواهی از ملت فلسطین جهت تشکیل کشور اسرائیل در گذشته، شوکه شدم! این تشکیل اسرائیل نبود که کار غلطی بود، بلکه تشکیل کشور فلسطین در کنار اسرائیل بود که اهمیت داشت و باید به جای چنین درخواست غلطی از دولت بریتانیا، درخواست می کردید که آنان از نظر تاریخی برای تشکیل کشور فلسطین نیز همچون کشور اسرائیل دارای مسئولیت هستند. ظلمی که یهودیان و ایزدی ها در خاورمیانه از زمان خلیفه دوم مسلمانان تاکنون کشیده اند، هیچ ملتی نکشیده است. این واقعیتی است انکار ناپذیر و برای تان روشن سازم، حتی اگر در سال 1947 کشور اسرائیل تشکیل نشده بود، و تنها کشور فلسطین به جای آن وجود داشت، من اینک به همراه آنان برای تشکیل کشور مستقل اسرائیل با شما مبارزه و مذاکره می کردم؛ همان گونه که اینک برای تشکیل کشور مستقل فلسطینیان تلاش می کنم. البته خوشحالم که محمود عباس چند مورد همکاری صادقانه با دولت اسرائیل را انجام داد و آقای نتانیاهو نیز تعاملات معمول و محترمانه -و همان گونه که از یک کشوری لائیک و مدرن در خاورمیانه انتظار می رود، با پرزیدنت محمود عباس داشت. این چیزی است که اگر به شکل "مصالحه و زندگی مسالمت آمیز دو ملت" محقق سازید، فرزندان آینده هر دوی شما بدان افتخار خواهند کرد و نه جاه طلبی یا تضییع حقوق طرف مقابل. به همین خاورمیانه امروز نگاه کنید، پر است از اجساد کسانی که خواسته های جاه طلبانه داشتند و یک وجب بر خاک کشورشان نیافزودند که هیچ و تنها بر شمار جنازه های ملت شان افزودند.
و اما پیرامون اظهارات آقای نتانیاهو که گفته بود، فلسطینیان چرا اجازه سکونت یهودیان را در سرزمین شان نمی دهند، باید بگویم که اگر واقعاً خواهان آن است -و نه صرفاً ایراد گرفتن از طرف مقابل تا مجوزی برای اقدامات یکجانبه دولت دست راستی اسرائیل باشد، باید بگویم، یهودیان و هر شهروندی دیگر اگر بخواهند در کشور فلسطین زندگی کنند، هیچ اشکالی ندارد، و همچون هر کشوری دیگر اگر ملیت فلسطینی را بپذیرند می توانند در آنجا زندگی کنند (ما یک طرفه به محکمه نمی رویم)، اما نه هرجا پا گذاشتند، آنجا را از کشور فلسطین جدا کرده و جزو اسرائیل سازند. پر واضح است که هیچ کشوری چنین چیزی را نمی پذیرد. یهودیانی از اورشلیم که مدتی است در بخش شرقی آن ساکن شده اند و آن مناطق برحسب مرزهای قبل از 1967 جزو فلسطین است، اگر ملیت فلسطینی را بپذیرند می توانند بعد از صلح دو کشور نیز در همانجا زندگی کنند، مگر این که نخواهند ملیت فلسطینی داشته باشند و طبعاً یا مثل شهرک های غزه باید با آن ها اقدام کنید و یا به عنوان بخشی از غرامت برای آوارگی میلیون ها فلسطینی برای آنان به جای بگذارید و خودشان (یهودیان قدس شرقی) به مناطق اسرائیلی بروند؛ که انتخاب با خودتان است. البته غرامت یهودیانی نیز که در این مدت توسط دولت های خاورمیانه آواره شدند باید محاسبه و توسط دولت های مربوطه پرداخت شود.
درضمن، از پرزیدنت اوباما و دولت شان بابت آنچه که در توان داشتند، انجام دادند تشکر می کنم (و مقاله ای جداگانه را در زمان مقتضی پیرامون ایشان و دولت شان به زودی منتشر خواهم کرد) و امیدوارم دولت آینده آمریکا نیز همان گونه که از "یک ابرقدرت برای حل یک بحران کهنه منطقه ای" انتظار می رود، مسئولانه عمل کند و بهترین دوستان کسانی هستند که برای متحدان شان صلح به ارمغان می آورند و نه جنگ.