چندروز پیش اعضای حزب اراده ملت ایران(حاما) در تبریز بصورت دسته جمعی استعفا دادند قبل از آغاز سخن، بطور خلاصه این حزب را معرفی میکنیم:
حزب اراده ملت ایران(حاما) در سال ۱۳۷۹ که توسط دانشجویان دانشکده حقوق دانشگاه تهران تاسیس شده بود مجوز تأسیس از وزارت کشور دریافت نمود. حاما یک حزب اصلاح طلب میانه است که هرگز مشی لیبرال دمکرات نداشته و اولویت خود را پیشرفت کشور و حل مشکلات طبقه پایین جامعه میداند. در انتخابات مجلس ششم حاما توانست ۱۲ نماینده خود را به مجلس بفرستد. همچنین در هشتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۰) حاما از سید محمد خاتمی حمایت کرد. همچنین این حزب از حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۹۲) اعلام حمایت کرد. این حزب تاکنون ۸ کنگره برگزار نموده است. کنگره آخر این حزب در سال ۱۳۹۳ بوده است و طی آن اعضا شورای سیاست گذاری ۲۱ نفره حزب را انتخاب نموده است. در انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی از این حزب تنها کاندیدا از حوزه انتخابیه تهران تأیید صلاحیت شد که در نهایت به نفع لیست امید انصراف داد. دبیرکل فعلی این حزب احمد حکیمی پور است. (ویکیپدیا)
اما در خصوص استعفای اعضای این حزب در آذربایجان شرقی دو احتمال را در ذهن متصور میکند:
۱- این استعفا یک بازی انتخاباتی هست که با توجه به نزدیکی انتخابات شوراها و عدم مقبولیت احزاب مرکز در آذربایجان، این اعضا با تغییر چهره سعی در کسب آرا دارند که صحیح یا ناصحیح بودن این احتمال در چند ماه گذشته و نزدیک شدن انتخابات و با توجه به رفتار این افراد معلوم خواهد شد.
۲- دومین احتمال، که این اعضا هم مدعیاند، با توجه به رفتار چندین سال گذشته احزاب بخصوص اصلاحطلبان، این اعضا متوجه شده اند اصول و اقدامات این حزب فرسنگها با خواستهای مردم آذربایجان فاصله دارد لذا استعفای دستهجمعی را انتخاب کردهاند.
ما با توجه به شناخت جزئی، حسن نیت این افراد را در نظر گرفته و احتمال دوم را اصل قرار داده و آن را بررسی میکنیم:
این استعفا درس بزرگی به هویتگرایان و روشنفکران آذربایجان داشت؛ در چند سال اخیر به علت فعالیتهای هویت گرایانه و گسترش شبکههای اجتماعی، گفتمان هویتگرایی برای تمام مردم آذربایجان شناخته شده بوده و کسی را نمیتوان یافت که از حق و حقوق خود آشنایی نداشته باشد، در نتیجه هر روز مردم آذربایجان اعتماد به سرقت رفته خود توسط احزابی مانند اصلاحطلبان و اصولگرایان را پسگرفته و در اختیار روشنفکران بدون حزب هویت گرایی قرار میدهند و افرادی از آذربایجان که در این احزاب قرار دارند یا از آلام و خواستهای مردم آذربایجان خبر ندارند و یا به دنبال منافع شخصی خود هستند نه مردم آذربایجان.
بعد از روی کار آمدن آقای روحانی با شعار تدبیر و اعتدال، برخی از روشنفکران آذربایجان محیط و فضای پیشآمده را فضای مناسبی جهت اعلام مطالبات قانونی و نادیده گرفته شده آذربایجان دانستند اما بعد از گذشت حدود ۳ سال متوجه شدهاند اصلاحطلبی و شعارها بازی قدرت میباشد نه درک حقوق واقعی مردم.
دوم خرداد ۷۶ که باید آغاز تحزب گرایی فضای سیاسی بعد از انقلاب اسلامی در ایران دانست ، انواع توهینها چه از طرف رسانهها و اشخاص دولتی یا غیردولتی و یا نادیده انگاری حقوق مردم آذربایجان را شاهد بودهایم که متاسفانه هیچ برههای از طرف حزب مقابل محکومیت و اعتراضی بروز ندادهاند پس میتوان نتیجه گرفت این احزاب با تمام اختلاف در یک مورد اتفاق نظر دارند، ” پایمال کردن حق و حقوق مردم آذربایجان”.
استعفای اعضای حزب اراده ملت ایران در تبریز که تفکری نزدیک به هویتگرایی داشتند، نتیجه یک امتحان و اعتماد بیحاصل به اصلاحطلبان بود. اعضای این حزب جهت مطالبه خواستهای آذربایجان، روش نزدیکی به قدرت را انتخاب کرده بودند که سرانجام متوجه شدند خواستها و حقوق مردم آذربایجان در چهارچوب مانیفیست و اهداف اصولگرایی و اصلاحطلبی نمیگنجد و اصطلاحاتی مانند اصولگرایی و اصلاحطلبی و … در کشوری مانند ایران، تنها کلمات وارداتی هستند که جهت کشیدن مردم به پای صندوق رای و جهت کسب قدرت سیاسی و مادی متولد شدهاند.
“آنچه که جریان اصلاح طلب در صحنه سیاست ورزی کشور به نمایش میگذارد نمودی است از تلاش در جهت اصلاح کارکردها و رفع نقصانها در قالب شعارهایی پرزرق و برق نظیر حقوق شهروندی، آزادی بیان و… درحالی که این شعارها به ابزاری برای باندبازی و رسیدن به اهداف گروهی و کسب جایگاه برتر در ساختار این دو قطبی معیوب تبدیل گشته است. این جریان بقای خود را با نسبت دادن ریشه مشکلات و نابسامانیها به عملکرد قطب مخالف تضمین میکند.”
در خصوص این بند از استعفانامه باید گفت بعد از گذشت بیش از ۳ سال از ریاست جمهوری آقای روحانی به راحتی میتوان گفت هیچ یک از شعارهای ایشان علیالخصوص درمورد آذربایجان به سرانجام نرسیده است و فقط سعی در دست گرفتن ابتکار عمل از روشنفکران جهت کنترل خواستهای آذربایجان مانند تحصیل زبان مادری، احیای دریاچه اورمیه، اجرای اصول فراموش شده ۱۵ و ۱۹ و خواستهای دیگر دارد و با فریبهایی مانند: اعلام تخلفات دولت گذشته، لغو سخنرانیها، فیشهای نجومی و اخیرا بازی انتخاباتی منشور حقوق شهروندی؛ نیازهای واقعی را به حاشیه رانده است.
در بند دیگر آمده است:” میتوان گفت عنوان اصلاح طلبی برای این جریان نمیتواند بازتاب دهنده حقایق موجود آن باشد و به نظر میرسد «تجدید نظر طلبی» واژه نزدیک تری به واقعیات درونی این جریان باشد. این تجدید نظر طلبی به نوعی بازگشت به سیاستهای ناسیونالیستی دوران قبل از انقلاب که ریشه در تفکرات رضاخانی دارد، بوده و بدون شک هرگز جایگاهی در آذربایجان کسب نخواهد کرد.”
نگاهی به سخنان و اقدامات اصلاحطلبان نشان میدهد بدون استثنا همگی از تفکر باستانگرایی تبعیت میکنند، باستانگرایی مانند تفکر مرکزگرایی رضاخانی.
نمونه بارز آن تجمع باستانگرایان و نژاد پرستان در قبر کوروش با چراغ سبز دولت میباشد.
سخن آخر این استعفا درس بزرگی به فعالین و روشنفکران آذربایجانی داشت که احزابی مانند اراده ملت ایران و دیگر احزاب که سعی در جذب نیرو در آذربایجان دارند فقط سعی در جذب پتانسیل موجود آذربایجان به نفع گروه خود دارند، منافعی که هیچگونه از خواستهای آذربایجان در چهارچوب آنها تعریف نشده است و کسانی که در اینگونه احزاب فعالیت میکنند باید حساب خود با مردم را آشکار کنند البته نگاهی به تعداد اعضای اینگونه احزاب در آذربایجان نشان دهنده میزان مقبولیت آنهاست که حتی برخی از احزاب حتی از نظر تکمیل تعداد اعضای کمیته مرکزی به حدنصاب نرسیدهاند و با عضویت در این احزاب بدون توجه به توانایی و سطح تحصیلات میتوان در کمیته مرکزی جای گرفت.
اختصاصی یولپرس- بازنشر با ذکر منبع بلامانع است