حافظه تاریخی ملت آذربایجان جنوبی جنایات حزب دمکرات کردستان به سرکردگی عبدالرحمن قاسملو را فراموش نمیکند .فردی که با ادعای تاسیس خودمختاری برای کردستان در خاک آذربایجان  قصد دست درازی به خاک وطنمان آذربایجان راداشت و در نتیجه دلاوری زنان و مردان این سرزمین با دستی آلوده به خون اما خالی پا به فرار گذاشت.

بعد از انقلاب ۵۷ هزاران تن از آذربایجانیان بیگناه و مظلوم  قربانی زیاده خواهی ها و طمعکاریها وروحیه متجاوز گروههای تروریستی شدند که خود را نماینده کردها میدانستند و تحت نام دموکرات بی هیچ ابایی برای رسیدن به اهداف شوم و خیالی خود از هیچ جنایتی فروگذاری ننموده و ضمن ایجاد وحشت و ناامنی در منطقه باعث کشتار بی رحمانه بی گناهان و بی خانمانی و مهاجرت های اجباری و تحمیل صدمات جبران ناپذیر مادی – معنوی مردمان این خطه شدند، هر چند که در نهایت همگی با خفت و خواری تمام مغلوب مقاومت مردمان این خطه شدند.

رهبر یکی از این به اصطلاح احزاب ،حزب دمکرات کردستان،عبدالرحمن  قاسملو با  تعمیم دادن مشکلاتشان با حاکمیت به مردم بی دفاع غرب آذربایجان جنوبی و ادعای کردستان سازی غرب آذربایجان نام خود را به عنوان سردمداران جنایات و بدنام شدن این گونه گروهها در تاریخ ثبت کردند.

حزب دموکرات کردستان که اساسا حزبی مارکسیستی و لنینیستی بود، پس از انقلاب ۵۷ بعنوان حزب سوسیال دموکرات با سیاستهای شدیدا توسعه طلبانه کردی و روشی مسلحانه با ادعای کسب خود مختاری برای کردها بنام کردستان در بخشی از خاک آذربایجان جنوبی به سر کردگی «عبدالرحمان قاسملو» وارد صحنه شد. تنها ۸ روز از تاسیس جمهوری اسلامی ایران در ۳۰ بهمن ۱۳۵۷ این تروریستها پادگان مهاباد را غارت کردند. قاسملو در آن مقطع زمانی حساس منطقه، رفتاری متجاوزکارانه از خود نشان داد و با هدف استیلا بر غرب آذربایجان همچنین امکان مسلح تر شدن اعضای حزب پادگان مهاباد راتصرف کرد.پس از جریانات پادگان مهاباد و درست یکماه پس از انقلاب ۵۷، قاسملو خواست و اهداف دموکرات را چنین بیان میکند: «خلق کرد فقط خودمختاری میخواهد.» ولی بعدا این خود مختاری طلبی را که اصولا باید از حاکمیت طلب نماید با ریختن خون مردم بیگناه و مظلوم ترکهای سولدوز "نقده"، خانا(پیرانشهر) و… و تلاش جهت ضمیمه نمودن مناطق آذربایجان به جغرافیای کردستان خیالی خود دنبال می نماید و منطقه را با چالشی عظیم و خطرناک مواجه می سازد.

پس از اینکه تروریست ها پادگان مهاباد را خلع سلاح نمودند و پس از سازماندهی، با لشکری کاملا مسلح که تعدادشان بیست هزار تن یا حتی بیشتر عنوان شده، جهت برگزاری میتینگ حزبی راه سولدوز را در پیش گرفتند. میدادند. بدون عبرت گرفتن از گذشته، بازهم با روشی مسلحانه و زورگویانه ادعاهای کذایی ارضی خود را بر غرب آذربایجان جنوبی عنوان نموده بودند به گفته مصطفی چمران «نقده"سولدوز" دروازه آذربایجان است و برای وصول به اشنویه، جلدیان و پیرانشهر حیاتی است و برای نفوذ به آذربایجان، سیطره بر نقده ضروری بود.»  با این اوصاف دلیل حمله به سولدوز مشخص میشود.

در جریان ورود تروریست های مسلح به سولدوز مردم این شهر که به نیات پلید و روحیات طمع کارانه دموکرات های تروریست آگاه بودند جهت جلوگیری از ایجاد حساسیت و تنش و خونریزی سعی در متقاعد ساختن سران حزب جهت برگزاری میتینگ در نقطه ایی دیگر می نمایند. اما این اقدام مردم شهر بی فایده بود و حتی «قاسملو» و «ملا صلاح» (روحانی وقت اهل سنت سولدوز) در تماس با ریش سفیدان شهر، تخلیه و تسلیم شهر را خواستار می شوند! که البته با پاسخهای قاطع و شجاعانه ریش سفیدان شهر مواجه می شوند. به هر روی تروریست های تا دندان مسلح تحت نام دموکرات وارد سولدوزشده و در استادیوم ورزشی شهر جمع میگردند. در این هنگام با شلیک گلوله ای، ۲۰ هزار تروریست تا دندان مسلح به خیابانهای شهر ریخته و شروع به شلیک بطرف مردم بیگناه و کشتار آنان مینمایند.

مردم بی دفاع ولی غیرتمند و جسور سولدوزبجای فرار و تسلیم شهر به لشکر یاغیان، با معدود اسلحه هایی که در اختیار داشتند از خود و خانواده و ناموس وطنشان"آذربایجان" دفاع می کنند. کثرت تروریست های مسلح و قلت سلاح در بین مردم باعث میشود که تعداد زیادی از زنان و کودکان و مردم بیگناه و مظلوم نقده قربانی آرزوهای تخیلی دموکرات های افراطی شده و در خون خود بغلطند. بهمین جهت پس از ۳ روز از شروع جنگ، حجت الاسلام حسنی پس از دادن یک اطلاعیه رادیویی و دعوت از مردم جهت دفع فتنه تروریستها، به همراه نیروهای مردمی وارد سولدوزمیشوند و پس از ۴ روز جنگ خونین و کشته شدن تعداد زیادی از مردم و نیز متجاوزین، دموکرات ها بازهم بنا بر سنت دیرینه شان فراری شده و سپاه عظیم آنها با شکست مفتضحانه و حقیرانه خود برای چندی متلاشی میشود.

در خصوص جنایات اسفناک دموکراتها در آن یک هفته آقای غلامرضا حسنی میگوید: "فردای آنروز ظهر بود که من از دو خانه دیدن کردم که در یکی از آنها یازده نفر را سر بریده بودند که از دیدن آنها خیلی نارحت شدم. مثلا سر دخترک ۳ ساله ایی را بریده بودند و با سه سیخ به سینه مادر ۲۳ ساله اش چسبانده بودند. پیرمرد و پیرزن هم بین آنها بود. ۲۲ نفر دیگر را هم در جایی دیگر با طناب اعدام کرده بودند. در خانه ایی دیگر جوانی را با تبر قطعه – قطعه کرده بودند. عاملین این جنایتها کسانی بودند که ادعای دموکرات بودن داشتند.

گونز

Iran microscope map