وقتی سخن از زن به میان می آید باید به این نکته توجه کرد که ایشان همان هایی هستند که طبیعت با تمام درندگی هایش نتوانست بر ایشان غلبه کند و اگر توان مقاومت، بردباری و هوش فطری نداشتند، قطعا در درجات والا مشاهده نمی کردیم. چشممان را باز کردیم و مادران و خواهرانمان را در چادر های سیاهی دیدیم که طبق گفته عده ای عمامه بر سر ها شخصیت زن را به سوی تعالی سوق می داد و باعث حفظ ایشان می شد این ادعا ها از طرف کسانی بود از طرف دیگر صیغه موقت را برای زنان توصیه می کردند و چه بدبخت بودیم که اندکی از عمر خود را با سخنان این ها طی کردیم. طبق دیدگاه این عمامه بر سر ها اگر عده ای در جامعه بیمار شدند بایستی افراد عاری از بیماری را قرنطینه کرد تا مبادا مانع راحتی بیماران شوند... و خب این معادله ای هوشمند است زیرا هیچ ویروسی با واکسیناسیون قرابتی ندارد.

تمایلی ندارم نوشته را با نقد دیدگاه این قشر نسبت به زنان، بی ارزش نمایم زیرا به قدری فرسوده و دارای تناقض است که نیازی نیست نقدش کنیم. وقتی در پهنای فلسفه بر وجود زن می نگریم قاعدتا اگر نگرش فیلسوفانه ای داشته باشیم، فطرت، هویت و همچنین تمایلات ایشان را باید مورد بررسی قرار دهیم اما خب با نگاهی بر سخنان فیلسوفان با تاسف می بینیم که در ناآگاهی کامل قرار دارند اما چنان سخنانی را بر زبان می آورند که گویی الهه خرد اند! افلاطون در سخنان خود در مورد آرمانشهری که در نظر دارد می گوید چیزی که موجب اختلاف شود، جامعه را به زوال می رساند و عامل اختلاف را منافع شخصی معرفی می کند و در ادامه می گوید اگر می خواهیم به اختلافی وجود نداشته باشد باید مالکیت ها خصوصی نباشد و تبدیل به مالکیت اشتراکی شود دقیقا همان چیزی که مارکس به آن با مانیفست حقوقی بال و پر داد اما افلاطون این قاعده را برای انسان (هم مرد و هم زن) در نظر نگرفته بود برای افلاطون مرد در راس قرار داشت منظور او از اشتراکی شدن مالکیت ها اشتراکی شدن زنان هم بود چنان که به صورت صریح در این مورد می گوید وقتی پاسداران زنی نداشته باشند که فقط برای آنها باشد بهتر می توانند به وظیفه شان عمل کنند چیزی که مرا به تعجب وا می دارد این است که این فیلسوف این برنامه را برای آرمانشهر در نظر داشت یعنی برای آینده ای دور و ببینید ذهن این فیلسوف چقدر تاثیر پذیرفته از محیط زندگی او بوده که در آینده نیز حقوق مساوی برای زن متصور نبوده و حتی زن را جزو دارایی مردان در نظر گرفته. می خواهم نگرش این شخص را که از فیلسوف نامیدنش شرم کردم مورد انتقاد قرار دهم ابتدا باید آرمانشهری که در نظر دارد را مورد نقد قرار دهیم ببینید اگر به استدلال های این فرد توجه کنیم می بینیم بدون اینکه نرم افزاری برای جامعه ارائه دهد، تنها سخت افزار را آن هم به صورت کاملا اشتباه ارائه می نماید یعنی درواقع نمود های اخلاقی در این آرمان شهر هیچ جایی ندارد و جامعه در حقیقت نوعی زیاده خواهی را با نوع دیگر جا به جا می کند با این تفاوت که این را تبدیل به یک قانون می کند از طرفی نیز هیچ اصول اخلاقی در نظر گرفته نمی شود ببینید در یک آرمانشهر باید برجستگی اخلاقیات نمایان باشد تفاوت یک جامعه عادی با جامعه آرمانشهری این است که در جامعه عادی قانون مانع از اعمال زیان بار می شود اما در جامعه آرمانشهری، اخلاق این وظیفه را دارد در بهترین حالت می توانم بگویم افلاطون درکی از بلوغ یک جامعه نداشته است یا اگر هم داشته، آن را مانند بلوغ جنسی یک انسان می پنداشته اما چیزی که حداقل شباهتی بر بلوغ جامعه دارد بلوغ فکری انسان است زیرا این بلوغ، انسان را به سازه ای مبدل می سازد که با تحمل لرزش ها به دنبال چاره هایی برای رهایی از رذائل اخلاقی است. مسئله بعدی این است که حتی آرمانشهر این فرد فرقی با جامعه ای که در آن تربیت شده ندارد یعنی زن در جامعه او در مالکیت یک مرد است و در آرمانشهرش در مالکیت تمام مردان جامعه و این به این معناست که در این آرمانشهر با همین نسخه غلطی که پیچیده است تنها بر حل مشکل مردان توجه داشته است وقتی فیلسوفی انسانی را کالای انسان دیگر در نظر می گیرد آن هم در آرمانشهر خود، قطعا باید به ذهنیت تسلط گرا و تاثیر پذیرفته این فرد پی برد. اما ارسطو نیز با اینکه فردی زیرک بود، نتوانسته طرز فکر خود را بهتر ارائه دهد او می گوید زن و شوهر در تعامل اند و در این رابطه، زن نفع بیشتری نسبت به مرد دارد اما نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که سلطه مرد بر زن را به نحوی طبیعی جلوه داده و حتی آن را به نفع زن دانسته که منفعت طلبی جنسی ذهن ایشان را نشان می دهد یعنی درواقع ارسطو روال جامعه خویش را عادی و آن را فطرت اجتماع دانسته که کمی دوراندیشی و ظرافت فکری بایستی به کار می برد.

از طرفی ادبیات مکتب مارکس در مورد زنانی که به دنبال حقوق همجنسان خویش هستند مارک مانند است به نحوی که ایشان را ابزار بورژوازی می دانند که سعی دارند نبرد طبقاتی بین پرولتاریا و بورژوا را به انحراف کشانند.

به طور کلی باید گفت اینک با تمام کم لطفی هایی که بر زنان در همه عرصه ها صورت گرفته است، شاهد استقلال فکری ایشان و همچنین شکل گیری هویت فکری ظریف و مناسب این عزیزان هستیم.