محمود افشار یزدی در سال ۱۲۷۲ شمسی در یزد متولد شد. در سیزده سالگی برای تحصیل در مدرسه انگليسی “سن گزوير” به شهر بمبئی در هند اعزام شد. با جامعه‌ی گجراتی هند (زرتشتیان هند) ارتباط برقرار کرد و تحت آموزش ماسونهای انگلیسی مقدمات علوم جدید، زبان انگلیسی و تجارت تریاک را فرا گرفت؛ و پس از سه سال به تهران آمد و در مدرسه علوم سیاسی به تحصیل پرداخت. در نوزده سالگی به قصد ادامه تحصیل راهی سویس و آلمان شد و از دانشکده علوم سیاسی دانشگاه لوزان (سویس) با درجه دکتری فارغ‌التحصیل گشت و رساله دكتری خود را به‌نام “سياست اروپا در ايران” در برلين منتشر کرد. در سال ۱۳۰۰ شمسی، به ایران بازگشت و بين سال‌های ۱۳۰۱-۱۳۰۴، به تدریس علوم سیاسی در مدرسه‌های دارالفنون و نظام پرداخت. با روی کار آمدن سلسله‌ی پهلوی به ترتیب در وزارتخانه‌های فرهنگ، دارایی، تجارت و دادگستری نیز مشغول به کار شد.

نخستين‌بار، واژه‌ی‌ پان‌ايرانيسم‌ را در ايران‌ محمود افشار يزدی‌ به‌كار برد. وی‌ در سال‌ ۱٣٠٦ شمسی، در مقاله‌ای‌ با عنوان‌ “مليت‌ و وحدت‌ ملی‌ ايران” واژه‌ی‌ “پان‌ايرانيسم” را در جهت ضدیت با ملی‌گرایی تورکی و عربی به‌کار گرفت. پنج‌ سال‌ بعد، در سال ‌۱٣۱۱‌، وی‌ در نامه‌ای‌ كه‌ به‌ انجمن‌ ادبی‌ كابل‌ (افغانستان‌) نوشت‌، به‌صورت ‌مشخص‌ از “پان‌ايرانيسم” به‌عنوان‌ يک‌ انديشه‌ی‌ فراگير سياسی‌ در ايران معاصر ياد كرد. پيش‌ از آن، در زبان‌ فارسی‌ سخن‌ از واژه‌ی پان‌ايرانيسم‌ و انديشه‌ی پان‌ايرانيسم‌، به‌ ميان‌ نيامده ‌بود.

در طول حاكميت رژيم پهلوی در ايران، چه در دوره‌ی رضاخانی و چه در دوره‌ی پس از آن، تفکر و سیاست نژادپرستانه پان‌فارسیسم به گونه‌های مختلف از جمله در جهت آسيميله كردن (شبيه‌سازی يا در واقع از خودبيگانه‌سازی) اقوام مختلف ساكن در اين کشور به اجرا درآمد. يكی از اشخاصی كه در تدوين و به اجرا درآمدن اين سياست نژادپرستانه‌، نقش كليدی برعهده داشت، “محمود افشار يزدی” بود. محمود افشار، که خود تورک‌تبار و از ایل تورک افشار بود، از جمله روشنفكران نژادپرستِ ضد تورک و ضد عرب آن دوره به‌شمار می‌رفت كه از سويی با دربار رضاخان، و از سوی ديگر با انگليسی‌ها ارتباط نزديک داشت. ارتباط او با دربار، سبب شد كه وی ثروت هنگفتی به‌هم زند و همين ثروت عظيم را در جهت محقق ساختن اهداف شوونيستی، ضد تورک و ضد عرب به‌كار برد. در همين راستا بود كه “بنياد موقوفات افشار” را بنياد نهاد.

بنیاد افشار در راستای گسترش و آموزش اجباری زبان اتنوپولیتیک فارسی (دری) در ایران، انتشار کتب و رسالات در زمینه‌های زبان فارسی و کمک به مراکز شوونیستی فعالیت می‌کند. (این بنیاد شوونیستی تا سال ۱۳۶۲ تحت مدیریت محمود افشار اداره می‌شد ولی پس از مرگ وی، تحت نظارت سازمان اوقاف و امور خیریه ایران توسط شورای یازده نفره اداره می‌شود که پنج نفر آنها به عنوان متولیان مقامی مرکب از “ریاست مجلس شورای اسلامی، ریاست دیوان عالی کشور و وزرای بهداشت و درمان و آموزش پزشکی، آموزش و پرورش و ریاست دانشگاه تهران” و سه نفر به اصطلاح از فرهیختگان به عنوان متولیان منصوص و سه نفر دیگر از اقوام و بستگان محمود افشار به عنوان متولیان منسوب هستند، اداره می‌شود.)

افزون بر اين، محمود افشار، در ماهنامه‌ی خود با عنوان “آينده” به‌ ترويج و اشاعه‌ی انديشه‌های نژادپرستانه و افكار پان‌ايرانيستی خویش پرداخت. محمود افشار، سردبير ماهنامه “آينده” بود. نخستين شماره اين ماهنامه، در تيرماه سال ۱۳۰۴، درست همزمان با سال روی‌ كار آورده شدن رضاخان از سوی انگلستان، منتشر شد. بخش اعظم مقالاتِ “آينده” را خود محمود افشار می‌نوشت؛ با اين‌حال، اشخاص ديگری همچون “احمد كسروی‌” (مخترع هويتِ ساختگی‌ و جعلی‌ “آذری‌”)، “محمدعلی فروغی” (ایدئولوگ سلطنت پهلوی)، “سید حسن تقی‌زاده”، “ایراندخت تیمورتاش”، “غلامرضا رشيد ياسمی‌”، “علی‌اکبر داور”، “عباس اقبال آشتیانی”، “حسن نفيسی‌ (مشرف‌الدوله)”، “علی دشتی”، “نصرالله فلسفی”، “حسن مینوی”، “جواد شیخ‌الاسلامی”، “محمود عرفان”، “مصطفی فاتح”، “مستشارالدوله صادق”، “ادیب‌السلطنه سمیعی”، “علی‌اصغر حکمت”، “قاسم غنی”،” اللهیار صالح”، “حسین مکی”، “ارسلان خلعت‌بری”،” فریدون کشاورز”،” شمس‌الدین مصاحب” و ... از جمله شوونیستهایی بودند كه با اين نشريه همكاری داشتند. اين افراد که در شمار روشنفكران سياسی آن دوران بودند، همزمان در نهادهای سياسی كشور، از مجلس تا وزارتخانه‌ها، نيز فعاليت داشتند.

محمود افشار در هنگام تحصیل در اروپا با سید حسن تقی‌زاده تبریزی (مانقورت، انگلوفیل)، علی‌اکبر داور، پل کتابچی‌خان، حسین امین، ابوالحسن حکیم (برادر حکیم‌الملک)، اسدالله بهشتی (فرزند ملک‌المتکلمین)، نظام‌الدین امامی خویی (فرزند آیت‌الله امامی خویی)، داود پیرنیا (پسر حسن مشیرالدوله)، محمد قزوینی، محمدعلی جمالزاده، کاظم‌زاده ایرانشهر، طاهرزاده بهزاد، سید ابوالحسن علوی، حسینقلی خان نواب و دیگر شوونیست‌ها، پان‌ایرانیست‌ها و ملی‌گرایان افراطی فارس همکاری تنگاتنگی داشت و در تأسیس مراکز و تشکیل انجمن‌های شوونیستی و پان‌ایرانیستی در آلمان، فرانسه، سویس و انگلستان نقش عمده‌ای داشت، و در جراید و مجلات حبل‌المتین کلکته، شمس (استانبول)، عهد ترقی (تهران)، ایرانشهر (برلین)، کاوه (برلین – تقی‌زاده) و غیره نیز به نشر عقاید فاشیستی، عرب‌ستیزانه و تورک‌ستیزانه‌ی خود می‌پرداخت.

وی، همچنین با انجمن دانشجویان ارمنی ضد تورک نیز ارتباط صمیمانه‌ای داشت و اقدامات تروریستی ملی‌گرایان ارمنی (داشناک) بر علیه تورک‌ها و شهروندان ترکیه را می‌ستود.

محمود افشار ارادت خاصی به جاسوس انگلستان در ممالک محروسه و مروج باستان‌گرایی آریایی (به اصطلاح شرق‌شناس و ایران‌شناس) “ادوارد براون” داشت و تا حد پرستش او را می‌ستود. وی، همچنین ارادت خاصی نیز به، “مارکوارت آلمانی” تورک‌ستیز- تحریف‌گر تاریخ تورک و “دومکنم فرانسوی” مروج آریاگرایی، داشت و اقدامات نژادپرستانه‌ی آنها را مورد تشویق قرار می‌داد.

دنبال كردن سياست کولونیالیستی و نژادپرستانه‌ی “ايرانيزاسيون - فارسیزاسیون” (ايرانی‌سازی – فارسی‌سازی) جامعه‌ی ايران و ايده‌ی “پان‌ايرانيسم”، در تمامی سالهای فعاليت سياسی محمود افشار، اركان اصلی تفكر و كُنش وی را تشكيل می‌داد. نگاهی به نشريه “آينده”، آشكارا حكايت از تداوم فكری وی دارد.

برنامه‌ی‌ نژادپرستانه ايرانيزاسيونی – فارسیزاسیونی (ايرانی‌سازی – فارسی‌سازی) كه محمود افشار ظرف مدت ۳۵ سال به گونه‌ای مداوم، خواستار اجرا و پيگير آن بود. او خود مختصات اين برنامه‌ی فاشیستی “ايرانی‌سازی – فارسی‌سازی” را چنين بر می‌شمرد:

1- ترويج كامل زبان و ادبيات فارسی و تاريخ ايران در تمام مملكت، مخصوصا در آذربايجان و كردستان و خوزستان و بلوچستان و نواحی تركمن‌نشين.

2- احداث راههای آهن، و مربوط و متصل نمودن كليه نقاط مملكت به يكديگر، تا بواسطه خلط و آميزش زياد ميان طوايف مختلف ايرانی، يگانگی (یکسانی) كامل پيدا شود.

3- كوچ دادن بعضی ايلات آذربايجان و خوزستان به نقاط داخلی ايران و آوردن ايلات فارسی‌زبان از داخله به اين ايالات و شهرنشين كردن آنها، با رعايت شرايط اختلاط و گشودن مدارس .

4- تغيير اسامی تُركی و عربی كه تُرک‏تازان و غارتگران اجنبی (!) به نواحی، دهات، كوهها و رودهای ايران داده‌اند به اسامی فارسی، و از ميان بردن كليه اين قبيل آثار خارجی.(!)

5- باید استعمال اَلسنه خارجی را بطور رسمی برای اتباع ايران در محاكم، مدارس، ادارات دولتی و قشونی منع نمود.

و ...

جهت آشنايی بيشتر با انديشه‌های نژادپرستانه و تورک‌ستیزانه‌ی محمود افشار، بهتر است نگاهی به بخش‌هايی از مقاله‌ی وی در مجله‌ی “شرق نزدیک” و دیگر مقاله‌های وی در ماهنامه‌ی “آينده” انداخته شود.

محمود افشار در مقاله‌ای با عنوان “سیاست انگلیس در ایران” در مجله‌ی انگلیسی زبان “شرق نزدیک” لندن، تورک‌ها، ملی‌گرایی تورکی و زبان تورکی را خطری بزرگ برای بقای ایران و زبان فارسی جلوه می‌دهد، تأسیس جمهوری آذربایجان را توطئه و خطری بزرگ از جانب ملی‌گرایان تورک در قفقاز می‌شمارد و ترکیه را خطر و دشمنی بس بزرگ قلمداد می‌کند:

«... باید به صراحت بگویم که ترکیه بزرگترین خطری است که ایران تاکنون با آن روبرو شده است. ملت ما پیوسته از جانب آن دولت در خطر است. از زمان جنگهای افسانه‌ای ایران و توران، که فردوسی آنها را به شعر سروده است، تا یورش چنگیزخان و تیمور لنگ و ستیزه‌های صفویان با عثمانیان، تُرکان و مغولان دشمنان صلبی ما بوده‌اند. اما امروزه خطر تُرک از هر زمان دیگر بیشتر است و به صورت «پان تورانیسم» و «پان اسلامیسم»، که امروز در سیاست عثمانی هر دو نماینده يک امرند، آشکار می‌شود. هدف مليون تُرک عبارت است از نابود کردن ارمنستان -ضميمه کردن «جمهوری باكو» که به عمد آن را آذربایجان نامیده‌اند تا بتدریج با ایالت ایرانی آذربایجان مشتبه شود- گذر از دریای خزر، ملحق کردن ترکستان به نحوی یا نحویی دیگر، و همچنین الحاق بخش «تُرکی» افغانستان به سرزمین خویش. آنگاه بخشهای بازمانده افغانستان و ایران به صورت ایالتهای دست نشانده «ترکیه بزرگ» در خواهد آمد. خطر تُرک فقط يک تهدید سیاسی زود گذر نیست بلکه خطر ملی برای همه مردمان ایرانی‌نژاد، یعنی ایرانی و افغان و کرد و بلوچ و تات و تاجيک و جزء آن است.

افغانستان همسایه خاوری ایران است. چون مردمی ایرانی‌نژاد و پارسی‌گوی در آن زندگی می‌کنند، از جانب آن می‌توان ایمن بود. تنها چیزی که مایه نگرانی است، نفوذ تُرکان در دربار کابل است. خطر تُرک، افغانستان را به همان اندازه تهدید می‌کند که ایران را. ایران و افغانستان دو نماینده و پاسدار بزرگ نژاد ایرانی‌اند... مقصود من در «پان ایرانیسم» هماهنگی همه در برابر خطر تورانی است و جنبه اخلاقی و فرهنگی دارد نه سیاسی (!).»

محمود افشار در مجله‌ی “آینده” می‌نويسد:

«...”تُرک و تورانی” نژادی است که ايران و افغانستان را قرن‌ها پيش به آتش بيداد و خونخواری سوزانيد و هنوز نيز تُرک‌ها از وحدت فارسی‌زبانان انديشناک هستند و باز در سر هوای امپراتوری عظيم توران را می‌پزند. “پان تورانيزم” يا “پان تورکيزم” که ايده‌آل اين شعبه از زردپوستان است، غير از همان نغمه‌های شوم توران چيزی ديگری نيست و قصدی جز از بين بردن نژاد سفيد آريايی و زبان‌فارسی ندارد... همين تُرک و مغول‌ها بودند که ايران و افغانستان هر دو را به خون آلودند و به آتش سوختند

او در جای ديگر می‌افزايد:

«... مسلم است مغول‌ها و تُرک‏های وحشی، كتاب و كتابخانه و كتاب‌خوان و كتاب‌نويس و كتاب‌شناس و كتاب‌دوست، همه را به آتش بيداد بسوختند. شاعر و نويسنده را كشتند و آثار تمدن ايران را تا آنجا كه توانستند نابود ساختند. از آثار هجوم وحشيانه نژادهای تورانی [منظور “تُرک” است] كه بيشتر از ديگر خرابی‌های آن‌ها، در ملت ما اثر گذاشته و چون خنجر زهرآگينی در دل و پهلوی كشور ما فرو رفته، زبان تُركی است كه نه ‌تنها در آذربايجان و زنجان، بلكه تا حدود قزوين و همدان نفوذ كرده، حتی در اندرون كشور، در قلب فارس كه مهد ايران بوده است، سايه هولناک خود را بر سياه چادرهای ايلات قشقايی و ديگر ايلات، افكنده و همواره چون گازانبری در شمال و غرب ايران، از قفقاز و آسيای صغير، مخفيانه دهان برای بلعيدن باز كرده است

وی، برای سرعت بخشیدن به هضم جمعیت تورک‌ها در میان فارسیان می‌گوید :

«... من با آموختن پنج دقیقه زبان تُرکی هم در هر مدرسه یا دانشگاه آذربایجان مخالفم …می‌خواهم آموزش فارسی را اجباری و مجانی و عمومی نمایند و وسائل این کار را فراهم آورند تا ظرف سه سال یا زودتر همه مردم بدون استثنا هر دو زبان را بدانند . پس از آن کم کم و خود بخود کلمات فارسی به قدری در لهجه تُرکی داخل خواهد شد که اقلا صدی شصت فارسی خواهد بود و این نسبت روز به روز زیادتر می‌شود تا به صدی هفتاد برسد و دو زبان یکی خواهد شد . ..

اگر این سیاست فرهنگی را دولت بپذیرد و ملّت هم کمک کند، چه در آذربایجان و چه سایر شهرستانها، برای من تردیدی نیست که بی هیچ زحمت و دردسری برای هیچ کس و مخالفتی از هیچ کجا به مقصود خواهیم رسید بی‌آنکه آذربایجانیها احساس کرده باشند بعد از پنجاه سال به زبان فارسی ناحیه خودشان که باید آنرا لهجه “آذری تازه” خواند صحبت خواهند کرد… باید حتما اینکار به دست خود آذربایجانیها صورت گیرد…آذربایجانیان باید خودشان پیشقدم شده و زبان ملی خود را رواج دهند تا کم کم تُرکی که خارجی است برود… مطلب از دو حال خارج نیست: یا آذربایجانی ایرانی هست، یا نیست. اگر هست تُرک نمی‌تواند باشد

منابع:

- محمود افشار یزدی. سیاست اروپا در ایران.

- مجله آینده.

- مقاله: محمود افشار یزدی. نوشته‌ی: مهدیزاده کابلی.

- مقاله: محمود افشار و ایرانیزاسیون. نوشته‌ی: جمشید فاروقی.