فاشیسم راسیست فارس هار شده است
در خبرها خواندیم که روز دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۹۷، در محل برگزاری سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران، عدهای از فاشیستهای راسیست پانفارس عضو حزب پارس پرست ضد تورک و ضد انسان «پان ایرانیست» به غرفه انتشارات «آذر تورک» واقع در راهرو 1، غرفۀ 21 حمله کرده و با دادن فحشهای ناموسی و زشت به تهدید ناشر تبریزی آذر تورک پرداختند و یکی از پان ایرانیستها یک مشت به سوی ناشر پرتاب کرده است که یکی از دانشجویان شجاع تورک مشکینی در مقابل این مشت سینه سپر کرده و بر اثر ضربۀ شدید مشت خودش به همراه تمامی کتابهای کوله اش بر زمین پخش شده است. بعد از این کار این گروه نژادپرست فاشیست اقدام به خط کشیدن با خودکار بر روی واژه «تورک» نمودند. به گفته شاهدان عینی این گروه از افراد با تجمع در مقابل این انتشارات با فریاد «شما آذری هستید» به روی واژه تورک در تابلوی این انتشارات خط کشیدهاند و ضمن ایجاد جو اغتشاش در نمایشگاه کتاب، در مقابل انتشارات کتاب تورکی «علیه تورکها فحاشی نمودند.».
سردستۀ این گروه فاشیست راسیست ضد تورک و ضد آزربایجان شخصی به نام حجت کلاشی عضو حزب فاشیست راسیست پانفارس پان ایرانیست است که با نشان صلیب شکسته در جلوی چشم مأموران انتظامی جمهوری اسلام ایران حاضر در نمایشگاه، آزادانه و بدون هیچ مزاحمت و ترسی این اقدامات ضدبشری را انجام داده در پست اینستاگرامش با افتخار از این اقدام فاشیستی خود یاد کرده و به آن مباهات ورزیده است. این مهرۀ فاشیست راسیست فارس و همفکرانش بارها در نوشته هایشان تورکها را در حاکمیت ملی آیندۀ ایران بعد از جمهوری اسلامی ایران که البته آن را مال رضا پالانی می شمارند، تهدید به قتل عام و نسل کشی و سوزاندن و هولوکاست کرده اند مگر این که یا مانقورت ضدتورک فارس فارس پرست یا بنا به گفتۀ این فاشیستهای راسیست، فارس ضدتورک مانقورت، یعنی «آذری» شوند. «یا آذری شو یا بمیر» تنها شعار و نیت اصلی این فاشیستهای راسیست فارس است. راه دیگری را در پیش پای بیش از چهل میلیون تورک آزربایجانی و غیر آزربایجانی نگذاشته و نمی گذارند.
مشت به سینۀ یک تورک آن هم در تهران، بزرگترین شهر تورک نشین جهان پس از استانبول!
گویا بعد از این برخورد فاشیستی تحقیرآمیز تعدادی از تورکان غیور تهران و کرج به نمایشگاه رفته و از همان غرفه کتاب تورکی خریده اند، که به نظر من، این کار البته این جوابی برای آن حرکت نژادپرستانۀ فاشیستی تحقیرکننده و توهین آمیز نبوده و نیست، تهران کلانشهری است که حداقل 8 میلیون انسان تورک در آن زندگی می کند و در کلانشهر کرج 2 میلیون تورک هست، بعد از حداقل 25 سالی که از حرکت ملی ملت تورک آزربایجان جنوبی گذشته است، این که تورکها به غرفه های فروش کتابهای تورکی بروند و کتابهای تورکی بخرند، طبیعی است، وگرنه با تأسف تمام باید بگوییم که حرکت ملی ملت تورک آزربایجان جنوبی و کل ایران اساساً شکست خورده است و وجود خارجی ندارد؛ در حالی که ابداً این طور نیست.
من به استراتژی «قلم مقابل قلم و مشت مقابل مشت و گلوله مقابل گلوله» معتقدم. تا زمانی که فاشیسم راسیست فارس، با زبان و قلم مبارزه می کند، که البته چون حق با ماست، همیشه بازندۀ این میدان دیالوگ و گفتمان و فرهنگ است، ما باید با زبان و قلم مبارزه کنیم و به مشت و گلوله متوسل نشویم؛ اما وقتی که جلوی چشم 10 میلیون انسان تورک تهران و کرج، فاشیست راسیست فارس چنین جسارتی می کند و به سینۀ جوان ملتچی ما، که ذخیرۀ ملی آیندۀ ملت تورک ماست، مشت خشم و دشمنی و عقده و کینه می کوبد، من معتقدم که بی غیرتی تورکان ملتچی آزادیخواه و استقلال طلب تهران و کرج چنین جسارتی به آن فاشیست راسیست فارس بخشیده است و با کمال تأسف باید بگویم در تهران و کرج استراتژی حرکت ملی ملت تورک غلط بوده و از الان بازی را به فاشیسم راسیت ضد تورک فارس باخته ایم؛ مگر این که به طور اساسی در برنامه سیاسی و استراتژی خود در این دو شهر بسیار مهم تجدید نظر کنیم و استراتژی موثرتری در این دو شهر بسیار مهم در پیش بگیریم که در این مقاله به آن خواهم پرداخت.
برای حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران، تهران و کرج به اندازۀ تبریز و اردبیل و اورمو و زنگان و همدان مهم و حیاتی هستند
همه می دانیم و بارها خود من نوشته ام که تهران و کرج شهرهایی هستند که هم اصل تورکی دارند و هم جمعیت و هم هویت تورکی. هویت فارسی هویتی باسمه ای و مصنوعی و تحمیل شده به این دو کلانشهر در سدۀ اخیر است. تهران قبل از به قدرت رسیدن قاجاریان تورک، روستایی تورک نشین بیش نبود و توسط شاهان قاجار آباد و پرجمعیت شد، مضافاً این که تمام روستاهای اطراف تهران از دیرباز تورک نشین بوده و هستند. درست است که در سدۀ اخیر نیز بنا به سیاست صلیبی ضدتورک «تورک را گرسنه نگه دار و آسیمیله و فارس کن» حاکمیت پهلوی و جمهوری اسلامی ایران، میلیونها انسان تورک برای سیر کردن شکم خودشان و زن و بچه هایشان مجبور به مهاجرت از شهرهای تورک نشین تبریز، اردبیل، اورمو، زنگان، همدان و روستاهای این شهرها به تهران شده و در معرض آسیمیلاسیون سیستماتیک و دولتی این رژیمهای فاشیست ضد تورک فارس قرار گرفته اند؛ اما این سیاست نژادپرستانۀ فاشیستی ضدبشری امروزه دیگر شکست خورده و تشت رسوایی پانفارسیسم حاکم ضد تورک مدتهاست از بام به زمین افتاده است، از این رو عجیب است که در تهران تورک نشین یک عده پانفارس- مانقورت توانسته اند چنین جسارتی بکنند.
تهران شهری تورکی و آزربایجانی است که به دست فاشیسم راسیست فارس اشغال شده است. به قول استاد حسن راشدی: «همان طوری که از تاریخ بر می آید تهران روستایی بیش نبوده و به احتمال زیاد اکثریت ساکنین آن هم تورکها بوده اند، زیرا هم اکنون هم بیشتر ساکنین بومی روستاهای اطراف تهران ترک نشین هستند و اگر کسی بخواهد بداند زبان اصلی و بومی مردم یک شهر چیست و یا در گذشته چه بوده باید سری به روستاهای اطراف آن بزند و ببیند ساکنین اصلی و بومی این روستاها به چه زبانی صحبت می کنند؟ زیرا زبان روستائیان در اصل خالص ترین و دست نخورده ترین زبانهاست و مثل زبان ساکنین شهرها در کوتاه مدت تغییر نمی کند. زبان بومی مردم ساکنین اغلب روستاهای غرب، جنوب و جنوب شرقی تهران هم تورکی است و طبق تحقیقات محققی، حتی تا سال 1330 اکثریت ساکنین بومی منطقه رودهن، بومهن و افجه در شمال شرقی تهران هم تورک بوده اند. طبق تحقیق دکتر محمود پناهیان نویسنده کتاب «فرهنگ جغرافیای ملی ترکان ایران زمین» تهران 209 روستای تورک نشین دارد. نام رودخانه «دلی چای» به معنی «رودخانه دیوانه» در نزدیکهای شهر دماوند هم نشان می دهد ساکنین اصلی و بومی این مناطق هم بیشتر از تورکان بوده اند؛ یعنی حتی در گذشته علاوه بر غرب و جنوب و جنوب شرقی تهران، حتی شمار قابل توجهی از ساکنین اصلی و بومی مناطق شرق و شمال شرقی تهران را هم تورکان تشکیل می داده اند. در ثانی پادشاهان تورک قاجار و در اصل اجداد ما تورکان بودند که از 200 سال پیش تهرانی که روستایی بیش نبود را به پایتختی انتخاب و به آن رونق دادند و در اثر پایتخت شدن تهران، از مناطق مختلف ایران مهاجرت به سوی آن سرازیر شد که طبعا در گذشته و در زمان قاجار مهاجرت فارسها به تهران بیشتر از تورکها بود، چرا که اگرچه تهران دارالخلافه و پایتخت و مقر پادشاهان قاجار بود، شهر پر رونق تبریز دارالسلطنه و شهر تربیت کننده ولیعهد برای حکومت آینده ایران و شهری آباد و مرکز تجارت بر سر راه اروپا بود که بعد از کودتای رضا شاه و سقوط خاندان قاجار، تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان از رونق افتادند و تورکان به حال و روزی افتادند که امروز شماها آنها را در شهر آبا - اجدادی خودشان، تهران، اشغالگر می نامید!» (مقالۀ ترکها تهران را بدون خونریزی اشغال کرده اند؟!».
من، که هیچ عذر و بهانه ای برای توجیه و بهانه ای برای این «مشت خشم و نفرت و کینۀ فاشیستی- راسیتی پارسی- ایرانی» بر سینۀ یک جوان ملتچی تورک قبول نکرده و نمی کنم، این را به حساب کم کاری و عدم اتخاذ استراتژی صحیح رهبران حرکت ملی ملت تورک آزربایجان می گذارم که بیشتر بر شهرهای تبریز و اردبیل و اورمو و زنگان متمرکز شده اند و از تهران و کرج غافل مانده اند، غافل از این که «راه آزادی تبریز از تهران می گذرد» نه بالعکس؛ توضیح این که تجربیات ارزشمند 120 سال اخیر نشان می دهد که بعد از هر انقلاب سیاسی یا شورشی عده ای راسیست فاشیست فارس با کمک مانقورتها، در تهران جمع می شوند و متشکل و متحزب می شوند و تشکیل دولت موقت و مجلس مؤسسان می دهند و قدرت خود را با دار و دستۀ خودشان، که قبلاً توسط سرویسهای جاسوسی قدرتهای صلیبی- یهودی غرب، انگلستان، آمریکا، روسیه، فرانسه، آلمان، اسرائیل و غیره کاملاً از نظر مالی و تبلیغاتی حمایت می شوند، تثبیت و تحکیم می کنند؛ فوراً اختیار ارتش و قوای انتظامی را در دست می گیرند و سپس از دشمنان قسم خورده مان، یک عده را در نیروهای نظامی و انتظامی سرکرده می کنند و سپاهی جرار از پانفارسهای فارس و مانقورتهای فریب خورده ضد تورک از ملت تورک و تمامی ملل ایران به سراغ ما در تبریز و اردبیل و اورمو و زنگان و غیره می فرستند و ما مبارزان آزادیخواه ملت تورک و ملل غیرفارس دیگر را قتل عام می کنند و در آن روز دیگر حرکت ملی بی حرکت ملی. روز از نو روزی از نو به کام فاشیسم راسیت فارس.
مگر بعد از انقلاب ضدتورکی انگلیسی- صلیبی مشروطیت همین کار را نکردند؟ مگر ستارخان ما را به تهران نکشاندند و جلوی گلوله های کینه و عقدۀ صلیبی یپرم خان داشناک و جعفرقلی خان فراماسون قرار ندادند؟ مگر در جریان شکست حکومت ملی آزربایجان در سال 1325 همین کار را نکردند و سپاه مانقورتها- پانفارسهای ایران پرست ضدتورک و ضد آزربایجان را در قالب لشکر ذالفقاری و شاهسون و ارتش ایران به سوی تبریز نفرستادند و آن فجایع و جنایات ضدبشری موحش و موهن را مرتکب نشدند؟ مگر بعد از انقلاب انگلیسی- صلیبی به اصطلاح اسلامی، در سال 1357 این کار را نکردند؟ مگر در تهران، پس از تثبیت قدرت خمینی خونخوار فارس، طرفداران تورک شریعتمداری ما را در تبریز به گلوله و آرپی جی نبستند و قتل عام و اعدام نکردند؟ تا کی می خواهیم خودمان را گول بزنیم و از تهران غافل بمانیم؟ ما باید قبل از هر کاری باید و باید و باید انسانهای ملت تورک در تهران و کرج را بیدار سازیم. نمی گویم که از تبریز و اردبیل و اورمو و زنگان و همدان به کلی غافل شویم، نه، بلکه باید حرکت ملی را در تهران و کرج صدها برابر بیشتر فعال کنیم و در این دو کلانشهر متمرکز شویم تا بتوانیم قیامهای میلیونی تورکهای آزادیخواه و استقلال طلب در این دو شهر را برای آزادی و استقلال آزربایجان جنوبی راه بیندازیم، وگرنه از الان باخته ایم و تهران و کرج که سهل است، حتی تبریز و اردبیل و اورمو را هم دشمن فاشیست راسیست فارس به ما نخواهدداد. من بی تعارف حرف می زنم اگرچه می دانم که این حرفها به مذاق عده ای خوش نخواهدآمد.
لزوم تغییر اساسی استراتژی حرکت ملی تورکی در جهت بیدار کردن گستردۀ شعور ملی تورکی در انسانهای ملت تورک در تهران و کرج
آری! راه آزادی تبریز و کل آزربایجان جنوبی و راه آزادی قاشقای ائلی، افشار ائلی، تورکمن ائلی و کل ائلها و یوردهای تورک در کل ایران از «تهران» می گذرد. این را من به عنوان مبارز آزادیخواه تورک می گویم که مطالعات و تفکرات و تحلیلهای عمیق در تاریخ ایران داشته ام و با جرأت تمام می گویم که نه تنها راه آزادی ملت تورک بلکه تمامی ملل غیرفارس ایران از «تهران» می گذرد.
حاکمیت ضدتورک جمهوری اسلامی ایران و پانفارسهای به ظاهر اوپوزیسیون آن، استراتژی درگیر کردن ما مبارزان آزادیخواه تورک در تبریز و اردبیل و اورمو و غیره را پیشه کرده است؛ مثلا حسن روحانی شیاد بعد از بازگشت از تبریز به تهران، تصویر «رقص کوردی» را به عنوان نماد تبریز در اینستاگرامش می گذارد. چرا؟ آیا تا کنون به چرایی این حرکت دشمن فکر کرده اید؟ برای که توجه ما انسانهای ملت تورک را در تبریز متمرکز و متوقف کند، وظیفۀ اصلی مانقورت احقری مثل سیدجواد طباطبایی و دار و دسته آذری اش در تبریز نیز همین است: معطوف نگه داشتن توجه ما به تبریز و دور کردن کانون توجهمان از تهران؛ همان تهرانی که نقطۀ ضعف دشمن و هراسگاه فاشیسم راسیست فارس حاکم ست. دشمن به خوبی می داند که تبریز را از سال 1385 هـ.ش./ 2006م. از دست داده است و به زور اسلحه و سرنیزه و سپاه و بسیج بر تبریز حکم می راند؛ اما با اتخاذ شگردهایی مثل طرح «مسئلۀ الحاق گردنۀ حیران» به گیلان و غیره و بحرانسازی مداوم از این دست فقط و فقط و فقط می کوشد که توجه سردمداران و مبارزان حرکت ملی را از کانون اصلی شیطان، یعنی تهران، این اژدهای تورکخوار مانقورتساز که 120 سال است تورک می بلعد و مانقورت دفع می کند، منحرف و در همان تبریز و اردبیل و اورمو و گردنه حیران و حرفهای بی ارزش و مسخرۀ رحیم شهریاری تبریزی، خوانندۀ مانقورت، متمرکز نگه دارد. بیاییم برای خاطر خودمان و ملتمان هم شده، «کار موثر و مفید» انجام دهیم و این همه عکس العملی نباشیم و با ساز دشمنانمان نرقصیم بلکه با اتخاذ شیوه و روش مبارزاتی درست و موثر در تهران و کرج و مرکز ایران اهریمنی دشمن راسسیت فاشیست فارس خودمان را به رقص و عکس العمل واداریم.
در حالی که گفتیم که تبریز مدتهاست، از دهۀ هفتاد و هشتاد شمسی و حتی قبل از آن، بیدار و آگاه شده است و نیازی به تلاش بیشتر برای اثبات بیداری ملی تبریز در دهۀ نود نیست. بیداری زیاد عزیزان دردسرساز است! وقتی ملتی زیادی بیدار شد، هر تازه از گرد راه رسیده ای ادعای قیمومیت و رهبری حرکت ملی و همه کاره بودن می کند و درگیریهای مسخره برای هیچ آغاز می شود، در حالی که پروسۀ بیداری هنوز در تهران و کرج و شهرهای مهم دیگر آزربایجان جنوبی کال و نارسیده است و حرکت ما در عرض گسترده و عمیق نشده است و ما نباید انتظار داشته باشیم که بدون تهران و کرج موفق خواهیم بود.
تبریز مال ماست. این شهر را نه فارسها و نه کوردها و نه ارمنیها و نه روسها و نه هیچ قدرت دیگری نمی توانند از ما بگیرند. نیازی نیست به سیاست و هوای مکر امثال حسن روحانی و سید جواد طباطبایی و علی یونسی شیطان مسخ شدۀ پانفارس و رحیم شهریاری مانقورت مأمور رژیم برقصیم. تمرکز زیاد روی تبریز«تبریزپرستی» می آورد که آگاهان می دانند که بیشتر آفت است تا نعمت. با ملاحظۀ سوء استفادۀ دشمنانمان، نمی خواهم این موضوع را زیاد باز کنم؛ چون به قدر کافی حرکت ملی ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران از این آفت آسیب دیده است. اما تهران چه؟ مگر نه این است که فاشیسم راسیست فارس می داند که حداقل 65 درصد اهالی تهران تورک آزربایجانی هستند و از رشد شعور ملی تورکی در تهران وحشت شدید دارد؟ اگر از 8 میلیون انسان تورک، تنها 2 میلیون و نه بیشتر آزادیخواه استقلال طلب شوند، نه نیازی از ترس از 6 میلیون مانقورت داریم و نه ترس از هجوم لشکر جرار پانفارس- مانقورت به تبریز بعد از فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی ایران. کافی است که این 2 میلیون تورک باشرف و اصیل و حق پرست و وطن دوست آزربایجانی با برنامه ریزی عمل کنند و با تشکل و تحزب (ایجاد تشکیلات و اوجاقهای مرتبط به هم تورک در تمام محلات و کوچه های تهران و کرج و نیز ایجاد اتحادیه این اوجاقها یا همان حزب)، یعنی با درست کردن تشکیلات و حزب یگانه و قدرتمند، قدرت را در موقع مناسب، بدون فوت وقت به دست بگیرند و نگذارند مثل همیشه، فاشیسم راسیست فارس صاحب قدرت سیاسی شود؛ دیگر بازی «فارس پرستی» و «پارس پرستی» نژادپرستانۀ فاشیستی در کل کشور ایران برای همیشه به هم می خورد و دموکراسی و حقوق بشر و انسان دوستی و پلورالیسم و چند صدایی و چند فرهنگی واقعی تورکی بر ایران حکمفرما می شود. بی هیچ شک و تردید و تعارفی می نویسم اگر حاکمیت بعد از فروپاشی جمهوری اسلامی ایران در تهران از تلویزیون و رادیو به زبان تورکی برنامه پخش کرد، حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران و نیز حرکت ملی ملل غیرفارس تحت ستم دیگر پیروز شده است، وگرنه با این اوپوزیسیون عقده ای و کینه ای و ضدبشری که می بینیم، ما بیش از 40 میلیون انسان تورک و 20 میلیون انسان غیرفارس انتظار روزهای بسیار تلخ تر و سیاه تر از جمهوری اسلامی ایران باید داشته باشیم.
آری! به راستی که حاکمیت فاشیست راسیت فارس جمهوری اسلامی ایران و اوپوزیسیون فاشیست راسیت فارس این حاکمیت، چه از نوع «چپ ایرانی- فارس پرست»، چه از نوع «شاه پرست ایرانی- فارسی» و چه از نوع «جبهۀ ملی مصدق پرست ایرانی- فارسی»، از بیداری شعور ملی و حرکت ملی ملت تورک در تهران وحشت دارند، اگر وحشت نداشت پان ایرانیستهایی مثل حجت کلاشی و سیدجواد طباطبایی را به نمایشگاه تهران و به سراغ غرفه های اندک کتابهای تورکی تبریز نمی فرستادند.
آیا رهبران و سردمداران حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران، در این مورد خاص، مثل من نمی اندیشند که چرا، واقعاً چرا چند غرفۀ کتاب تورکی، با چند صد کتاب تورکی در نمایشگاه عریض و طویل تهران، در مقابل صدها غرفۀ کتاب فارسی، با چند میلیون جلد کتاب فارسی، این همه باعث وحشت پانفارسهای حاکم و غیر حاکم شده و این همه لرزه بر اندام آنها انداخته که مهره های پان ایرانیست و نوچه های تازه به دوران رسیده پانفارس- مانقورت خود را به سراغ ناشرین تورک تبریزی و غرفه های تورکی فرستاده اند و به آنها دستور فحاشی و هرزه دری نژادپرستانه و مشت پرانی و جفتک اندازی داده اند؟ آیا فکر کرده اید که چرا برنامۀ کاملاً فرهنگی «اورهان پاموک» نویسندۀ تورک تورکیه ای، برندۀ جایزۀ نوبل، و دیدارش با خوانندگان، مترجمان و ناشران آثارش در تهران از طرف وزارت اطلاعات رژیم فاشیست راسیست ضد تورک جمهوری اسلامی لغو می شود؟ آیا فکر کرده اید که چرا رژیم ضدتورک و ضدآزربایجان جمهوری اسلامی ایران چرا سرانجام در بیستم اردیبهشت ماه امسال اجازۀ انتقال قبور ستارخان و شیخ محمد خیابانی را از شاه عبدالعظیم شهر ری به تبریز را صاد کرده است؟ آیا فکر نمی کنید بعد از سفر اخیر حسن روحانی شیاد ضد تورک، و هو شدنش توسط تورکان آزربایجان در تبریز، حاکمیت هم به این نتیجه رسیده است که حرکت ملی ملت تورک در تبریز موفق شده است و دیگر امیدی به تبریز نیست و اکنون باید جلوی حرکت ملی ملت تورک در تهران و کرج را گرفت؟ آیا فکر نمی کنید همل این ترس و وحشت حاکمیت به دلیل وجود میلیونها تورک در تهران و کرج است؟ آیا سردمداران ما به این حقایق ظریف تا حالا به اندازۀ من عمیق فکر کرده و می کنند یا دنیایشان درتبریز محدود و متمرکز بوده و هست و خواهدبود؟ اگر فقط به تبریز زوم کنیم و متمرکز شویم، این همان است که حاکمیت ضد تورک و ضدآزربایجان جمهوری اسلامی و اوپوزیسیون ضدتورک و ضد آزربایجان این حاکمیت می خواهد و در این صورت شکست حرکت ملی ملت تورک حتمی است. زیاد به خودمان زحمت ندهیم.
آری! «تبریز تورک» در «تهران تورک» هراس آفرین و وحشتزا است؛ فاشیسم راسیت فارس تهران را «فارس» و بلکه «پارس» می خواهد و به کل ملل ایران و جهان معرفی می کند؛ چرا که اگر انسانهای استقلال طلب تورک تهران و کرج و قزوین و قوم (قم) بیدار شوند و راه بیفتند؛ دیگر کل ایران از چنگ و دندان روباه راسیست فاشیست فارس برای همیشه و تا ابد خارج شده و نیازی به جانفشانی بیشتر انسانهای ملت تورک در تبریز و اردبیل و اورمو و زنگان و همدان و قزوین و غیره نخواهدبود. این نکته مهم گرانیگاه و مرکز ثقل حرفها و ایده های من در این مقاله است.
من به عنوان یک متفکر و استراتژیست حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران که شطرنج باز نیز هستم و علم سیاست را در پوزیسیونهای بازی شطرنج یاد گرفته ام، معتقدم که باید و باید و باید به «حرکتهای» دشمن، اگرچه کوچک و کم اهمیت باشند، حتی حرکت به ظاهر سادۀ پیاده یا سرباز دشمن حساس باشم؛ زیرا که به تجربه دریافته ام که ما استراتژیستهای انگشت شمار حرکت ملی ملت تورک آزربایجان به با مغز یک عده فارس بی سواد کله پوک، بلکه با مغزهای پیچیده و به غایت شیطانی و لعنتی دهها استراتژیست صلیبی انگلیسی، آمریکایی، روسی، فرانسوی، آلمانی و در یک کلمه صلیبی می جنگیم. یک مغز عادی، گذاشتن عکس رقص کوردی حسن روحانی، آندرباس لژ فراماسونری لندن را در صفحۀ اینستاگرام مربوط به تبریزش، به حساب فاشیست فارس بودن و کوردپرست بودن و ضدتورک بودن او و دیگر سران جمهوری اسلامی ایران می گذارد و مردم تبریز را به ریختن به میدانها و رقص تورکی ترغیب می کند؛ اما من نه. من با یک «چرا»ی مقدس آغاز می کنم. به راستی چرا حسن روحانی چنین غلطی می کند؟ شاید در وهلۀ اول و هفتۀ اول چیزی دستگیرم نشود؛ اما این چرای مقدس در ذهن من همیشه هست و در خواب و بیداری مرا رها نمی کند تا این که حوادث بعدی و روند جریانات سیاسی و حوادث نمایشگاه بین المللی تهران و هجوم پان ایرانیستهای رسمی حاکمیتی را به غرفه های کتاب تورکی می بینم و یک «چرا»ی مقدس دیگر در کنار همان چرای قبلی در ذهنم بیدار می شود، البته به مسئلۀ گردنۀ حیران هم که حاکمیت ضدتورک و ضدآزربایجان جمهوری اسلامی ایران، از بایرام امسال تنور آن را داغتر کرده است توجه دارم و بالاخره با مکانیزیمی اشراقی در گرماگرم تفکر و تمرکز به تمام ابعاد و زوایای قضیه و تمامی عناصر و اجزا در عین توجه به کلیت ساختار و سیستم، به جواب می رسم: آری، فاشیسم راسیست فارس می خواهد ما در همان تبریز متمرکز و محدود بمانیم و به تهران فکر هم نکنیم؛ چرا که تهران دیگر برای او هرگز شوخی بردار نیست.
تهران همه چیز فاشیسم فارس است. تکرار و تأکید می کنم: همۀ دار و ندار فاشیسم راسیست فارس. تهران لانۀ اصلی شیطان فارس است. با توجه به سوابق قیامهای ملی تورک در تهران مثل قیام بزرگ ملت تورک آزربایجان در تهران در تاریخ 15 فروردین 1374 که در ادامۀ همین مقاله به آن خواهیم پرداخت، هشت میلیون انسان تورک در تهران پتانسیل عظیمی برای هر حرکت ملی یا سیاسی هستند و هر کس این «برگ برنده» را در دست داشته باشد، برنده قطعی این کارزار بین خیر و شر خواهدبود. خوب، از این دلایل می فهمیم که ما مبارزان حرکت ملی ملت تورک، باید و باید و باید از این به بعد با حفظ فعالیت ملی تورکی در تبریز و تمامی شهرهای دیگرمان، حرکت ملی و کوششها و جانفشانیهای خودمان را در کانون تهران متمرکز کنیم و با انواع و اقسام استراتژیها و روشهای موثر و سادۀ مبارزاتی، مثل تهیه و ضبط سی دی های بیدارکننده، پخش اعلامیه ها و شب نامه ها، پول نویسی و دیوارنویسی در تهران و کرج، جنگ را به کانون تجمع فاشیسم راسیست فارس و مرکز قدرت آن، تهران، بکشانیم و پوزیسیون بازی سیاسی را به نفع حرکت ملی ملت تورک و به ضرر فاشیسم راسیست ضدتورک به کلی و اساسی تغییر دهیم. در زمینۀ راههای مبارزه با فاشیسم راسیست فارس مقاله های متعددی در سایتهای حرکت ملی ملت تورک آزربایجان هست که من هم یکی از آنها را با نام «روشهای مبارزه با نژادپرستی ایرانچی و فارسچی ضد تورک و رساندن ملت تورک آزربایجانی خودمان به استقلال و سعادت» نوشته ام:
فکر نمی کنم روشن تر از این می شود گفت: در تهران حرکت موثر ملی تورکی کنیم، درتهران، در تهران، در تهران. البته برای چندمین بار برای آخرین بار در این روزهای حساس رو می کنم به قشر بازاری و ثروتمند تورک تهران و کرج می گویم با حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران همراه شوید و برای آیندۀ خودتان و فرزندانتان از همین امروز «سرمایه گذاری» کنید؛ مثلا در تهیه و پخش سی دی های بیدارکننده و غیره با فعالان جوان حرکت ملی ملت تورک همکاری، همیاری و همرامی کنید وگرنه فردا بسیار دیر خواهدبود.
یک دیوارنویسی تورکی در تبریز سبب هیچ بیداری خاصی نمی شود؛ چون سالهاست ملت تورک بیدار شده اند؛ اما همان دیوارنویسی در تهران، اسلامشهر، رباط کریم، جنوب تهران، حاشیه نشینها و مخصوصا در حلبی آبادهای جنوب تهران که محل زندگی میلیونها انسان تورک گرسنه است، معجزه ها می کند. اگر منکر هستید امتحان کنید.
فاشیسم راسیست فارس با اتخاذ استراتژیهای موثر می کوشد تهران را از دست ندهد
من ساعتها به استراتژی عجیب کورش عرفانی در تلویزیون دیدگاه فکر کرده ام. به راستی این مهرۀ فاشیست راسیست ضدتورک و ضد آزربایجان در تلویزیون دیدگاه چه کار می کند؟! او مثل اغلب فاشیستهای فارس مکار، با شعارهای ساده فریبی چون «آگاهی، آزادی، آبادی» و شعارهای توخالی دموکراسی و انسان دوستی و قانون گرایی، استراتژی به ظاهر ضدمذهب و ضد خرافات خودش و نیز با مایه گذاشتن از مصدق تورک ملی گرای فارس و امیرکبیر تورک و قائم مقام فراهانی تورک، و سیاست به ظاهر ضد سلطنت و ضد شاه و ضد پهلوی خودش، «جوانان یک درصدی» را در تهران و کرج و کلانشهرهای ایران می فریبد و به سازماندهی قیام و انقلاب و تشکل و تحزب، یعنی درست کردن تشکیلات و حزب و به دست گرفتن قدرت در همان ساعات اولیه شکست سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران، آن هم در شهر «تهران» برای ایجاد مجلس مؤسسان و به دست گرفتن قدرت انتظامی و نظامی فرامی خواند. او مانند همۀ فاشیستهای راسیست فارس از هر طیف و طبقه و مسلک و مرام سیاسی، به شدت از فروپاشی ناگهانی نظام جمهوری اسلامی هراس دارد؛ برای این که می ترسد ایران اهریمن زدۀ فارس¬خور شده نیز، با فرپاشی نظام جمهوری اسلامی ایران از هم بپاشد و ملت تورک و ملل غیرفارس دیگر به آزادی و استقلال از این لانۀ اهریمن فارس برسند، برای همین مدام به پیروان خود گوشزد می کند: «مواظب باشید که با سقوط ناگهانی حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، مملکتمان (بخوانید مملکت فارسها) فرونپاشد. مبادا رشتۀ کار از دستتان دربرود و ایران ما (بخوانید ایران فارسها) تجزیه شود».
معلوم است که کوروش عرفانی هم مثل فاشیستهای راسیست فارس که ایران را 120 سال است ارث آبای خودشان و ملک طلق پدرانشان می شمارند، هرگز نمی خواهد که این مجمع اهریمنی بپاشد و ملت تورک و ملل غیرفارس دیگر ایران به حق بشری آزادی و استقلال از سلطه و هژمونی فاشیسم راسیست فارس برسند و سرزمینهای مادری خودشان را از لوث فاشیستهای راسیست ضدبشر فارس آزاد سازند و با رسمیت زبان مادری خودشان، زیر پرچم خودشان و در کشور خودشان، آزاد و خوشبخت زندگی کنند، بنابراین روباهی مثل کوروش عرفانی، به جوانان ساده و احمق تورک و غیرتورک تهران می سپارد که مبادا غفلت کنید؛ باید به محض از قدرت افتادن رژیم جمهوری اسلامی ایران، مراکز مهم حکومتی را اشغال و حاکمیت را به دست بگیرید تا دوران «گذار» (شما بخوانید گذار از جمهوری اسلامی ایران به جمهوری دموکراتیک فاشیستی ایران پارس آریایی» اتفاق بیفتد؛ معنی دیگرش این است: مبادا حاکمیت به دست تورکان تهران و کرج و کل ایران بیفتد؛ چرا که اکثریت جمعیت با تورکان است، برای همین فاشیستهای راسیست روباه از هر طیف و تفکری چه راست، چه چپ، چه میانه رو، چه تندرو، چه کندرور از این حقیقت هراس دارند. آنها به هیچ وجه نمی خواهند این سلطۀ شیطانی ضدبشری را بر کل ملل تحت ستم ایران، مخصوصا ملت تورک آزربایجان از چنگ بدهند؛ آنها همیشه چنگال و دندان و حلق و شکم نحس سیری ناپذیر حریص جهنم گونۀ نفت خور، مس خور، طلا خور، عتیقه خور و در یک کلمه «مفت خور» خود را به خون مظلومان ملل غیرفارس ایران آغشته می خواهند. فاشیسم راسیست فارس، بر خلاف ملل تحت ستم ایران، اهل کار و زحمت و کوشش جوانمردانه و صادقانه نبوده و نیست، بلکه با هر لباس و مرامی به خونخواری و مفت خواری و حرام خواری عادت کرده است.
این حرکتهای امثال کورش عرفانی، شاید در نظر بسیاری از متفکران حرکت ملی ملت تورک، حرکتهایی کور و عقیم به نظر برسند؛ ولی باید بگویم بسیار بسیار بسیار خطرناک و حساس هستند. خطرناک برای حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران؛ چرا که کوروش عرفانی، و دهها و صدها پانفارس ضد تورک و ضد عرب مثل او که در تمام تلویزیونهای سیاسی فارسی زبان ماهواره، صدای آمریکا Voa Tv Persian، بی بی سی فارسی BBC Persian، «دیدگاه» Didgah Tv، اندیشه Andishe Tv، کانال جدید Kananl Jadid، اندیشه Andishe Tv، پارس Pars Tv، ایران اینترنشنال Iran International HD، ایران فردا IRAN-FARDA، رادیو فردا Radio Farda، من و تو Manoto Tv، ایران آریایی، تلویزیون رها، سیمای آزادی (تلویزیون مجاهدین خلق ایران)، و کانهای تلگرامی مثل آمدنیوز و غیره صبح تا شب و شب تا صبح به کار شیطانی گول زدن انسانهای سادۀ غیرفارس مشغولند، هیچ گونه حق بشری و زبانی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و در یک کلام «انسانی» برای ما ملت تورک و ملل غیرفارس دیگر ایران قائل نبوده و نیستند و دقیقاً مثل جمهوری اسلامی و پهلوی ایران را سرزمین ملت ایران (بخوانید قوم سیاسی مجعول فارس) می شمارند. من حرکت کوروش عرفانی را خیلی خطرناک تر از حرکتهای پانفارسهای راسیست دیگر شبکه های تلویزیونی سلطنت طلب رضا پالانی پرست لوس آنجلسی می بینم. دلیلش استراتژی خطرناک چپی مصدق نشان به ظاهر جمهوری خواه و برنامه ریزی شدۀ هوشمندانه و موثر روان شناختی و جامعه شناختی اش است. برای همین من به فعالان حرکت ملی در تهران و کرج یک توصیۀ طلایی می کنم. لطفا به انسانهای ملت تورک بسپارید که حرفها و استراتژیهای موثر این مهرۀ فاشیست و راسیت را گوش کنند و از تکنیکها تاکتیکهای او در جهت تشکل دادن و تحزب دادن انسانهای ملت تورک در جهت آزادی ملت تورک و استقلال از استعمار فاشیست راسیت فارس بهره ببرید تا این مهره و مهره هایی نظیر این در روز موعود سورپرایز شوند و بدانند که دیگر وقت ابله فریبیهای فاشیسم فارس در هر لباس و شیوه ای گذشته است و ملت تورک بیدار و هشیار شده اند و فقط برای آزادی و استقلال خودشان قیام می کنند و می جنگند و بس. در راه آزادی و استقلال آزربایجان جنوبی. تنها راه مفید افشاگری و روشنگری و بیدارسازی همۀ اقشار ملت تورک، تأکید می کنم همۀ اقشار ملت تورک، چه مردم عادی کوچه و بازار، چه قشر باسود و چه بی سواد، چه نظامی و ارتشی، چه انتظامی، چه سپاهی، چه بسیجی و غیره لازم و ضروری است و نباید به بهانۀ مانقورت شدن یک تورک، زود از او ناامید شویم؛ باید مدام روی ذهن و دل و وجدان اشخاص کار کنیم؛ نگران نباشید نترسید و ناامید نشوید چون حق با ماست، پیروز نهایی این میدان نبرد حق با باطل و خدا با شیطان ماییم. شک نکنیم.
نگاهی به استراتژی موثر بیدارسازی ملت تورک با تحریک احساسات ملی در کنار شعور ملی تورکی در دهۀ هشتاد شمسی
همین استراتژی مؤثر افشاگری و روشنگری و بیدارسازی مستقیم ملت تورک را احمد اوبالی جوان در دهۀ هشتاد در تلویزیون گوناز تی وی داشت. او روزها و ساعتها، تنها و مستقم جلوی دوربین تلویزیون گوناز می نشست و ساده و موثر و مستقیم برای ملت تورک حرف می زد و افشا می کرد و روشن می کرد و بیدار می کرد. در آن هنگام، احمد اوبالی، نه استدیوی بزرگ و مجهز داشت و نه همکار مجری و نه دکورهای آنچنانی و نه هیچ تشریفاتی. او ساده و مستقیم و موثر افشاگری و بیدارسازی می کرد. او در آن زمان از ته دل و صادقانه حرف می زد؛ مثل یک تورک حقیقی. وقتی حرفی از کتابی نقل می کرد، آن کتاب را جلوی دروبین می آورد و نشان می داد. او در آن زمان از صمیم قلب و صادقانه می کوشید که ملت تورک را بیدار کند و موفق هم بود. همین استراتژی مؤثر و ساده باعث شد که بسیاری از جوانان ملت تورک در تبریز و اورمو و اردبیل و غیره صدای او و حرفهای او را ضبط کنند و در نوارهای کاست شبها بین مردم پخش کنند که این هم موثر بود. او به همراه سردمداران ارزشمند حرکت ملی ملت تورک در داخل ایران، مثل محمودعلی چهرگانی، عباس لسانی، شهید غلامرضا امانی، سعید موغانلو، حسن راشدی و دیگران (از این که اسم برخیها را آوردم معذرت می خواهم) و هزاران ستارۀ گمنام در جنبش دانشجویی حرکت ملی ملت تورک فعال در کل شهرهای ایران که در مراسم سالیانه بر قبر ستارخان در شهر ری و نیز مراسم باشکوه قلعه بابک و غیره جمع می شدند و به بیدارسازی مستقیم ملت تورک با سخنرانیهای مؤثر و شعرخوانی و غیره می پرداختند، بهترین استراتژی را در پیش گرفته بودند که باعث قیامهای باشکوهی میلیونی چون قیام خرداد سال 1385 شد. جالب این که فضای مجازی و اینترنت نیز در آن دهۀ شکوهمند 80 به همین ترتیب با اتخاذ سیاست درست عدم سانسور و باندبازی و رهبربازی و تبادل آزاد افکار و ایده های مبارزان حرکت ملی از جمله شخص من، کمک شایانی به حرکت ملی ملت تورک می کرد، که نتیجه اش را در جامعه می دیدیم؛ اما رفته رفته با استراتژی شیطانی رژیم و عوامل نفوذی وزارت اطلاعات رژیم، در طرح مسئلۀ تعیین «رهبر حرکت ملی آزربایجان» و تعیین «پرچم حرکت ملی آزربایجان» و غیره و ایجاد تفرقه و نفاق و چند دستگی بین فعالان سردمدار حرکت، «طرح فدرالیسم در ایران» به جای «استقلال طلبی و وحدت هدف» از زبان یکی از سردمداران خارج نشین و طرح و ترویج ایدۀ «عقلانیت به جای احساسی بودن در حرکت ملی» (؟) آن هم در زمانی که حرکت ملی ملت تورک بیشتر از هر زمان دیگری به «شور و شوق و احساس ستیهندگی و جنگندگی ملی تورکی» داشت و دیگر استراتژیهای تفرقه افکن دیگر و خزیدن حرکت ملی در لاک فضای مجازی و غیره سبب شد که حرکت به سستی و خمودگی این روز دچار شود.
تلویزیون گوناز در دهۀ نود از نظر امکانات و پرسنل و استفاده از تکنولوژی و همه چیز بهتر شده است، اما استراتژی ساده و موثر جلوی دوربین تلویزیون نشستن و مستقیماً و صادقانه و از ته دل و از صمیم قلب حرفهای بیدارکنندۀ موثر زدن و بیدار کردن، جای خود را داده است به برنامه های غیرضروری رقص و بادی بیلدینگ و موسیقی و غیره و برنامۀ سیاسی اصلی هم به صورت میزگرد دونفره احمد اوبالی و جواد اسماعیل بیلی یا توسط انصافعلی هدایت و به سبک و شیوۀ بی بی سی فارسی و صدای آمریکا، یعنی نشان دادن شرکت کنندگان در بحث سیاسی توسط اسکایپ در پنجره گوشۀ تصویر و به صورت تفسیر دقیق و وسواس گونۀ کل اخبار و وقایع سیاسی داخلی جمهوری اسلامی ایران، چه اخبار مهم و چه غیرمهم، که به طور حتم، با وجود مهارت این سه مجری در تحلیلهای سیاسی و بالا بودن سواد سیاسی شان، نه موثر، نه مفید، نه برانگیزاننده، نه به شور آورنده است و نه روان شناسانه و جامعه شناسانه. چرا که شیوۀ راه غلط است و احساسات مخاطب تورک را نشانه نمی گیرد. در این باره در ادامۀ مقاله خواهیم نوشت.
این برنامه های گوناز تی وی در بیدارسازی و به قیام و خیابان فراخواندن انسانهای ملت تورک در آزربایجان جنوبی و کل ایران غیر موثر هستند چون به شیوۀ بی بی سی فارسی و صدای آمریکا، یعنی تمرکز بر بحثها و تحلیلهای سیاسی دارند پیش می روند نه به شیوۀ موثر و مفید کوروش عرفانی و احمد اوبالی در سالهای نخستین تلویزیون گوناز؛ یعنی به طور مسقیم و جدی به قایم و تشکل و تحزب و حرکت خیابانی و موثر خواندن و بیدارگری و افشاگری و روشنگری مستقیم و بی واسطه. این برنامه های تلویزیونی گوناز تی وی با وجود وقت و هزینه ای که برایشان صرف می شود به دلیل تغییر کاربری و عدم شناخت روحیات ملت تورک، زیاد برانگیزاننده و موثر نیستند؛ یعنی نه روحیات ملی انسانهای ملت عاطفی و احساسی تورک را نشانه می گیرند نه خودآگاهی روش شناسی از نوع مخاطب شناسی دارند. گاه به گاه از دکتر محمودعلی چهرگانی، رهبر حرکت بیداری ملی ملت تورک آزربایجان در برنامه ها استفاده می کنند، که مثل همیشه ایشان با شوری شایستۀ یک بیدارگر بزرگ و ملت شناس و تورک شناس حقیقی، با شور و حرارتی مثال زدنی حرف می زند که افسوس که مدام حرفهایش توسط جواد اسماعیل بیلی بنا به دلایل فنی و تکنیکی مثل کمبود وقت (؟) قطع می شود! بگذریم از این که تب باند و رهبریت مدتهاست گریبان این تنها تلویزیون بیدارساز ملی ما را هم گرفته است که واقعاً سبب تأسف است. در این مقاله به عمد اسمشان را آوردم که راه کار ارائه دهم. منظورم تخطئۀ ایشان نیست. البته که همه زحمت می کشند و ما به این تنها تلویزیون و تمامی سایتهای اینترنتی و کانالهای تلگرامی و صفحات فیس بوکی مان نیاز داشته و داریم و خواهیم داشت و زحمات هیچ فردی، حتی کم بی ارج نمی ماند، چه برسد به زحمات سالیان سردمدارانمان.
عباس لسانی، این فعال ارزشمند حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران، حرف تاریخی جالبی زده است که مناسب حال امروز حرکت ملی و ملت تورک ماست؛ چرا که ایستادیم و دیدیم که فاشیست راسیست فارس بر سینۀ جوان مبارز دانشجوی تورک مشت دشمنی و نفرت و کینه و عقده و جنگ کوبید و رفت و در خانه اش آسود. عباس لسانی گفت: «اسم ترس و جبونی را عقل گذاشتند و حرکت را از روح و روحیه انداختند» و چه قدر زیبا و درست فهمید این مبارز و این استراتژیست بزرگ و تاریخی ملت تورک آزربایجان و کل ایران. حرکت ملی ملت تورک از زمانی روی زانو نشست و سست و بی حرکت شد که شجاعان و جوانان پرشور و جنگندۀ احساساتی خود را به سکوت و «عقل» فراخواندند و اسم ترس و محافظه کاری را عقل گذاشتند!همان طور که بررسی خواهیم کرد ملت تورک ملتی عاطفی و احساسی است و این که بخواهیم این ملت عاطفی را از پروسۀ گذر از احساسگرایی به عقلگرایی (بخوانید حقه بازی و سیاست بازی) برسانیم، حداقل یک صد سال طول می کشد، یعنی یک قرن باید زیر سلطۀ فاشیسم راسیت فارس بمانیم تا این گذر اتفاق بیفتد! چه روش و شیوۀ غیر منطقی و ابلهانه ای! مگر همین ملت تورک آزربایجان و کل ایران در حرکت ملی ملت تورک در این 20 سال کم متفکر و تئوریسین و استراتژیست مثل ما پرورده و به بار نشانده است؟ چرا از همین پتانسیل احساس و عاطفۀ ظلم ستیز و کاری و جنگندۀ ملت خودمان بهترین استفاده نکنیم؟
ملت تورک ملتی صادق، کاری و احساسی و عاطفی است
بی هیچ شک و تردیدی و بر اساس دقیق ترین مشاهدات و تجربیات علمی روانشناختی و جامعه شناختی، ملت تورک علی العموم و ملت تورک آزربایجان علی الخصوص، ملتی صادق، برون گرا، کاری، زحمتکش، خلاق و احساساتی و عاطفی است. موسیقی آزربایجانی و تاریخ و فرهنگ آزربایجان گواه این واقعیت مهم برونگرا و کاری بودن ملت ما است. البته این صداقت و عاطفی بودن، یک پتانسیل ارزشمند و بی نظیر برای ملت ماست، اگر ما مبارزان بتوانیم از این پتانسیل ارزشمند خوب بهره ببریم. دربارۀ عنصر صداقت باید بگویم که ما باید حرفهایمان و شعارهایمان را یکی کنیم وگرنه شکستمان حتمی است: ملت ما باید بدانند که ما آزادی وطن مادریمان از اشغال فاشیسم راسیست فارس و استقلال سیاسی می خواهیم نه چیز دیگر. ملت تورک آزربایجان و کل ایران برونگرا و کاری است؛ یعنی اهل نشستن و فلسفه بافتن و حقه بازی و حیله به کاربستن و هزارچهره بودن و ریا نیست؛ اهل عمل صادقانه و اهل کار و کوشش است و ما باید از همین پتانیسل ارزشمند در راه به قیام خواندن این ملت بزرگ یا اتخاذ برنامه ها و نقشه های کاربردی در اولین ساعات فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی ایران باشیم .
و اما در بارۀ احساساتی بودن و روش موثر تحریک احساسات ملی و حق طلبانۀ ملت تورک آزربایجان، باید خاطرنشان کنم، که فاشیسم راسیست فارس با تحریک احساسات ظلم ستیزانه و جنگندگی ستارخان و باقرخان و ملت تورک در تبریز توانست تبریز را به قیام در برابر شاه تورک قاجار فرابخواند و انقلاب صلیبی- ماسونی ضدتورک مشروطیت را به پیروزی برساند و پیشه وری، آن رهبر بزرگ، که در سخنرانیهایش در فیلم فیلم مستند تاریخی «در آن سوی ارس» (آرازین اوتاییندا) باقی مانده مشهود است، که با مشت گره کرده با نشان دادن ضربۀ مشت و با فریاد سخن می گوید، با تحریک همین احساسات پاک تورکی توانست حکومت ملی را در تبریز و آزربایجان جنوبی حاکم سازد. این عنصر احساسات صادقانه و روحیۀ ظلم ستیزی ملت تورک آزربایجان هرگز نباید از نظر مبارزان بیدارگر و افشاگر و روشنگر ملی ما دور بماند. روح و روحیۀ ملی و جمعی و جنگنده و ظلم ستیز در ملت ما باید توسط ما تقویت شود. این بود آن سفارشهایی که من همیشه در نوشته هایم می کنم که باید باید باید ملت تورک خودمان را خوب روان شناسی و جامعه شناسی کنیم و به روان شناسی قومی و ملی ملتمان خوب مسلط شویم بعد پشت دوربین تلویزیون یا پشت کیبورد کامپیوتر و یا کاغذ سفید یا دیوار، برای شعارنویسی و خط و مشی سیاسی دادنه و امثالهم قرار بگیریم. با خیل تحصیل کردگان روانشناس ملتچی تورک این مطالعات و طرح شعارها و خواسته ها کار مشکلی نیست.
آری! وقتی در دهۀ هشتاد خود من در مجلسی داد و فریاد می کردم و حق بشری تضییع شده و پایمال شدۀ ملت تورک را با شور و احساس فریاد می زدم، و به نژادپرستانی که ملت تورک را مسخره می کردند و توهین و تحقیر نژادپرستانه می کردند، حمله می کردم و یقه شان را می گرفتم و جر می دادم و بر سرشان فریاد می زدم و بیچاره شان می کردم، عده ای از به اصطلاح عقلای حرکت با کدخدامنشی و عاقل نمایی خودشان، به من ایراد می گرفتند که «تو داری خیلی تند می روی و باید کسانی که به تورکها توهین می کنند، به حال خودشان ول کنی که هر چه کار می کنند، بکنند! آنها بی تربیتی و شعور اجتماعی و خانوادگی خودشان را نشان می دهند. ما تورکیم. ما بافرهنگیم. ما باید با عقل و فرهنگمان با اینها مقابله کنیم نه مشتمان و ...» نتیجه دمیدن این به اصطلاح «عقل و عاقلی و فرهنگ» به حرکت ملی ملت احساساتی و عمل گرای تورک، همین می شود که ما در دهۀ نود شمسی شاهدش هستیم. حرکت ملی ملت تورک به خمودگی و سکوت و سکون مبتلا شده است و در شهر خودمان، تهران به سینۀ جوان تورک دانشجوی ملتچی خودمان مشت می کوبند و ما نظاره می کنیم؛ آن هم در شهری که بیش از 8 میلیون انسان تورک وجود دارد! به نظر شما این طبیعی است؟ آیا حرکت ملی کم کاری و غفلت نکرده است؟ اگر در نیمۀ دهۀ 80 شمسی توانستیم میلیونها تورک را در شهرهای مختلف آزربایجان جنوبی به خیابانها بریزیم و «هارای هاری من تورکم» فریاد کنیم، به دلیل استراتژی برون گرایانۀ موثر و فریادهای امثال محمودعلی چهرگانی، در تبریز، عباس لسانی، در قلعۀ بابک و احمد اوبالی در تلویزیون گوناز بود. خوب معلوم است که استراتژی «تحلیل سیاسی» شیک و عالمانه در پشت میزگرد به درد بیدارسازی و به حرکت درآوردن میلیونها انسان تورک محروم و گرسنۀ جنوب و حاشیه های کلانشهرهای تهران و کرج نمی خورد. امیدوارم همۀ سردمداران و بزرگان حرکت ملی ملت تورک، این مقاله را بخوانند و اگر من اشتباه می کنم، یادآور شوند وگرنه چرا باید استراتژی «خنثی» در پیش بگیریم؟
باز هم عباس لسانی، این فعال ارزشمند و مجرب حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران، در دیدار فعالان حرکت ملی در ایام نوروز امسال حرف ارزشمند دیگری زد که به نظرم خیلی قابل دقت و توجه است: «هر کس هر چه می خواهد بگوید، من اعتقاد دارم که حرکت قلعۀ بابک باید دوباره احیا شود». آری! حرکت ملی ملت تورک آزربایجان، در دهۀ هشتاد به برکت تجمعات میلیونی قلعه بابک آن حماسه های شکوهند دهۀ 80 را می آفرید. وقتی حرکت را از قلعۀ بابک به داخل استادیوم تبریز کشاندند، خواستند که شور و احساس ملی تورکی را در حصار استادیومها کنترل کنند و این که موفق شدند یا نه مهم نیست، مهم این است که قلعۀ بابک نباید تعطیل می شد. هم تجمع قلعۀ بابک لازم است و هم تجمع ورزشگاه تراختورسازی و هم تجمع قلۀ ساوالان، هم تجمعات کوه عینالی تبریز،هم تجمعات داخل شهرهایمان هم حضور در نمایشگاههای کتاب، هم کوهنوردیهای دسته جمعی و گشت و گذار رفتن به شهرهای تورک نشین آزربایجان جنوبی و کل ایران و خلاصه همۀ روزنه ها و نفسگاههای دیگر، از همۀ امکانات باید بهره ببریم از همۀ پتانسیلهایمان برای تجمع و برون گرایی و شعاردادن و آگاه کردن و بیدارسازی و افشاگری و روشنگری باید استفاده کنیم وگرنه باخته ایم.
فاشیسم راسیست فارس هزار چهره و هزار ترفند است
پیروزی و غلبۀ حرکت ملی ملت تورک آزربایجان و کل ایران بر فاشیسم راسیست فارس، تنها در صورتی امکان پذیر است که هم ملت تورک خودمان و روحیات قومی و ملی روانشناختی و جامعه شناسی ملتمان را به صورت دقیق و علمی و عمیق و گسترده بشناسیم و هم به خصایص روانشناختی نخبگان قوم سیاسی اتنوپولیتیک (قوم سیاسی جعلی فارس) که عبارت می شود از ترکیب شیطانی پانفارس- مانقورت را عمیقاً و دقیقاً و به صورت علمی و روانشناختی و جامعه شناختی بشناسیم و سپس کلیۀ مبارزات و تحرکات خودمان را در جهت پیشبرد حرکت ملی ملت تورک خود به صورت دقیق و سنجیده طرحریزی و قدم به قدم اجرا کنیم و گرنه آزادی بی آزادی؛ استقلال بی استقلال؛ موفقیت بی موفقیت.
بارزترین ویژگی قومی- روانشناختی فاشیسم راسیت فارس مکاری، دروغگویی، هزار چهرگی، ریاکاری و حرفها و وعده های توخالی ساده فریب و چرب و نرم زدن، حق به جانب نشان دان خود و حق بازی و نیرنگبازی است؛ فاشیسم راسیست فارس در 120 سال اخیر فقط «حرف چرب» زده و وعدۀ خشک و خالی داده است؛ حرف چرب و نرم بدون عمل؛ وعدۀ قشنگ بدون فعل. فاشیسم راسیست فارس در جریان انقلاب مشروطلۀ با حرفهای چرب و نرم ستارخان را به جنگ شاه تورک قاجار فرستاد و بعد از خودزنی سیاسی این شخصیت با همین وعده های دورغ او را تهران کشاند و کشت؛ در جریان قیام خیابانی و پیشه وری نیز با همین وعده ها مانقورتهای فئودال و خان و اراذل و اوباش و ملا- سید و ارتشی ما را فریفتند و به مصاف بهترین فرزندان آزربایجان فرستادند؛ در جریان انقلاب اسلامی، خمینی شیاد و ملا-سیدهای فاشیست راسیست فارس با همین وعده های خشک و خالی «آب را مجانی می کنیم؛ برق را مجانی می کنیم؛ اتوبوس را مجانی می کنیم و...» ملت ساده و صادق تورک را فریفتند و بر گرده شان سوار شدند و اکنون نیز تمام فاشیستهای راسیستی که به زبان فارسی در تلویزیونهای سیاسی ماهواره ای صبح تا شب و شب تا صبح حرفهای قشنگ چرب و نرم و خشک و خالی می زنند، همین تکنیک و تاکتیک را دارند. با همین رنگ و نیرنگ و هزارچهرگی انسانهای سادۀ تورک ما را 200 سال است می فریبند و اگر یک بار برای همیشه استراتژی افشاگرانه روشنگرانۀ بیدارساز جدی و موثری در پیش نگیریم، باز هم ملت تورک ما را خواهندفریفت و باز هم از ملت تورک ما سواری خواهندگرفت. فاشیسم راسیست فارس برای صداقت و جنگندگی و مردانگی و یک رو بودن خلق نشده است. در تمامی رگها و شریانهای فاشیسم راسیست فارس، شیطان مکار و نیرنگ باز هزار رنگ و هزار چهره است که می پیچد و می خزد و می رقصد؛ از دریچۀ چشمانش شیطان نگاه می کند و همین شیطان مکار است که حرفهای چرب و نرم ابله فریب می زند. ما تورکها حاکمیت سیاسی را در 120 سال اخیر نه در میدان نبرد جوانمردانه، بلکه در میدان حرف و وعده و مکر و دیپلماسی و سیاست شیطانی به فاشیسم راسیست فارس باخته ایم و جالب این که هم قشر باسواد و نخبۀ ما را فریفته اند و هم قشر بی سواد و محروم ما را فریفته اند. فقط به این دلیل که به روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی روانشناختی ما مسلط بوده اند. منظورم لزوماً تحصیلات آکادمیک روان شناختی و جامعه شناختی نیست، بلکه بیشتر انسان شناسی انسان تورک، تورک شناسی تجربی است. ما چه قدر دشمن فاشیست راسیست فارس خود را می شناسیم؟
لزوم تمرکز فعالیتهای ملی بیدارساز، افشاگر و روشنگرمان در حاشیه نشینان و محرمان کلانشهرهای تهران و کرج و غیره
من قبلاً مقاله ای با عنوان «نگاهی به قیام بزرگ و خونین ملت تورک آزربایجان در 15 فروردین 1374 در تهران و اسلامشهر و اهمیت بنیادین آن در رشد حرکت ملی ملت تورک آزربایجان» نوشته بودم که در سایت آذوح منتشر شد.
در آن مقاله به قیام شکوهمند و تاریخی انسانهای ملت تورک آزربایجان ساکن در تهران و شهرستانهای اطراف آن، اکبرآباد، اسلام شهر، رباط کریم، سلطانآباد، چهاردانگه و صالحآباد در 15 فروردین 1374 هـ.ش./ 4 آوریل 1995م. علیه حاکمیت نژادپرست و ضدتورک جمهوری اسلامی ایران و عکس العمل رژیم جنایتکار فراماسون ضدتورک جمهوری اسلامی ایران، یعنی اقدام به توزیع پرسشنامه طرح فاصله اجتماعی مرکز تحقیقات و سنجش افکار عمومی صدا و سیمای در مناطق بیست گانه تهران درست 4 روز پس از آن قیام باشکوه خونین تورکان آزربایجان در تهران در 19 فروردین 1374، و عکس العمل دانشجویان تورک و قیام دانشجویان تورک دانشگاههای تهران در 12 اردیبهشت و دانشجویان تورک تبریز در 19 اردیبهشت همان سال 1374 و اهمیت آن در رشد و قدرت گیری حرکت ملی ملت تورک آزربایجان پرداخته بودم و نقش مهاجران حاشیه نشین فقیر و محروم تورک آزربایجانی را در برپا کردن قیام ضد نژادپرستی فاشیستی فارس ایران در شهر تهران بسیار موثر و کاری ارزیابی کرده بودم. افسوس که تحلیل گران حرکت ملی ملت تورک آزربایجان این قیام تاریخی را جزو حرکت ملی ملت تورک آزربایجان ارزیابی نمی کنند، هرچند محقق بزرگی چون برندا شیفر در کتاب ارزشمند «مرزها و برادری» به آن تأکید کرده است.
تظاهرات بزرگ و قیام مثال زدنی انسانهای محروم و ستمدیدۀ ملت تورک آزربایجان در آن روز تاریخی 15 فروردین 1374 توسط رژیم فاشیست راسیست فارس جمهوری اسلامی ایران به صورت ضدانسانی ددمنشانه وحشیانه و خونین سرکوب شد. رژیم ضد بشری و نژادپرست جمهوری اسلامی ایران در ورودی تهران و در منطقۀ چهاردانگه، انسانهای معترض غیرمسلح تورک را زیر آتش سنگین هلی کوپترهای توپدار و سلاحهای جنگی نیروهای ویژه قرار داد و با بسیج و اعزام شمار زیادی ازپاسداران جنایتکار و خونخوار مسلح، به روی تظاهرکنندگان آتش گشود و آنها را که با تظاهرات و راهپیمایی خود را به نزدیکی تهران رسانده بودند، تکه تکه و در حمام خون غرق کرد. در نتیجه صدها نفر از انسانهای بی دفاع و غیور ملت تورک آزربایجان ساکن در جنوب شهر تهران، کشته و مجروح شدند، به طوری که بنا به اظهارات شاهدین در میان کشته شدگان تعدادی کودک خردسال ۸ تا ۱۲ ساله نیز دیده میشدند.
این واقعیت مهم که شرکت کنندگان در آن قیام بزرگ و تاریخی ضد نژادپرستی فارس، تورکان آزربایجانی محروم و حاشیه نشین و حق پرست و ظلم ستیز بودند، نشان می دهد که حرکت ملی ملت تورک آزربایجان در تهران و کرج یک پتانسیل ارزشمند و عظیم انسانی دارد که متأسفانه همیشه از آن غافل است؛ چرا که با طراحی و به میدان کشیدن بازیگران فاشیست راسیست حاکم (نظام نژادپرست ضد تورک جمهوری اسلامی ایران و اوپوزیسیون فاشیست راسیست فارس آن در خارج از ایران) همیشه دربند تبریز و اورمو و اردبیل و زنگان مانده است.
پتانسیل عظیم انسانهای گرسنه و بیکار تورک که با سیاستهای فاشیستی- راسیستی استعماری حاکمیتهای پهلوی و جمهوری اسلامی ایران در صد سال اخیر به تهران و کرج کوچ کرده اند و به دلیل نداشتن پول در حاشیه ها و حلبی آبادهای تهران و کرج به صورت بسیار اسف بار زندگی می کنند، در پیروزی انقلاب اسلامی ایران (شما بخوانید فاشیسم راسیست فارس- شیعۀ شعوبی مجوسی ضد تورک) در سال سیاه 1357 موثر و مفید بود. خمینی شیاد شیطان و ملا-سیدها و غیرملا-سیدهای فاشیست راسیست، که به توصیۀ اربابان لندن نشینش، به خوبی به پتانسیل ظلم ستز نستوه این قشر محروم و دربدر تورک آگاه بودند، از همین پتانسیل محرومان و حاشیه نشینان تورک در برگزاری راهپیماییهای متعدد در تهران و کرج و قم و مشهد و غیره، علاوه بر تبریز و شهرهای دیگر آزربایجان جنوبی بهره بردند و انقلاب صلیبی- ماسونی ضدتورک و ضد عرب و ضد انسان خود را به پیروزی رساندند و بر دار و ندار و سرنوشت ملت تورک و تمامی ملل ایران حاکم شدند. بعد با شعارهای ساده فریب «کوخ نشینان در مقابل «کاخ نشینان» و «رسیدگی به وضعیت مستضعفان ایران» در مقابل «مستکبران» و غیره توانستند، این پتانسیل عظیم را در قالب کمیته ها، سپاه پاسدران و بسیج مستضعفین و غیره در اختیار خود بگیرند؛ یعنی خیل عظیمی از مستضعفان و محرومان انسانهای غیرفارس علی العموم و انسانهای تورک علی الخصوص در خدمت سیاسیتهای ضدتورک، ضدآزربایجان و ضد عرب و ضد انسان فاشیسم راسیست مذهبی فارس- شیعۀ ایران قرار گرفت. با سوء استفاده از همین پتانسیل توانستند قیام موسوم به «خلق مسلمان، به قیادت شریعتمداری را در تبریز سرکوب کنند. قبلا نوشته ام که پاسدارهایی که در آن روزها خانه های مبارزان تورک را در تبریز به آرپی جی و گلوله می بستند، اغلب تورک آزربایجانی و اعزام شده از تهران بودند. اینها را باید در نظر داشته باشیم. و از این به بعد کانون فعالیتهای حرکت ملی علاوه بر تبریز و اردبیل و اورمو و زنگان و همدان و قزوین، باید به تهران و کرج هم متمرکز باشد وگرنه امید پیروزی حرکت ملی ملت تورک در حد صفر است؛ چرا که فاشیسم راسیست هزارچهرۀ فارس این بار با لباس جدید، مثل مصدق پرستی و جبهه ملی بازی و جمهوری بازی و قانون بازی و مشروطه بازی و مبارزه با سلطنت شاه و ولایت فقیه به میدان مکر و سیاست می آید، انبوه جوانان تورک تهران و کرج و قزوین و قم و ساوه و اراک و غیره را می فریبد و با حرفهای چرب و نرم و وعده های شیرین تر از عسل و قند پارسی، به بهانۀ ایران دوستی و حفظ تمامیت ارضی ایران، به نام ملت ایران و به کام فاشیسم راسیست فارس، در ارتش و شهربانی و ژاندارمری و غیره مغزآلایی و مسلح می کند و همانها را به سوی انسانهای آزادیخواه و استقلال طلب تورک در تبریز و اردبیل و اورمو و زنگان و همدان و غیره می فرستد و دوباره حمام خون راه می اندازد و روز از نو و روزی از نو.
سخن آخر
هرچند «این داستان ما و فاشیسم راسیست فارس»، هرگز به آخر نرسیده است و سخنهای ناگفته فراوان داریم؛ اما دوست دارم مخاطب این آخرین سخن مقالۀ حاضر حجت کلاشی، راسیست فاشیست ضدتورک حزب پان ایرانیست باشد: شما فکر نکنید که به سمت یک عده تورک بی دفاع فرهنگ دوست ملتچی در یک نمایشگاه کتاب هجوم و دسته کشی کردید و بر سینۀ یک انسان تورک صلح طلب دانشجو مشت دشمنی و عقده و کینه و خشم نژادپرستانۀ ایرانی زدید و قدرت نمایی فاشیتی کردید و تمام شد و رفت. این تازه شروع راه است. جواب شما را فرزندان غیور تورک آزربایجان و کل ایران، آزربایجانیها، قاشقایها، افشارها، شاهسونها، خلجها و غیره در همان تهرانی که توهم صاحب بودن آن را می کنید، به سختی می دهند و خواهندداد. فعلاً این مقاله را از من داشته باشید و بدانید که این تازه شروع کار ما با شما فاشیستهای راسیت فارس است. روزی را می بینم که از همین تهران با لباس زنانه و با آرایش دخترانه پا به فرار بگذارید. نگران نباشید شب دراز است و قلندر تورک بیدار! این گوی و این میدان: بچرخید تا بچرخیم!
یاشاسین تورک اولوسو. یاشاسین آزربایجان. یاشاسین قاشقای. یاشاسین افشار. یاشاسین تورکمن، یاشاسین بوتون تورک ائللری
اوجالان ساوالان- یکشنبه 23/02/1397 - 13/05/2018 – 1 رمضان 1439